آنتی ماسون & صهیون

کد : 2-24

خرید و فروش ویلا 2 خوابه جنگلی درشمال.چمستان.جوربند

 

ویلا نیم پلوت 2 خوابه

208 متر زمین با 115 متر بنا

دارای آب ، برق و گاز

فاصله با جنگل : کمتر از 30 ثانیه

قیمت : 105 م تومان

تماس با ما :

حبیبی    09119020268

عکس بیشتر در ادامه  مطلب ...



ادامه مطلب ...


کد : 3-19

خریدوفروش ویلادوبلکس درمازندران.نور.چمستان.سالده

 

237 متر زمین با 130 متر بنا

ویلا دوبلکس 3 خوابه

نزدیک به دریاچه مصنوعی

حاشیه جنگل

تحویل : 92.6.25

 

تماس با ما :

حبیبی  09119020268



کد : 3-23

خرید و فروش ویلا گاز روشن در شمال.جاده چمستان

 

260 متر زمین با 150 متر بنا

ویلا دوبلکس 3 خوابه

دارای مجوز ساخت

آب ، برق و گاز

 

تماس با ما :

حبیبی  09119020268

عکس بیشتر در ادامه ی مطلب ...



ادامه مطلب ...


کد : 3-16

خرید و فروش ویلا 3 خوابه درمازندران.چمستان.امیرآباد

 

260 متر زمین با 170 متر بنا

ویلا دوبلکس 3 خوابه

محوطه سازی

منظره رو به جنگل

فاصله با جاده 200 متر با جنگل 5 دقیقه با دریا 20 دقیقه

دارای جاده اختصاصی

 

تماس با ما :

رضا حبیبی 09119020268

عکس بیشتر در ادامه ی مطلب ...



ادامه مطلب ...


جمعه 8 شهريور 1398برچسب:ویلا شمال چمستان, :: 13:2 ::  نويسنده : رضا

       با هر توان مالی صاحب زمین و ویلا در شمال شوید

                            بصورت نقد و اقساط

                       تماس با ما : 09119020268

                   ایمیل :  shomal.vila1@gmail.com



دو شنبه 30 بهمن 1387برچسب:حتما ببینید, :: 11:5 ::  نويسنده : رضا

آهای آقا یا خانم.......



ميگن سر پل فال ميگيره حسرتش رفتن به مدرسه است....





ميگن به خاطر اينكه ميخواسته ازدواج كنه پول نداشته كليه اش رو فروخته....




ميگن خودش هيچ كدوم از اين كارتون هارو نديده ولي ميفروشه....




ميگن ديگه نتونست گرسنگي بچه اش رو تحمل كنه....




ميگن يه دفتر داره خاطرات هر روزش رو مينويسه ولي هروزش مثل ديروزشه.....




ميگن اساس هاشونو ريختن خيابون آخه بابا ندارن....




ميگن شهر بازيشون همينجاست چه حالي ميكنن خدايش....




ميگن شرمنده ميكنه آدم رو شرمندگي اين مرد....




ميگن سنش بالاست توان راه رفتن نداره چي كنه كه مجبوره....





ميگن خيلي هوا سرده خيلي خيلي...




ميگن خيلي باغيرته ...




ميگن فكر كنيم 9سالشه...





ميگن بالاي چند ميليارد واسه امسال 2تيم خرج كردن ...
از كجا آوردن؟؟؟؟



میگن بالای چند هزار میلیارد اختلاس میکنن........

میگن توی زائرین خانه کعبه ایرانی ها رتبه اول رو دارن توی واریز کردن پول در حلقوم اقتصاد پادشاهان عربستان....

دل خوش از آنيم که حج ميرويم
غافل از آنيم که کج ميرويم
کعبه به ديدار خدا ميرويم
او که همينجاست کجا ميرويم



شرمنده بچه ها ولی گاهی اوقات باید این چنین مطالبی زده بشه تا بیشتر از اطرافمون با خبر بشیم......
یا علی      



ترک ها می خواهند با ساخت چنین سریال هایی برای خود تاریخ سازی کنند و اینجاست که باز هم آنها از غفلت ما استفاده می کنند.در برخی صحنه ها سلطان سلیمان الفاظ زشتی را نسبت با شاه صفوی بکار می برد.حال در نظر بگیرید مخاطب ترکیه ای یا حتی ایرانی را که روایت مخدوش این سریال را بعنوان حقیقت می پذیرد. اینجاست که کم کاری ما باز هم به چشم می آید؛ اینکه خیلی از ایرانیها حتی نمی دانند شاه تهماسب کیست، تقصیر چه کسی است؟

  

سرویس فرهنگی «فردا»: پخش سریال های خارجی در ایران قدمت زیادی دارد. تا مدتهای مدید پخش این سریال ها، بصورت انحصاری در دست صدا و سیما بود اما در طول چند سال گذشته با فراگیر شدن اینترنت، مخاطبان علاقمند خود سریال های پرآوازه ای چون لاست، فرار از زندان و … را دانلود و تماشا کردند. در کنار این موج جدید شبکه های ماهواره ای نیز با پخش سریال های مختلف سعی در جذب مخاطب داشته اند اما دلایلی چون تکراری و سطحی بودن و یا دوبله نامناسب و همچنین محتوای غیر قابل قبول برای جامعه ایرانی، در اکثر موارد باعث شده تا شبکه های ماهواره ای چندان در این زمینه موفق نباشند.

اما فارغ از این دسته بندی ها، اخیرا شبکه جم که در انگلستان قرار دارد اقدام به دوبله و پخش یک سریال ترکی برای مخاطبان ایرانی کرده است: حریم سلطان. این سریال ساخت کشور ترکیه است که در ترکیه با نام سده باشکوه پخش می شود. فصل اول این سریال از شبکه تلویزیونی شو تی‌وی و فصل دوم آن از شبکه استار تی‌وی پخش شده است. داستان این سریال در مورد زندگی سلطان سلیمان قانونی و خرم سلطان، کنیز روسی که به همسری سلطان سلیمان در می آید است. پخش این سریال در خود ترکیه نیز انتقادات فراوانی را بدنبال داشته اما برای ما ایرانیها پخش این سریال چه معناهایی می تواند داشته باشد؟

طبق شنیده ها توانسته بخشی از مخاطبان ایرانی ماهواره بین را جذب کند و این اولین نکته ای است که باید به آن دقت کرد. در چند سال اخیر در کنار سریال های فاخر،متاسفانه روند کیفی سریال سازی در صدا و سیما ضعیف شده و تعداد سریال های ساخته شده که از کیفیت بالایی برخوردار باشند و در جذب مخاطب نیز موفق عمل کننداندک است. مشخص است که در این فضا و هنگامی که صدا و سیما در جذب مخاطب شکست می خورد فضا برای دیگران باز می شود. خصوصا در عصر حاضر که مرزهای ملی توسط انقلاب اطلاعات در حال محو شدن هستند و دیگر کمتر کسی را می توان یافت که ناز یک رسانه را بکشد، مخاطب امروزی مخاطبی بی حوصله است که به محض راضی نشدن توسط یک رسانه، آن را به کناری گذاشته و در پی رسانه ای دیگر می رود. بنابراین در این بازار آشفته باید حساب شده عمل کرد و آگاه بود که مخاطب مجبور نیست برنامه های یک رسانه را نگاه کند، حتی اگر آن رسانه درون مرزهای یک کشور حالت انحصاری داشته باشد.  باید دقت داشت که تماشای هر سریال و برنامه ای چه عواقب ناخواسته و پنهانی دارد.

سریال حریم سلطان در ظاهر می خواهد دوره سلطنت سلطان سلیمان قانونی را به تصویر بکشد، اما در نهایت چیزی جز نشان دادن حرمسرای سلطان و دسیسه ها و خاله زنک بازی های زنان دربار به مخاطب عرضه نمی کند. باید دقت کرد که قشری از مخاطب عام به موضوعاتی اینچنینی بسیار علاقه دارد و آنها را با علاقه وافر دنبال می کند و از آنجا که پیام های نهفته در سریال ها بدلیل تصویری بودنشان ناخواسته بر ذهن مخاطب اثر می گذارند، این سریال ها در انتقال پیام های دلخواهشان موفق عمل می کنند.

نکته قابل ذکر دیگر در مورد حریم سلطان این است که ترک ها می خواهند با ساخت چنین سریال هایی برای خود تاریخ سازی کنند و اینجاست که باز هم آنها از غفلت ما استفاده می کنند. ترکیه در چند سال گذشته نیز با منتسب کردن مولانا به خود دست به چنین کاری زده است و حالا پخش سریال حریم سلطان برگ دیگری از این ماجراست. واقعا باید پرسید اگر در ایران سریالی در مورد یکی از پادشاهان ایرانی بطور دقیق و منطبق بر تاریخ ساخته شود، باز هم شاهد جولان سریالی چون حریم سلطان خواهیم بود؟ طرفه آنکه در برخی از قسمت های این سریال تلاش شده تا ایران بگونه ای تحقیر شود. خصوصا با توجه به اختلافات اخیر دو کشور در مورد برخی از مسائل این تحقیرها و صحنه های غیر قابل قبول که سندیت تاریخی نیز ندارند بیشتر دیده می شود.

همزمان با سلطان سلیمان در عثمانی، شاه تهماسب صفوی در ایران حکمرانی می کرده است و آوازه و اقتدار ایران در آن دوره به حدی بوده که مسلما پادشاهان و دربار کشورهای بزرگ از آن آگاهی داشته اند اما در این سریال سعی می شود به مخاطب القا شود که ایران جزو مستعمرات عثمانی و یا کشوری کوچک و ناشناخته است! حتی در برخی قسمت ها نامه ای از قول شاه صفوی به سلطان سلیم قرائت می شود که نوعی تملق گویی است! نامه ای که اصلا سندیت تاریخی ندارد و یا در برخی صحنه ها سلطان سلیمان الفاظ زشتی را نسبت با شاه صفوی بکار می برد. همه اینها در حالیست که سلیمان قانونی یکی از طولانیترین درگیرهای خود را با ایران صفوی و شاه تهماسب داشته است، در گیری هایی که ۱۸ سال به طول انجامید و سلطان سلیمان بارها در آن شکست خورده و گاها نیز پیروز شده است، بنابراین هیچکس نمیتواند بپذیرد که سلطان سلیمان نمی دانسته ایران کجاست! این امر نمونه ای واضح از کینه عثمانی گرایانی است که شکوه و عظمت ایران دوره صفوی جلوی یکه تازی آنها را گرفته است.

حال در نظر بگیرید مخاطب ترکیه ای یا حتی ایرانی را که کمترین اطلاعی از تاریخ ندارد و به احتمال زیاد روایت مخدوش این سریال از تاریخ را بعنوان حقیقت می پذیرد. اینجاست که کم کاری ما باز هم به چشم می آید؛ اینکه خیلی از ایرانیها حتی نمی دانند شاه تهماسب کیست، تقصیر چه کسی است؟

علاوه بر این برخی از اتفاقاتی که در سریال رخ می دهد با زندگینامه سلطان سلیمان نیز تطابق ندارد که مورد بحث ما نیست. مثلا نحوه پوشش زنان دربار سلطان سلیمان اصلا با آنچه که در کتب تاریخی آمده است تطابق ندارد، مسلما سازندگان سریال در طراحی لباس و صحنه ها بیش از از تاریخ حواسشان به اضافه کردن رنگ و لعاب سریال برای جذب مخاطب بیشتر بوده است!

در نهایت باید پرسید چه کسی مسئول مخاطبی است که برنامه و سریال دلخواه خود را در صدا و سیمای ملی پیدا نمی کند و با فقر دانش خود، اسیر سریال هایی چون حریم سلطان می شود؟ البته باید گفت اگر حریم سلطان نبیند، در سیمای ملی نیز نهایتا چیزی جز «دونگ یی» نصیبش نخواهد شد.

 



شنبه 11 آذر 1387برچسب:21 دسامبر 2012 پايان دنيا, :: 16:35 ::  نويسنده : رضا

 

 

فون‌تریه در این فیلم از واقعه نجومی منحصر به فردی می‌گوید که اعضای یک خانواده بی‌صبرانه در انتظار تماشای آن هستند اما هر چه زمان می‌گذرد، بیشتر مطمئن می‌شوند که این واقعه با حادثه پایان دنیا ارتباط دارد. در نهایت هم ستاره درخشان و غول پیکر به زمین برخورد می‌کند و از جهان جز نور سفید چیز دیگری باقی نمی‌ماند.

 

 

به گزارش  مهر، حالا کمتر از یک ماه دیگر تا 21 دسامبر 2012 باقی مانده است. روزی که در پیشگویی مایاها، موعد پایان دنیا لقب گرفته و شمارش معکوس روزهای باقی مانده تا آن در ایمیل‌ها دست به دست می‌شود. با این حال سازمان ملی هوانوردی و فضایی آمریکا ادعای مایاها را رد می‌کند و می‌گوید تمام پیشگویی‌های آخرالزمان درباره برخورد یک ستاره درخشان با زمین ادعای بی‌اساسی است که از نظر نجومی توجیه پذیر نیست.

مایاها 1500 سال پیش از میلاد مسیح، پیشگویی کرده بودند که در سال 2012 جهان به پایان می‌رسد. ستاره‌ای درخشان که بعدها مفسران آن را ماه تعبیر کردند، به زمین نزدیک می‌شود و در روزهایی که تاریکی بر زمین حاکم است، ستاره به زمین می‌خورد و تمام جهان را می‌سوزاند و از بین می‌برد. تصویری که شاید شبیه‌ترین روایت آن را لارس فون‌تریه در فیلم مالیخولیا ترسیم کرده باشد. فون‌تریه در این فیلم از واقعه نجومی منحصر به فردی می‌گوید که اعضای یک خانواده بی‌صبرانه در انتظار تماشای آن هستند اما هر چه زمان می‌گذرد، بیشتر مطمئن می‌شوند که این واقعه با حادثه پایان دنیا ارتباط دارد. در نهایت هم ستاره درخشان و غول پیکر به زمین برخورد می‌کند و از جهان جز نور سفید چیز دیگری باقی نمی‌ماند.

 

 

مالیخولیای فون‌تریه یک سال پیش از زمانی که مایاها برای پایان دنیا وعده داده بودند ساخته شد و عنوان برترین فیلم سال 2011 را از آن خود کرد اما مدت‌ها قبل از فون‌تریه، نظریه پردازان آخرالزمان مشغول پیدا کردن توجیه‌های علمی برای پایان دنیا بودند. توجیهی که بر اساس آن در روز 21 دسامبر همه جا تاریک می‌شود و زمین و خورشید و ماه در یک تلاقی بی‌سابقه قرار می‌گیرند تا در نهایت زمین در سیاهچاله بزرگ کهکشان راه شیری بلعیده شود.

سایت ناسا اما این نظریه را یک توجیه عجیب و غریب معرفی می‌کند و می‌نویسد که همترازی خورشید، زمین و غبارهای کیهانی اتفاق رایجی است که هر از گاهی رخ می‌دهد و عواقب مخربی هم ندارد. حتی به گزارش ناسا، همترازی پیش‌بینی شده در پایان سال 2012 نزدیکترین همترازی سال نیست که بتوان درباره آن عواقب ناگواری را پیش‌بینی کرد.
21 دسامبر 2012  پايان دنيا

 


ابرهای تاریک کهکشان راه شیری وقتی با تلسکوپ‌های مجهز به مادون قرمز مشاهده می‌شوند، به شکل فضاهای کم نوری به چشم می‌آیند که در واقع در اثر تراکم کم ستارگان در یک نقطه به وجود آمده‌اند. از طرف دیگر، در کهکشان راه شیری سیاه چاله عظیمی وجود دارد که 4میلیون برابر خورشید وزن دارد و در میانه قوس کهکشان جا خوش کرده. فرضیه‌های مرتبط با پایان جهان در سال 2012 از این دو واقعیت نجومی استفاده کرده و واقعیت سومی را هم به آن اضافه کرده اند تا به ادعاهایشان درباره پایان جهان در سال 2012 رسمیت بدهند. این واقعیت، به نزدیکی خورشید در روز 21 دسامبر 2012 به مرکز کهکشان اشاره دارد و نظریه پردازان پایان جهان، از این سه گزاره منطقی، یک نتیجه غیرمنطقی و غیر علمی ارائه داده اند؛ این که در رور 21 دسامبر خورشید و زمین برای اولین بار هم تراز می‌شوند و زمین از وضعیت کنونی که بعد سوم است به بعد صفر تغییر کرده و سپس به بعد چهارم تغییر می‌کند. در این گذار هم جهان با تغییر بزرگی روبرو می‌شود و سه روز تاریکی جهان را فرا می‌گیرد. 3 روزی که گفته می‌شود در روزهای 23، 24، 25 دسامبر 2012 یعنی سوم تا پنجم دی ماه 91 خواهد بود.

 

سایت ناسا در رد ادعاهای نظریه پردازان آخرالزمان می‌نویسد که در روز 21 دسامبر 2012 خورشید در جایگاه 6.6 درجه شمالی مرکز کهکشان قرار می‌گیرد و این باعث می‌شود صور فلکی به گونه ای متفاوت روشن شوند. تا جایی که ماه 13 برابر حد معمول و نزدیک تر از همیشه به چشم خواهد آمد. این اتفاق تعبیر اشتباهی را درباره تقارن و همترازی خورشید، زمین و سیاهچاله مرکزی کهکشان راه شیری به وجود آورده و مبنای نظریه پردازی‌های پیشگویان پایان جهان شده است. در حالی که در واقع ستارگان در روز 21 دسامبر دچار تغییر و تحول نمی‌شوند و صرفا فاصله خورشید از محور زمین باعث تغییرات شکلی ستاره‌ها است.

از سوی دیگر، زمین تاثیر گرانشی قوی‌ای از سیاهچاله عظیم مرکزی نمی‌پذیرد چون 93 میلیون مایل از خورشید و 165 کادریلیون مایل از چاله سیاه کهکشان راه شیری دور است. همچنین، در این دوره از سال، اگرچه فاصله زمین از سیاه چاله کهکشان راه شیری کم می‌شود اما این کاهش فاصله آنقدر ناچیز است که تغییری در کشش و گرانش کهکشانی ایجاد نمی‌کند. و به اینها اضافه کنید که فاصله زمین از سیاهچاله در تابستان بسیار کمتر از زمستان و آخرین روزهای ماه دسامبر است. بنابراین اگر قرار باشد اتفاق ناگواری برای همترازی خورشید و زمین و سیاهچاله رخ دهد و دنیا پایان بگیرد، قطعا زمان آن زمستان نخواهد بود.

آخرین دلیلی که ناسا برای رد ادعای نظریه پردازان آخر الزمان می‌آورد، این است که خورشید هر سال در همین زمان، به قسمتی از آسمان وارد می‌شود که سیاهچاله مرکزی کهکشان راه شیری قرار دارد و بنابراین، تغییر موقعیت خورشید در 21 دسامبر 2012 به معنی بروز اتفاق ویرانگری نخواهد بود.

بعد از تمام این استدلال ها، ناسا توصیه می‌کند از انقلاب زمستانی به معنی واقعی لذت ببرید و ذهنتان را با شعله‌های خورشیدی، سیاهچاله، تقارن، میدان مغناطیسی و هر چیزی که مایاها پیشگویی کرده اند، درگیر نکنید

 



یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام می‌کنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.
در نحوه مرگ یزید چند روایت متفاوت وجود دارد:
روایت اول – سیدبن طاووس در لهوف می گوید:
یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می‌کنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر می‌برد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.
یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می‌کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام می‌کنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.
اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت که بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می‌گرفت و یزید را بر زمین می‌کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.
روایت دوم – شیخ صدوق میفرماید: یزید شب با حال مستی خوابید و صبح مرده او را یافتند در حالی که بدن او تغییر کرده،مثل آنکه قیر مالیده باشند.بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند.
روایت سوم – هبی از محمد بن احمد بن مسمع نقل می‏کند که گفت: یزید مست کرد و بلند شد که بر قصد. اما با سر بر زمین خورد که سرش شکافت و مغزش آشکار شد.
بلاذری در انساب الاشراف می‏نویسد: پیری از شامیان به من گفت: علت مرگ یزید این بود که او در حالت مستی بوزینه ‏اش را بر الاغ سوار کرد. سپس به دنبال او آن گونه دوید که گردنش شکست، یا چیزی در درونش [ احتمالا زهره اش] پاره گردید.
روایت چهارم – در “الکامل فی التاریخ” آمده است : یزید بن معاویه در پانزدهم ربیع الاول سال ۶۴ قمری در اطراف دمشق به علت برخورد پاره‌سنگی که از منجنیقی پرتاب شده‌بود و به یک طرف صورت وی برخورد کرده بود به بیماری‌ای مبتلا شد و این بیماری مرگ وی را به همراه داشت. پس از آن، وی در قبرستان باب الصغیر که در حوالی همان شهر است دفن گردید.
یزید ملعون لعنت الله  چگونه مرد؟ عکس قبر

 

 
ندای انقلاب




 بسم الله الرحمن لرحیم
با سلام خدمت همسنگران گرامی




در حالی که خشم مسلمانان سراسر جهان از پخش "فیلم موهن" همچنان ادام دارد، مجله تایتانیک آلمان در شماره آینده خود، کاریکاتوری موهن علیه رسول خدا (ص) منتشر خواهد کرد.


[تصویر:  IMG11510345.jpg]



گستاخی نشریه آلمانی پس از اعتراضات مسلمانان

جام نیوز به نقل از رسا:
در حالی که خشم و غضب مسلمانان سراسر جهان از پخش فیلم موهن در آمریکا و انتشار کاریکاتورهای توهین آمیز به پیامبر اکرم (ص) همچنان ادامه دارد یکی از مجلات آلمانی قصد دارد کاریکاتوری موهن علیه رسول خدا (ص) را منتشر کند.
 مجله تایتانیک آلمان قصد دارد در شماره جدید خود، کاریکاتوری علیه حضرت محمد (ص) در قالب مردی عرب که سوار بر اسب بوده و عمامه بر سر و شمشیر در دست دارد و همسر رییس جمهوری سابق این کشور را در آغوش کشیده است را منتشر کند. روزنامه فاینشنال تایمز آلمان، کاریکاتوری که قرار است در مجله شماره آینده مجله تایتانیک چاپ شود را منتشر ساخت. لیو فیشر، سردبیر مجله تایتانیک در گفت وگو با روزنامه فاینشنال تایمز آلمان از این اقدام دفاع کرد و گفت: طنزپردازی کاملا مشروع است و هیچ حد و مرزی ندارد و هیچ کس نمی تواند ادعا کند که انتشار این کاریکاتورها عاملی برای افزایش اعتراضات باشد. وی با گستاخی افزود: انتشار این کاریکاتور پاسخی به اعتراضات صورت گرفته در جهان اسلام علیه پخش فیلم در آمریکا است و تا هنگامی که تمسخر و طنز نزد مسلمانان عادی نشود به طنزپردازی و انتشار کاریکاتور علیه اسلام ادامه خواهیم داد.

جام نیوز



 یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند.هنوزتصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند.لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود.


برای عروس مهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند.از اینكه دایی سعیدش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخوربود...کاش می آمد...


خیلی از كارت ها مخصوص بودند.مثلا فلان دوست و فلان رئیس...خودش کارتها را می برد با همسرش!سفارش هم میكرد كه حتما بیایند.اگر نیایید دلخور میشوم.

دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد.همه باشند و خوش بگذرانند.تدارك هم دیده بود.

" ارگ و دیگر ابزارها"حتما باید باشند،خوش نمی گذرد بدون آنها.

شیشه های مشروب را سفارش داده ام خدا کند تا فردا آماده شوند.

بهترین تالار شهر را آذین بسته ام.خوبی این تالار این است که کاری ندارند مجلس مختلط باشد یا جدا.

چند تا ازدوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود.

آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود.

همان شبی که هزار شب نمیشود.

همان شبی که همه به هم محرمند.

همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمامی مردان داخل تالار که نه به تمام مردان شهر محرم میشود این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم.

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.آهان یادم آمد.این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید.

همان شبی که داماد هم آرایش میکند.

همه و همه آمدند حتی دایی سعید و.....

اما.....................

کاش امام زمانمان"عج" بود.حق پدری دارد بر ما...

مگر میشوداو نباشد؟

 

 

 

 

 



عروس برایش كارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود.به تالار كه رسید سر در تالار نوشته بودند:

ورود امام زمان (عج) اکیدا ممنوع!


دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارك ولی ای كاش كاری میكردی تا من هم می توانستم بیام....مگر میشود شب عروسی دختر پدر نیاید.من آمدم اما..

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دخترک دعا کرد....

 

یا صاحب الزمان شرمنده ایم...

 



 ياهو

فكر ميكنم شعر زير جواب قانع كننده اي باشه:


يار من يوسف نيا اينجا كسي يعقوب نيست

لحظه اي چشمانشان از دوريت مرطوب نيست

اي گل زيباي من از غربتت اشكي نريز

نازنين اينجا خدا هم پيششان محبوب نيست

گر چه در هر جمعه اي زيبا دعايت مي كنند

بهترينم اين دعاها جنسشان مرغوب نيست...



 

به گزارش مشرق ، نویسنده وبلاگ آقای رئیس جمهور ! گوشیت رو بردار در آخرین پست خود نوشت : از دیدگاه قران کریم یکی از نشانه های ظهور آخرالزمان ظهور مردی یک چشم است به نام "دجال".بنابراین یکی از وظایف فراماسون ها آماده سازش ظهور دجال است و در نهایت ایجاد یک حکومت واحد جهانی شیطانی است.

دکتر جان- کولمن در کتاب "300 کانون توطئه جهانی" می نویسد:
"دلیل  موجودیت  نظامهای  پنهانی   مانند   سلحشوران اورشیلم،  سنت جان  و  مردان  میزگرد  و  گروه  میلنر  و  سایر  اجتماعات   مخفی (ماسونی) چه می تواند باشد؟ اینان، بخشی از  زنجیره ی  گسترده ی  فرماندهی سلطه گری  جهانی  را  تشکیل  می دهند   که   از   باشگاه  رم ،   سازمان  ناتو، مؤسسه ی  سلطنتی  امور  بین المللی   تا   سرسلسله ی   توطئه گران،   یعنی کمیته ی 300، امتداد دارد. این افراد و گروه ها به این اجتماعات پنهان  و  اسرار آمیز نیاز دارند، چرا که اعمالشان شیطانی است و بایستی از چشم جهانیان به دور بماند."
فراماسون یعنی یعنی بنای آزاد. ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونها باشد لژ می نامند. فراماسونری،یک تشکیلات مخفی است که در سطحی جهانی‏ و با عمق و دامنه بسیار وسیعی در بسیاری مسائل سیاسی و اقتصادی‏ و فرهنگی دخالت و اعمال نظر می‏نماید و در بسیاری از رویدادهای‏ عمده تاریخ نقش مؤثری داشته و دارد.فراماسونها معمولا اعضاء خود را از بین افراد سرشناس و ذی‏نفوذ جوامع انتخاب می کنند. بزرگترین اهداف گروه ماسونی این است که جامعه را برای حکومت جهانی ضد مسیح(دجال) یا فرعون جدید آماده کنند. سه مرکز اصلی فراماسونی(در پاریس،لندن و آمریکا) فرماندهی اصلی همه لژهای تابعه را در کشورها و شهرهای جهان به‏ عهده دارند که در عین حال نقش سازماندهی و هماهنگی را نیز ایفا می‏کنند.
جرج‏ واشنگتن اولین رئیس جمهور آمریکا و بسیاری از رؤسای جمهور دیگر آن کشور تا امروز،ادوارد هفتم پادشاه انگلیس و بسیاری از گردانندگان انقلاب کبیر فرانسه از قبیل منتسکیو و روبسپیر و مارا و دانتون و...و قبل از آنها علماء و هنرمندان در فرانسه مثل مولیر و اصحاب دایرةالمعارف و...و بسیار افراد سرشناس دیگر از اعضاء مشهور فراماسونی هستند.
فراماسونری قطعا از اذناب و وابستگان صهیونیسم بین‏الملل و در جهت منافع و مطامع آن است. فراماسون آن ها قابیل ارادت خاصی دارند در حالی که او را سر دسته ی شیطان پرستی می توان نامید. منشا فراماسون ها از مصر باستان است. خطرناکترین جمعیتهای زیرزمینی که به منظور درهم‏ ریختن ارکان اسلام و خدمت به اهداف یهود تشکیل شده،همان‏ تشکیلات ماسونی است. بزرگترین دشمن ماسون ها در جهان ایران است. این مسئله را اینطور می توان توجیه کرد که چون آمریکا کشوری ماسونی است و بزرگترین دشمنش ایران است. لازم به ذکر است بهائیان نیز فراماسون هستند و روابط صمیمانه ای با اسرائیل و یهود دارند.

جمعیت های ماسونی را هدف معینی جز خدمت به صهیونیسم‏ جهانی و تأمین و تسلط آنان بر جهان نیست.محفل ماسونی بریتانیا اهداف خود را در امور ذیل مشخص گردانید:

1-حفاظت کامل از یهودیت کامالا ( دین یهودیت بعد از جنگ های صلیبی دچار انحراف شد. نام این دین، کامالا گذاشته شد. این تفکر جدید کاملا بطور کامل در مسیحیت نفوذ کرد و آنها را نیز تغییر داد. شاید کامالا باعث ایجاد فراماسونی جدید شد.)
2- جنگ با ادیان  و 3 - پراکندن روح‏ الحاد و فکر اباحیت بین ملتها(منظور از اباحیت،آزادی جنسی است‏ بین هر زن و هر مرد)

اما سری اگر به ویکیپدیا بزنیم در توضیح فراماسون نوشته است: فراماسونری یا فراموشخانه جمع کانون‌های برادری گسترده‌ای در جهان است. فراماسون‌ها با شعار «برابری، مساوات، برادری» نقش بزرگی در انقلاب‌های بزرگ معاصر مانند انقلاب امریکا بر علیه استعمار انگلیس، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب مشروطیت ایران و جنبش انقلابی بر ضد استعمار اسپانیا در امریکای جنوبی داشته‌است.

یک چشم ها که جهانی را به ویرانی کشانیده و در لوای خونخواری شان جنایت های بی شماری انجام می دهند در توضیح ویکیپیدیا یه تشکیلاتی برای ایجاد برابری و برادری و مساوات توصیف شده اند.

 



دانلود سخنراني استاد رائفي پور 10 شهريور 1391 باموضوع منجي درهاليوود مشهد مقدس
مكان : پارك كوهسنگي
دانلود تصويري

 

دانلود صوتي


قسمت سوم
در این قسمت در ابتدا به جشن mtv ema که در سال ۲۰۱۱ برگزار شد پرداخته ایم و بعد دو خواننده دیگر را مورد بررسی قرار داده ایم. خواننده هایی که در این قسمت بررسی شده اند خانم کتی پری و لیدی گاگا هستند . این قسمت به دلیل حساس بودن مبحث , مستند کمی طولانی شده (تقریبا ۱۸ دقیقه) و حجم کلیپ نهایی کمی زیاد شده است ولی پیشنهاد میکنیم که این قسمت را از دست ندهید و اگر امکان دانلود با حجم بالا را دارید “کیفیت بالای” این قسمت را دانلود کنید.
[تصویر:  seda-3.jpg]
کیفیت بالا / لینک مستقیم l لینک کمکی
کیفیت متوسط / لینک مستقیم l لینک کمکی
کیفیت پایین / لینک مستقیم

 



تروریست ها در سوریه دختر بچه یک خانواده شیعه را در سوریه به طرز وحشیانه ای سر بریدند.

منبع : فان پاتوق


سربریدن یک دختر بچه + تصاویر دلخراش
شبکه تلویزیونی اهل البیت علیهم السلام، تروریست ها این دختر بچه را تنها به جرم شیعه بودن او و خانواده اش سربریدند.

سربریدن یک دختر بچه + تصاویر دلخراش
این شبکه ماهواره ای عراقی نوشت: بر طبق آمارها تروریست ها تاکنون ۱۳۰۰ شهروند شیعی مذهب را قتل عام کرده اند. اکثر کشته شدگان را شهروندان سوری وعراقی تشکیل می دهند.

چندی پیش محمد العریفی، از سرکردگان شناخته شده وهابی در عربستان از تروریست ها خواسته بود تا برای تخریب نشدن چهره شورشیان، از انتشار چنین تصاویری خودداری کنند. اما حجم جنایات تروریست ها آنچنان بالاست که هر روز ابعاد جدیدی از جنایات آنها منتشر می شود.



 

خبرگزاری فارس: حتی اگر حوصله خواندن نداشته باشید با انبوهی از عکس‌هایی مواجه می‌شوید که شما را به سمت کتاب می‌کشانند،‌ از مشهورترین زنان سینمای هالیوود در قرن گذشته گرفته تا سفرهای این خاندان به کشورهای عربی و دل دادن‌ها و قلوه گرفتن‌هایشان با حکومت پهلوی.

 

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، کمتر پیش می‌آید کتابی در حوزه تاریخ معاصر آن هم در حیطه‌ای که به نظر می‌رسد افراد کمی درگیر آن بخش از تاریخ باشند، وارد بازار کتاب شود و حتی آنهایی که معمولا سرو کاری با کتاب‌های تاریخی ندارند، را هم درگیر کند و به دنبال خودش بکشاند.

 

اما اخیرا کتابی در حوزه تاریخ معاصر وارد بازار کتاب شده است که حتی اگر اهل تاریخ هم نباشید، این کتاب را پس از دسترسی به آن کنار نخواهید گذاشت!

 

کتاب «اسماعیلیان آقاخان» را سیدمحسن موسوی گرمارودی نوشته و انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرده است اما اولین تورق این کتاب مصادف است با خواندن آن و پیگیر شدن دیگر کتاب‌های این نویسنده.

 

کتاب اسماعیلیان آقاخان که تنها خلاصه‌ای از تاریخ معاصر این فرقه است، نشان می‌دهد که فعالیت‌های این فرقه مربوط به اقلیتی در دنیای مسلمان نمی‌شود، بلکه مجموعه‌ای از ارتباطات سیاسی در دنیای معاصر ما روایت می‌کند که رسانه‌های غربی  آن را به عنوان نمادی از شیعیان و مسلمانان نشان می‌دهند. جزء ثروتمندترین خاندان‌ها در دنیا محسوب می‌شوند و رسانه‌های داخلی ما (در بهترین حالت) با جهلی که نسبت به این فرقه و گروه دارند، «آقاخان، آقاخان» سر داده و از مسابقه‌های اسب دوانی این خاندان و جایزه معماری آنها خبر می‌زنند و داد سخن سر می‌دهند!

 

شما وقتی این کتاب را باز می‌کنید، حتی اگر حوصله خواندن نداشته باشید با انبوهی از عکس‌هایی مواجه می‌شوید که شما را به سمت کتاب می‌کشانند،‌ از روابط با مشهورترین زنان سینمای هالیوود در قرن گذشته گرفته تا سفرهای این خاندان به کشورهای عربی و دل دادن‌ها و قلوه گرفتن‌هایشان با حکومت پهلوی و تصویر امامان اسماعیلی در روی جلدهای مجله‌های تایم و لایف!

 

 

ايا از فرقه اسماعیلیه و رهبران آن می‌دانید*عكس

آقاخان و فرح پهلوی در عروسی زهرا آقاخان

 

 

ايا از فرقه اسماعیلیه و رهبران آن می‌دانید*عكس

آقاخان سوم و همسرش ام‌حبیبه در تهران کاخ گلستان عروسی محمدرضا پهلوی

 

 

 

شما این کتاب را زمین نخواهید گذاشت چون اگر خیلی هم کتاب‌خوان باشید اطلاعات شما درباره اسماعیلیان به کتاب خداوندگار الموت محدود می‌شود و شناخت شما از رهبران اسماعیلیه به حسن صباح می‌رسد ولی از آن نمی‌گذرد.

 

*چه قدر از فرقه اسماعیلیه می‌دانید؟

آنچه عموما درباره اسماعیلیان می‌دانند این است که اسماعیلیه فرقه‌ای است که در قرن دوم هجری از شیعه امامیه جدا شد. از آنجایی که امام صادق(ع) به اسماعیل فرزند بزرگش محبت بسیار داشت، عده‌ای از شیعیان گمان بردند که او پس از ایشان به امامت خواهد رسید، اما او 5 سال قبل از شهادت امام صادق(ع) وفات یافت.

با وجود این جمعی قبول مرگ اسماعیل سرباز زدند و او را غایب و همان مهدی موعود پنداشتند. امامان اسماعیلی تا قرن سوم پنهان و مستور بودن و به اصطلاح اسماعیلیان دوره «ستر» را می‌گذراندند. اسماعیلیان در قرن سوم قیام کردند و دولتی اسماعیلی را به رهبری عبید‌الله(عبدالله) مهدی که با چهل نسل با اسماعیل می‌رسید، در مغرب و مصر تشکیل دادند. در ایران هم پیروی از این گروه در زمان حسن صباح اوج گرفت و بعد از آن دوباره به محاق رفت و کمتر کسی در تاریخ معاصر ما به سراغ این فرقه رفت که چه شدند و چه کردند. اما موسوی گرمارودی در جدیدترین کتابش به سراغ این موضوع رفته و سراغ آنها را گرفته تا برای خوانندگان کتابش مشخص کند که اسماعیلیان نزاری بعد از حسن صباح چه شدند.

 

*چهل سال بعد از حسن صباح قیامت شد!

بنابراین تا زمانی که کتاب اسماعیلیان آقاخانی را در دست نگیرید از اعلام قیامت، درست چهل سال بعد از حسن صباح توسط رهبران اسماعیلی باخبر نخواهید شد که حسن دوم در هفدهم رمضان 599 هجری در پای قلعه الموت بر منبر رفت، چهار پرچم به رنگ‌های سرخ و سبز و زرد و سپید کنار منبرش برافراشت و اعلام قیامت کرد و از پیروان خود خواست همراه با او بر سر خوان بنشینند و روزه خود را بشکنند و عید قیامت را جشن بگیرند!

این تاریخ با این انحراف بزرگ فصل جدیدی در تاریخ اسماعیلیه باز می‌کند و این فرقه حیات خود را از آن پس و به گونه‌ای دیگر که امام برای امت خود تعیین می‌کردند و امامت از پدر به پسر ارث می‌رسید ادامه پیدا کرد تا اینکه به حسنعلی شاه، آقاخان اول، می‌رسیم که در اواخر دولت قاجار زندگی می‌کرده و زندگی او هم ارتباط بسیار محکمی با تاریخ معاصر ما دارد. او ارتباط خوبی با قاجارها داشت، مدتی حاکم قم و محلات بود و بعد از آن حاکم کرمان شد.

 

*باز هم خباثت انگلیسی‌ها

نقطه عطفی که در تاریخ این فرقه به وجود آمد و آنها را به انگلیسی‌ها ربط داد، به طوری که این ارتباط تاکنون به قوت خودش باقی است، شورش حسنعلی شاه برای از دست ندادن حکومت کرمان است و انگلیسی‌ها که در قرن نوزدهم بیش از پیش به دنبال تجزیه ایران بودند و چندین فرقه و امام برای ایرانیان بریدند و وقتی دیدند حتی علم کردن محمدعلی باب هم برایشان نتیجه ندارد، به سراغ حسنعلی شاه رفتند، از او حمایت کردند و پس از درگیری‌هایی او از ایران گریخت و به افغانستان و از آنجا به هند رفت و این آغاز تاریخ اسماعیلیان آقاخانی در دوران معاصر است.

تاریخی که همراه با مستمری دائم این فرد و اعقابش از دولت انگلستان است و به مراسم سالانه وزن‌کشی آقاخان‌ها با طلا و بعد از آن الماس می‌رسد! یعنی آقاخان را به عنوان امام اسماعیلیان وزن می‌کنند و هم وزنش از پیروانش طلا و الماس می‌گیرند!

 

 

ايا از فرقه اسماعیلیه و رهبران آن می‌دانید*عكس

 

وزن‌کشی آقاخان سوم با الماس

 

 

کتاب اسماعیلیان آقاخان از تصاویر زنان هنرپیشه هالیوودی در قرن بیستم هم پر است. در این خاندان پسر بعد از پدر با مشهورترین زنان هالیوودی ازدواج کرده و طلاق می‌گرفتند و در دوران اخیر پس از سال‌ها ارتباط با آنها گاها ازدواج کرده و پس از آن طلاق می‌گرفتند!

همچنین این فرقه به علت ثروت بسیار زیاد و حمایت کشورهای غربی از آنها ارتباطات گسترده با کشورهای همسایه دارند.

 

آقاخان چهارم کنار نخست وزیر پاکستان و رییس جمهور افغانستان
آقاخان چهارم و نخست وزیر پاکستان

 

خواندن کتاب اسماعیلیان آقاخانی از جهت دیگری هم مهم است که به ارتباطات فعلی آنها در زمان حاضر با سران کشورهای غربی پی ببریم و از حمایت خاندان پهلوی‌ و ارتباطی که آنها هم اکنون با آنها در خارج از کشور دارند، بدانیم و مهم‌تر از آن بدانیم که رسانه‌های غربی این خان‌ها و پرنسس‌های پی در پی آنان را به عنوان نمونه و الگویی امروزی شده از مسلمانان شیعه به دنیا معرفی می‌کنند و برایشان کف می‌زنند و برنامه‌ها و جوایزشان را پوشش خبری می‌دهند و بعضی رسانه‌های ما هم....

 

 

ايا از فرقه اسماعیلیه و رهبران آن می‌دانید*عكس

آقاخان چهارم در دیدار با دیوید میلیبند وزیر وقت امور خارجه انگلیس

 

 

ايا از فرقه اسماعیلیه و رهبران آن می‌دانید*عكس

 

آقاخان چهارم و هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا

 

کتاب اسماعیلیان آقاخانی که خلاصه‌ای خلاصه شده از تاریخ این فرقه است 343 صفحه دارد که معرفی کامل آنها هم کتابی حجیم‌تر از این می‌طلبد و برای اهل تاریخ و اهل کتاب و حتی اهل سیاست و اهل رسانه و حتی آنهایی که اهل هیچ چیزی نیستند و تنها به دنبال دانستن هستند، بسیار خواندنی و جذاب خواهد بود.

خبرگزاری فارس در مصاحبه‌ای که با نویسنده این کتاب یعنی سیدمحسن موسوی گرمارودی داشته، ابعاد بیشتری از این کتاب و این فرقه را به مخاطبان خود معرفی خواهد کرد، که این گفت‌وگو به زودی منتشر خواهد شد.

 



به نام او 
با سلام







جنایتی دیگر از ارتش صهیونیستی علیه زنان خود *یشیوا را بشناسید [/b][/size][/color]

خدمت زنان در ارتش در هیچ سطحی از ارتش قابل طرح برای بحث نیست حتی در سطح خاخام‌های ارتش. 



[تصویر:  IMAGE634809232385789859.jpg] 


جام سیاسی؛ روزنامه هاآرتص طی مطلبی در مورد خدمت سربازی زنان به نقل از سخنگوی ارتش اسرائیل نوشت: «خدمت سربازی برای زنان از قدیم معمول نبوده است.»

روزنامه صهیونیستی هاآرتص در این خصوص می‌نویسد: «رانتسکی در همایشی درباره مشکلات پیش‌ روی مشمولان سرباز زن اعلام کرده که معتقد است "خدمت اجباری زنان در ارتش از قدیم معمول نبوده است.»

این روزنامه ادامه داد: «البته سخنگوی ارتش رژیم صهیونیستی خیلی زود در مقابل صحبت‌های این خاخام یهودی واکنش نشان داده و در بیانیه‌ای تکلیف همه را روشن کرد: «خدمت زنان در ارتش در هیچ سطحی از ارتش قابل طرح برای بحث نیست حتی در سطح خاخام‌های ارتش».

از سوی دیگر، «آویخای رانتسکی»، خاخام ارتش رژیم صهیونیستی با انتقاد از ارتش این رژیم خواستار لغو خدمت اجباری زنان و دختران در رژیم صهیونیستی شده است.

این روزنامه افزود: «یکی از ویژگی‌های ارتش اسرائیل این است که برگه پایان دوره سربازان دختر اسرائیلی در اتاق فرماندهان، مُهر و امضاء می شود. این امضاء اما کمی متفاوت است؛ امضایی که از آن به عنوان یک «تجاوز نظامی» تعبیر می شود و یک دختر سرباز، ترخیص نمی شود مگر آنکه ....»

این روزنامه ادامه داد: «"یشیوا" جایی است که این روزها جوانان اسرائیلی برای فرار از ارتش اسرائیل به آن روی آورده‌اند. یشیواها مدارسی مذهبی هستند که جوانان با رفتن به آنجا و کسب معارف مذهبی از دوره سربازی معاف می‌شوند.»

یک سرباز اسرائیلی در همین مورد می‌گوید: «با وقت و عمر من در سربازی، بازی کردند؛ اگر به جای تفنگ، تورات دستم گرفته بودم، حداقل یک نقطه روشن در زندگی‌ام وجود داشت. اما حالا چه؟ من، مانده‌ام و دو فلسطینی که با گلوله من کشته شدند و در خواب و بیداری، مدام جلوی چشمانم هستند.»

یک سرباز دیگر اسرائیلی هم در صفحه فیسبوک خود نوشته است: «مطالعه کتب دینی به بهانه‌ای برای فرار از مهمترین وظیفه ملی در اسرائیل تبدیل شده است.»
[تصویر:  IMAGE634809232922586802.jpg]
اما با این حال، اعتبار قانونی که معافیت سربازی اکثر اسرائیلی‌های یشیوا رفته را ممکن ساخته بود، یکم اوت به پایان رسید. حالا یافتن جایگزینی برای این قانون در حال حاضر به بزرگترین مشکل داخلی پیش روی دولت بنیامین نتانیاهو ( نخست وزیر اسرائیل) تبدیل شده و بعید است که به این زودی ها، راه حلی برای این مشکل پیدا کنند.
لازم به ذکر است اختلاف بر سر چگونگی جذب حریدی ها (ارتش معنوی) و حتی شهروندان عرب اسرائیل به ارتش بود که باعث شد اخیرا حزب کادیما به رهبری شائول موفاز، از دولت ائتلافی خارج شود. انتظار می رود که مسئله خدمت سربازی یکی از مسائل محوری انتخابات سال آینده اسرائیل باشد. یهودیان سنت‌گرا می‌گویند مسئله خدمت سربازی آنها به ابزاری در دست سیاستمداران برای جذب رای ساکنان سرزمین‌های اشغالی تبدیل شده است.

به نظر می رسد که کسی در اسرائیل انتظار ندارد یشیوا رفته‌ها به این زودی‌ها، آموزشگاه های خود را ترک کنند و راهی پادگان ها شوند.

سربازان اسرائیلی این روزها دست نتانیاهو را در حنا گذاشته‌اند و بدجوری قوانین سربازی رفتن را، دور می زنند.
منبع خبر: جام نیوز

 



به گزارش گروه دفاع و امنیت مشرق، انسان ها عنصر اصلی در جنگ زمینی هستند که با تجهیزاتی از یک کارد و سرنیزه گرفته تا سلاح های صوتی و لیزری با هم درگیر می شوند. هر چند سابقه سال های دفاع مقدس در کشورمان اثبات کرده که ایمان و اراده نیروهای زمینی بسیار مهمتر از کیفیت و کمیت تجهیزات آنها است اما واقعیت این است که هر چه سربازان مجهزتر باشند، روند و نتیجه بهتری در میدان نبرد رقم خواهد خورد.

از این رو در این گزارش به معرفی اجمالی و مرور جدیدترین تجهیزات بومی که در اختیار نیروهای زمینی کشورمان قرار دارد، می پردازیم تا وضعیت تسلیحات و تجهیزات آنها در عرصه نبردهای مدرن روشن تر شود.

تجهیزات رزمندگان زمینی در گذشته شامل سلاح انفرادی، نارنجک دستی و سرنیزه، ماسک شیمیایی، قمقمه آب، کلاهخود و لباس و پوتین معمولی، سلاح های نیمه سنگین شامل تیربار و آر-پی-جی و بعضاً تک تیرانداز و به ندرت دوش پرتاب های سطح به هوا و ضد زره بوده است.
 

[تصویر:  200862_330.jpg]
رزمندگان اسلام در دفاع مقدس

در سال های دفاع مقدس بیسیم و دوربین برای همه سربازان موجود نبود، تعداد سلاح های نیمه سنگین به نسبت نفرات هر واحد رزمی، درصد مناسبی را شکل نمی داد و تسلیحات ضدزره هدایت شونده قابل حمل توسط نفر نیز به هیچ وجه کافی نبوده و از نظر وسائل حمل و نقلِ تعداد نفرات کم، نیز تنها موتورسیکلت آن هم نه به تعداد فراوان در جبهه ها موجود بود.

با پایان جنگ تحمیلی، تجربه گرانبهای آن سال ها و عمق بینش فرماندهان به نیازهای تسلیحاتی برای بهبود توانمندی رزمی، آغازگر تلاش های فراوانی در زمینه های مختلف تسلیحات و تجهیزات بود تا شمشیر رزمندگان تیزتر شود.

حاصل این تلاش ها تولید انواع ادوات مخابراتی، سلاح، پوشش های حفاظتی، تجهیزات اپتیکی و حرارتی و حتی وسائل نقلیه کوچک جدید است.

در زمینه مخابراتی کلاه های دارای میکروفون، بیسیم های دیجیتال انفرادی با رمز کننده و قابلیت جنگ الکترونیک، بیسیم زیرآبی برای غواصان از جمله تجهیزات در اختیار رزمندگان است. همچنین دیده بان های مسلح پدافند نیز به تجهیزات پیشرفته ای برای ردیابی هواگردهای دشمن و ارسال بیدرنگ اطلاعات به مراکز فرماندهی منطقه ای تجهیز شده اند که در نوع خود بی نظیر است. انواع گیرنده های مکانیابی جهانی نیز برای کمک به موقعیت یابی در اختیار رزمندگان نیروهای زمینی قرار دارد.

هر چند از بین سلاح های انفرادی جدید ساخته شده در کشور تنها نمونه اس-5.56 که شباهت بسیاری به ام-16 آمریکایی دارد عملیاتی شده اما وضعیت تسلیحات نیمه سنگین به مراتب بهتر است.

[تصویر:  200850_956.jpg]
سلاح اس-5.56، تک تیرانداز 12.7 میلیمتر در تصویر راست؛ نفر مجهز به دوربین دید در شب در تصویر چپ

تیربارهای با کالیبر 7.62 امروز به تعداد زیاد در اختیار یگان ها قرار دارد. این تیربارها به دوربین های دید در شب و حرارتی نیز مجهز شده اند تا در تاریکی مطلق یا در مه و گرد و غبار نیز کارامد باشند. این سلاح ها با نرخ آتش 650 تا 800 تیر بر دقیقه و برد مؤثر 1500 و برد نهایی تا 4000 متر به خوبی آتش پشتیبانی لازم را ایجاد می کنند.

نارنجک اندازهای خودکار 30 و 40 میلیمتری به ترتیب با برد نهایی 1730 و 2200 متر و نرخ آتش 420 و 300 گلوله بر دقیقه و نمونه نیمه خودکار رولور 40 میلیمتری قابل حمل توسط نفر با برد 365 متر و نرخ آتش 18 گلوله در دقیقه آتش پشتیبانی بی نظیری از نوع انفجاری را برای نیروها فراهم می کنند. دو نوع سنگین تر این نارنجک اندازها بر روی ادوات حمل و نقل هم نصب شده اند.

[تصویر:  200846_557.jpg]
رولور نارنجک انداز در تصویر راست و نمونه خودکار 40 میلیمتری در تصویر چپ

خمپاره انداز 60 میلیمتری کوماندویی با جرم 6.25 کیلوگرم و برد 800 تا 1050 متر و نرخ آتش 20 شلیک در دقیقه و نوع مستقر شونده 17.5 کیلوگرمی با برد 2550 متر و نرخ آتش 30 گلوله بر دقیقه به عنوان سلاحی با حجم کم و قابل نقل و انتقال، بارانی از گلوله های مرگبار را بر سر دشمن می ریزند.

چند نمونه اسلحه تک تیرانداز جدید با برد بالا در کنار تولید انبوه تک تیرانداز معروف اس-وی-دی امروزه به فهرست تسلیحات سربازان ایرانی اضافه شده است. این تک تیراندازها دارای مشخصات عملکردی بالایی هستند از جمله اس-وی-دی با برد مؤثر 1300 متر و کالیبر 7.62 میلیمتر، نمونه 12.7 میلیمتری با برد تخمینی بیش از 1000 تا 1500 متر و نمونه 20 میلمتری تکتاب دارای برد 2هزار تا 3هزار متر هستند. بعلاوه برای سلاح های قبلی مانند ژ-3 نیز دوربین های هدفگیری دقیق تولید می شود که با نصب روی این سلاح، دقت و برد مؤثر آن را بیش از پیش افزایش می دهد. همه تک تیراندازهای نام برده شده نیز به دوربین های دید در شب و حرارتی قابل تجهیز هستند.

[تصویر:  200844_345.jpg]
موتورهای چهارچرخ، راکت انداز RPG-29، تک تیرانداز، کلاه کامپوزیتی و تورهای استار در این تصویر مشهود هستند

چند نسل از دوش پرتاب های سطح به هوا مانند میثاق که با سرعت 600 متر بر ثانیه می تواند اهداف هوایی را تا برد 5هزار متر و سقف پرواز 4هزار متر مورد اصابت قرار دهد و دو نسل از موشک سطح به سطح ضد زره مانند صاعقه نیز ساخته شده و در اختیار نیروهای زمینی کشورمان قرار دارد که برد آن هزار متر بوده و قابلیت نفوذ در زره های واکنش دهنده تا 650 میلیمتر را دارد.

راکت انداز کارامد آر-پی-جی-29 نیز امروز در کشور تولید شده و در اختیار رزمندگان زمینی قرار دارد. نوعی سلاح «زاویه زن» هم برای عملیات های خاص تولید شده که به کاربر امکان شلیک به زوایای غیر مستقیم را می دهد.

[تصویر:  200851_638.jpg]
شلیک موشک سطح به هوای میثاق توسط دیده بان مسلح

در زمینه محافظت از سربازان، کلاه کامپوزیتی ضد گلوله که انواع مختلف آن قابلیت مقاومت در برابر پرتابه هایی با سرعت تا 680 متر بر ثانیه را دارند، انواع پوشش های محافظ ضد گلوله و ضد انفجار برای بدن، پوشش های استتار چند طیفی با قابلیت کاهش اثرات فروسرخ بدن و همچنین ماسک و لباس های جدید برای مقابله با تهاجمات ش.م.ر. به تولید انبوه رسیده است.

چند نمونه تجهیزات هشدار دهنده حملات میکروبی و شیمیایی و داروهای لازم برای مقابله فوری با اثرات این سلاح ها نیز در ایران ساخته شده است. گفتنی است خود لباس سربازان نیز هم از نظر فضا و جای کافی برای تجهیزات اضافی و هم از نظر رنگ و الگوهای استتار دیجیتالی به کار رفته کاملاً جدید هستند.

ساخت انواع چترهای سقوط آزاد و پاراگلایدر مورد استفاده سربازان و همچنین کوله پشتی های جدید مجهز به شارژ کننده تجهیزات برقی و همچنین نوعی با قابلیت ارسال اطلاعات صوتی و تصویری که تولید داخل هستند در اختیار نیروهای زمینی کشورمان قرار داده شده است.

[تصویر:  200849_211.jpg]
کوله پشتی شارژ کننده تجهیزات(سمت راست) و دارای فرستنده اطلاعات صوتی و تصویری(چپ)

امروزه سربازان زمینی کشورمان به جز دوربین های دوچشمی معمولی از انواع دوربین های حرارتی و دید در شب انفرادی در انواع دستی یا نصب شونده روی کلاه بعلاوه انواع موجود روی تسلیحات برخوردارند. این تجهیزات منجر به افزایش آگاهی سربازان از محیط اطراف در شب، آب و هوای مه آلود و یا گرد و غبار شده و در نتیجه سطح آمادگی رزمی نیروها را در شرایط مختلف به میزان زیادی بهبود داده است. همچنین مسافت یاب های لیزری ساخت داخل نیز برای کمک به هدفگیری و شناسایی دقیقتر مواضع و ادوات دشمن در اختیار نیروها قرار دارد.

موتورسیکلت های چهارچرخه که پیشتر به آن پرداخته بودیم امروزه به تعداد زیاد در اختیار واحدهای مختلف ارتش و سپاه در سراسر کشور قرار دارد. این وسیله دارای مزیت های حرکتی زیادی بوده و قابلیت نصب انواع تسلیحات و تجهیزات پشتیبانی را دارد. همچنین چند نوع خودروی پرتحرک زمینی شامل رمل نورد سمندر، یک نوع خودروی تاکتیکی کوچک مجهز به تیربار چندلوله چرخان ملقب به اشداء و یک خودروی سبک 4*4 فوق سبک به نام رنجر نیز در جهاد خودکفایی نزاجا ساخته شده است. تیربار 6 لوله چرخان نصب شده روی این خودرو دارای کالیبر 7.62 میلیمتر، برد مؤثر بیش از 1000 متر و نواخت تیر استثنایی بیش از 4000 تیر بر دقیقه است.

[تصویر:  200847_517.jpg]
از راست به چپ خودروهای تاکتیکی سمندر، رنجر و اشداء

این خودروها که ظرفیت 2 تا 3 نفر را دارند برای کاربردهای خاصی ساخته شده اند. سمندر که قابلیت نصب تیربارهای 7.62 تک لول و چرخان و تیربار 12.7 میلیمتری دشکا را دارد با اتکا به سامانه تعلیق خاص، تایرهای پهن و فاصله زیاد محورها و چرخ ها برای حرکت های سریع و مانور بدون از دست دادن تعادل در محیط صحرا و رمل بسیار مناسب است.

خودروی رنجر نیز با توجه به ابعاد کوچک و وزن کم برای انتقال توسط بالگردها و هواپیماهای ترابری کوچک و متوسط مناسب بوده تا با اتکا به تحرک بالای خود و آتش ناشی از شلیک بیش از 4هزار گلوله بر دقیقه پشتیبانی کاملاً‌ موثری را از نیروهای پیاده به عمل آورد.

جایروپلین دو نفره و نمونه هایی از کایت موتوردار و پاراموتور(پاراگلایدر موتوردار) نیز برای گشت زنی و انتقال هوایی یک یا دو نفر نیرو ساخته شده است که در بین آنها جایروپلین به دلیل قابلیت بلند شدن از مسافت های کوتاه، برد و سقف پرواز مناسب، بیشتر می تواند مفید باشد.

[تصویر:  200845_811.jpg]
جایروپلین دو نفره در اختیار ناجا

البته لازم به ذکر است برای نیروهای ویژه دریایی نیز زیردریایی های یک و دو نفره، هواناو کوچک، قایق های دو نفره و موتورهای زیرآبی برای غواصان ساخته شده تا در عملیات های آبی-خاکی برای انتقال امن و آسان تر نیروها به کار روند.

[تصویر:  200848_881.jpg]
برخی از تجهیزات انتقال دریایی از بالا به پائین، موتور دریایی، هواناو و زیرسطحی

پهپادهای کوچک و ربات های زمینی که نمونه های مختلف آنها در کشور ساخته شده از جمله وسائلی است که می تواند به فهرست تجهیزات نیروهای پیاده کشور افزوده شود. این پهپادها که شامل نمونه های دست پرتاب بال ثابت، بالگردهای کوچک و متوسط هستند در درجه اول برای شناسایی موقعیت دشمن که اصل مهمی در طراحی عملیات نظامی در تهاجم و دفاع است مفید خواهند بود. ربات های زمینی نیز برای شناسایی موانع کارگذاشته شده توسط دشمن یا هشدار خطرات شیمیایی و بیولوژیک علاوه بر کار شناسایی و جاسوسی طولانی مدت از فواصل بسیار نزدیک دشمن قابل بکارگیری هستند.

تجهیزات جدیدی نیز در کشورهای پیشرفته دنیا برای کمک به سربازان ساخته شده است که با توجه به توانمندی بالای متخصصان و صنایع داخلی ایران طراحی و تولید آنها دور از دسترس نخواهد بود. از آن جمله می توان به نمایشگرهای پیشرفته برای هر سرباز که موقعیت نیروهای خودی و دشمن را به همراه نقشه نمایش می دهد، دوربین های کوچک مستقر روی سلاح و کلاه با قابلیت به اشتراک گذاری اطلاعات با سایر سربازان و فرمانده، نمایشگر نصب شده روی کلاه، ربات های پوشیدنی که برای ایجاد قابلیت حمل بارهای سنگین و کمک به حرکت در محیط های مختلف طراحی شده اند، پوتین هایی با قابلیت ذخیره انرژی و راحتی حرکت اشاره کرد.

در کشورمان ایران نیز ضمن در نظر داشتن توانمندی های اعجاب آور متخصصان و صنعتگران در تولید تجهیزات مورد نیاز با یکپارچه سازی برنامه های مختلف به روز رسانی تجهیزات سربازان و سرمایه گذاری بیشتر که برای انبوه نیروهای پیاده کشورمان قطعاً توجیه اقتصادی نیز خواهد داشت می توان روند تبدیل همه واحدهای نیروهای زمینی کشور را به سربازان حرفه ای تسهیل و تسریع کرد.



 

 

انتخاب: این یکی از تصاویر معروف خاخام مشهور اسرائیلی و رهبر معنوی حزب "شاس" است




 

يکي دو متر دورتر به سمت غرب "رهنماسنگ"، سنگي گرانيتي قرار دارد که بر روي اين لوح، اطلاعاتي در مورد رهنماسنگ و زبان هاي موجود نوشته شده است. اطلاعاتي در مورد اندازه، وزن و مشخصات نجومي سنگ ها، تاريخ نصب و سرمايه گذاران پروژه. همچنين اطلاعاتي در مورد محفظه محتواي آثار تاريخي زير اين لوح، موجود است اما حوادث موجب شده که اطلاعاتي که در مورد تاريخ قرار دادن محفظه وجود دارد از روي لوح پاک شود.

قانون اساسي ماسون‌هاي عصر خِرد + تصاویر


اين سنگ که گاهي "سنگ دايره آمريکايي" نيز خوانده مي شود "رهنما سنگ" نام دارد و يک يادبود گرانيتي در منطقه "البرت کانتي" در ايالت جورجياي آمريکاست که ارتفاع آن با احتساب سنگ بناهاي فرو رفته در در خاک به 20 پا (6.1 متر) و بدون آنها به 18 فوت (5.5 متر) مي رسد. اين بنا از شش قطعه گرانيت به ارزش وزني 240 هزار پوند (معادل يکصد و 10 هزار کيلوگرم) تشکيل شده است. يک قطعه در وسط و چهار قطعه در اطراف آن قرار دارند. يک سنگ هم بر روي همه پنج قطعه قرار دارد که از نظر ستاره شناسي در يک رديف قرار دارند. لوحي در سمت غربي سنگ جورجيا در زمين فرو رفته که تاريخ و هدف آن را بيان مي کند.
در ژوئن 1979 ميلادي، شخصي با نام مستعار "آر. سي. کريستين"، شرکت گرانيت "البرتون" را براي ساخت اين بنا اجاره کرد. يک فرضيه معروف مي گويد که انتخاب اين اسم مستعار به نشانه احترام به "کريستين روزنکروز"، نظريه پرداز مذهبي قرن 17 ميلادي صورت گرفته است.


نوشته ها
پيامي که يک مجموعه 10 اصلي به هشت زبان را شامل مي شود بر روي سنگ جورجيا حک شده است. بر روي هر طرف هر کدام از چهار سنگ بزرگ يک اصل نوشته شده است. اگر از طرف شمال در جهت عقربه هاي ساعت حرکت کنيد، زبان ها بدين ترتيب خواهند بود: عبري، انگليسي، اسپانيولي، سواحيلي، هندي، چيني، عربي و روسي:

1.جمعيت بشر را در توازن با طبيعت، به 500 هزار نفر کاهش دهيد.

2. بازتوليد را بصورت منطقي پيش ببريد و مهارت و تنوع را افزايش دهيد.

3. براي بشريت يک زبان واحد زنده تعيين شود.

4. هر چيزي را با ادله اعتدالگرايانه عشق، اعتقاد و عُرف، حاکم کنيد.

5. با تکيه بر قوانين و دادگاه هاي عادلانه از مردم و ملل دفاع کنيد.

6. همه کشورها بايد بتوانند مناقشه هاي خارجي خود را در يک دادگاه جهاني حل کنند.

7. از قوانين فرعي و قانونگذاران ناکارآمد دوري شود.

8. بين حقوق فردي و وظايف اجتماعي تعادل برقرار گردد.

9. در راستاي جست وجوي ابديت به حقيقت، زيبايي و عشق احترام گذاشته شود.

10. غده سرطاني روي زمين نباشيد و درها را به روي طبيعت باز کنيد.

 

رهنماسنگ
يکي دو متر دورتر به سمت غرب "رهنماسنگ"، سنگي گرانيتي قرار دارد که بر روي اين لوح، اطلاعاتي در مورد رهنماسنگ و زبان هاي موجود نوشته شده است. اطلاعاتي در مورد اندازه، وزن و مشخصات نجومي سنگ ها، تاريخ نصب و سرمايه گذاران پروژه. همچنين اطلاعاتي در مورد محفظه محتواي آثار تاريخي زير اين لوح، موجود است اما حوادث موجب شده که اطلاعاتي که در مورد تاريخ قرار دادن محفظه وجود دارد از روي لوح پاک شود.
بر روي نام مستعار روي لوح، ترک ايجاد شده است بگونه اي که در ظاهر "نام مستعار" دچار غلط املائي شده است. در مرکز هر گوشه لوح، يک دايره وجود دارد. که چهار جهت جغرافيايي را نشان مي دهد. در دايره فوقاني لوح نوشته شده است: "سنگ رهنماي جورجيا: بنا شده در 22 مي 1980 ميلادي". زير اين عبارت نوشته شده: "رهنماي عصر خرد".  در چهار حاشيه  دايره بزرگ نام چهار زبان باستاني نوشته شده است: بابلي (به خط ميخي)، يوناني باستان، سانسکريت و مصري باستان (به خط هيروگليف).
در سمت چپ لوح، در دو ستون اينچنين نگاشته شده است:

 

 

قانون اساسي ماسون‌هاي (عصر خِرد )و تصاویر

 

مشخصات نجومي:

کانال رد شده از سنگ، يعني قطب نجومي
شيار افقي يعني سفر ساليانه خورشيد
پرتو آفتاب بخش فوقاني سنگ به نيمروز ساليانه اشاره دارد.
نويسنده: آر. سي. کريستين (نام مستعار)
اسپانسرها(حاميان): گروهي کوچکي از آمريکايي ها که در پي "عصر خِرد" هستند.
محفظه آثار تاريخي: حدود دو متر زير سنگ داراي دريچه است.

زبان ها
زير دو ستون مذکور اينچنين نوشته شده است: "زبان هاي رهنما سنگ". اين هشت زبان جديد در گوشه هاي يک چند ضلعي نوشته شده اند  يعني هر کدام بر سر يک ضلع بصورت موافق عقربه هاي ساعت: انگليسي، اسپانيايي، سواحلي، هندي، عبري، عربي، چيني، و روسي.
در دايره زيرين سنگ نيز اينچنين نوشته شده است:
"براي اطلاعات بيشتر به موزه و نمايشگاه گرانيت البرتون مراجعه شود."
جورجيا، البرتون، خيابان دانشگاه
مشخصات نجومي
چهار سنگ بيروني محدوده انحراف زاويه قمري سال را نشان مي دهند. در ستون مرکزي، مي توان يک سوراخ را ديد که "ستاره شمالي خارج از محدوده" زمان در آن قابل مشاهده است و شياري که در آن محل قرار دارد انقلابين و اعتدالين خورشيد را نشان مي دهد. روزنه موجود در بخش فوقاني سنگ، اجازه مي دهد که اشعه خورشيد هر روز ظهر از آن عبور کرده و بدين ترتيب پرتويي از مرکز سنگ بيرون زده تا نويدبخش روز باشد.

نشاني
رهنماسنگ جورجيا بر فراز تپه هاي البرت کانتي در جورجيا در 140 کيلومتري شرق آتلانتا قرار دارد. اين سنگ در شرق بزرگراه "هارت ول" جورجياست که براحتي از داخل بزرگراه قابل مشاهده است. در کنار بزرگراه مي توانيد تابلوي "بطرف جاده رهنماسنگ" را مشاهده کنيد. اين رهنماسنگ در پست ترين نقطه "البرت کانتي" قرار گرفته است.

مالکيت
"البرت کانتي" نام صاحب زمين هاي اين سنگ بزرگ است. "آر. سي. کريستين" اين زمين ها را که پنج جريب بود از "وين مولريکس" خريده و با سند به البرت کانتي تقديم کرده است.
طبق يک روايت، در مارس 1980 ميلادي در حضور 100 نفر، از اين اثر پرده برداري مي شود اما روايت ديگر مي گويد که در 22 مارس 1980 ميلادي در حضور 400 نفر از اين اثر پرده برداري شده است.


پشت پرده اصل اول سنگ جورجيا

هدف نهايي: کاهش جمعيت جهان تا 500 ميليون نفر
بخش اول: واکسن ها
آخرين گزارش ها حاکي از آن هستند که "بنياد بيل و ملينا گيتس" بتازگي 131 کودک اهل مالاوي را مورد تزريق واکسن قرار داده است.
خوب توجه کنيد؛ اين جمله از بيل گيتس، از برجسته ترين فراماسونرهاي جهان و عضو محفل ماسوني بيلدربرگ است: «جمعيت امروز جهان 6.8 ميليارد نفر است که بزودي به 9 ميليارد مي رسد. اگر ما بتوانيم پروژه عظيم «واکسن مراقبت سلامت» را پيش ببريم، احتمالاً موفق خواهيم شد 10 الي 15 درصد از جمعيت جهان را کاهش دهيم.»
البته با در نظر گرفتن توازن معادله زير، مردم دنيا نياز مبرم به واکسن پيدا خواهند کرد:
CO2 = PxSxExC  که در اين فرمول، P همان "مردم" است.

 

"برتراند راسل" در کتاب "برخورد علم و جامعه" خود مي نويسد: «رژيم غذايي، تزريقات و بازداشت ها با هم در خواهد  آميخت چنانکه شخصيتي کلي شکل مي گيرد و شاهد باورهاي جديد خواهيم بود درست هماني که "دست هاي پنهان" مي خواهند و هر گونه انتقاد جدي از قدرت ها از نظر روانشناختي غيرممکن مي شود.»

 

واکسن ها توانايي عقيم سازي نيز دارند. بدين ترتيب شاهد نازايي و درنتيجه توقف تولد خواهيم بود که اين با برنامه کاهش جمعيت جهان، کاملا تطبيق دارد. نمونه شفاف و مستند آن کشف عامل عقيم سازي زنان در واکسن هاي کزازي بود که سازمان بهداشت جهاني براي فيليپين فرستاده بود و انجمن پزشکي فيليپين پس از تحقيق و آزمايش به اين موضوع پي برده بود. نمونه جديد ديگر هم واکسن هاي فلج اطفال بود که از سوي يونيسف به کشور اسلامي نيجريه ارسال شد و حاوي عامل عقيم ساز بود.
اين واکسن ها شامل اين عوامل هستند:
هورمون انساني HCG (که وظيفه آن ضربه زدن به دستگاه جنسي فرد است)
فلز جيوه (از طريق دندانپزشکي و واکسن ها وارد شده و به ذهن و مغز ضربه مي زند.)
هيدروکربن روغني
فلز آلومينيوم (موجب جنون مي شود.)
ماده شيميايي فرمالدئيد
ويروس هاي زنده
سلول هاي سرطاني
"پاس" يا همان چرک گلبول هاي سفيد
عناصر تخم مرغ فاسد
سلول هاي کبد شمپانزه
ويروس H5N1 (از نسل آنفلونزاهاي نوين)
فلورايد (سم موش)
پروزاک (داروي ضد افسردگي)
تنباکو
آسپارتام (محتوي کالري کم که از ترکيب اسيد آسپارتيک و فنيلالانين به دست آمده که اين ماده خطرناک، هديه دونالد رامسفلد، وزير جنگ اسبق آمريکا به بشريت است.)

 

 

بگذاريد واضح تر بگوييم: "دست هاي پنهان" از مردم جهان نفرت دارند. وظيفه اين واکسن ها اين است که عمر شما را در کنترل خود بگيرند و بتدريج به زندگي انسانها پايان دهند. بايد به هر طريقي شده کنترل کامل انسان ها و جهان صورت بگيرد و لازمه اين عمر، مرگ سريع و بيدرنگ اکثر جمعيت جهان است.
تصوير ذيل بيانگر تصوير دانشمندان و ميکروب شناسان بزرگي است که قرباني "دست هاي پنهان" شده اند. تا سال 2005 ميلادي، 40 دانشمند کشته شدند. اين رقم تا به امروز به 100 نفر رسيده که مرگ آنها بسيار مشکوک است. اکنون فاش شده که بسياري از اين دانشمندان در پروژه هاي بسيار حساس تحقيقاتي و دولتي مربوط به سلاح هاي شيميايي و ويروس هاي فراگير فعاليت داشته اند.
در اين پوستر آمده است: "آيا اينان، خاموش شدگان آگاه از اسرار پشت پرده هستند؟"
"چرا رسانه ها گزارشي از واقعه مرگ مشکوک آنها تهيه نمي کنند؟"

معرفي بانک بذر "روز مبادا" و پروژه انقلاب سبز


بيل گيتس، راکفلر و ديگر غول هاي ثروت و قدرت، چيزي مي دانند که ما نمي دانيم
اکثر ما آنچه را درباره بيل گيتس لازم است، مي دانيم. مثلاً مي دانيم که رئيس سابق مايکروسافت و صاحب کنوني بنياد عظيم "بيل و مليندا گيتس" در 14 سالگي برنامه نويس شده و در 20 سالگي مايکروسافت را تأسيس مي کند؛ در سال 1995 ميلادي، مجله فوربس او را ثروتمندترين مرد جهان خطاب معرفي مي نمايد و نهايتاً تا زماني که در مايکروسافت است بر بام نرم افزار جهان مي ايستد. به هيچ عنوان نمي توان او را شخص تنبلي دانست.
حتي شايد بدانيم که در سال 2006 ميلادي وقتي هر کسي جاي او بود ترجيح مي داد که پس از بازنشستگي به يکي از جزاير خوش آب و هوا رفته و استراحت کند، اقدام به تأسيس بنياد خود کرد. بنياد و مؤسسه اي که وي آن را بزرگترين بنياد خصوصي خيرخواهانه جهان با 34.6 ميليارد دلار وقف، و بودجه 1.5 ميليارد دلار در سال مي داند.

 

 

قانون اساسي ماسون‌هاي (عصر خِرد )و تصاویر

 

بيل گيتس در کنار دوست ابرسرمايه دارش، وارِن بافيت

دوست صميمي و شريک تجاري او يعني وارن بافيت، در سال 2006 ميلادي فقط به عنوان هديه، 30 ميليارد دلار به بنياد تازه تأسيس گيتس هديه داد يعني رقمي معادل بودجه ساليانه "سازمان بهداشت جهاني"ملل متحد.
اما آنچه نمي دانيم...
اما به هيچ عنوان نمي دانيم که جذاب ترين سرمايه گذاري ممکن براي گيتس، سرمايه گذاري در بانک بذر "روز رستاخيز" (يا روز مبادا) است. بيل گيتس ميليون ها دلار هزينه پرورش و نگهداري سه ميليون نوع بذر مختلفي مي کند که در اين انبار نگهداري مي شوند.

 

 

قانون اساسي ماسون‌هاي (عصر خِرد )و تصاویر

 

از سرتاسر جهان سه ميليون نوع بذر جمع آوري شده تا در "روز مبادا" به کار آيند. اين انبار در نروژ در جزيره "اسپيتزبرگن" واقع در درياي وارنتس در نزديکي اقيانوس اطلس شمالي قرار دارد. شرکاي گيتس در اين پروژه عظيم "بنياد راکفلر"، "شرکت "مونساتو"، بنياد "سينگنتا" و دولت پادشاهي نروژ که پادشاه آن، خود از سران فراماسونري جهاني و عضو بيلدربرگ است، هستند. اين "بانک بذر" يا انبار عظيم يک هزار و 100 کيلومتر از قطب شمال فاصله دارد؛ البته اين بانک، يک نام رسمي دارد: "تالار جهاني بذر اسوالبارد". اسوالبارد به منطقه خشک و لم يزرعي اطلاق مي شود که اين انبار عظيم بذر در آن واقع شده است.

 

 

قانون اساسي ماسون‌هاي (عصر خِرد )و تصاویر

 

اين منطقه در داخل کوهستان، نزديک روستاي "لانگ ير باين" وجود دارد. اين "بانک" شامل درهاي دو جداره و حسگرهاي حرکتي بسيار قدرتمند، دو محوطه خلأ (خالي از هوا)، و ديوارهاي بتني و فولادي با ضخامت يک متر است. به گفته دولت نروژ، اين بذرها براي "روز مبادا" نگهداري مي شوند. در مراقبت اين بذرهاي غذايي، همين بس که در پيشرفته ترين سامانه هاي حفاظتي بدون خلل و حتي ذره اي رطوبت نگهداري مي شوند. "روز مبادا" از نگاه صاحبان اين "بانک عظيم" يعني روزي که آذوقه مردم جهان تمام مي شود.
بگذاريد حاميان مالي اين طرح را بهتر بشناسيم: بيل گيتس با "بنياد بيل و مليندا گيتس" که معرف حضور همه هست؛ شرکت DuPont/Pioneer Hi-Bred که يکي از غول هاي صنعت کشاورزي در آمريکا در زمينه شناخت بذرهاي ژنتيک (GMO) است؛ بنياد "سينگنتا" که در عرصه GMO در سوئيس فعال است؛ بنياد و گروه خصوصي ماسوني راکفلر که از دهه 1970 ميلادي با سرمايه بذر 100 ميليون دلار در زمينه "انقلاب ژن ها" فعال است؛ شبکه جهاني CGIAR که توسط راکفلر راه اندازي شده و در زمينه نيل به سقف کيفيت ژنتيک به بنياد او کمک مي کند. راکفلرها از اعضاي برجسته محفل ماسوني بيلدربرگ هستند.

CGIAR
در سال 1960 ميلادي، "بنياد راکفلر"، "شوراي توسعه کشاورزي" جان. دي راکفلر سوم، و شرکت آمريکايي "فورد" تصميم به تأسيس "مؤسسه پژوهشي بين المللي برنج" در لاس بانوس فيليپين گرفتند.
بتدريج اين مؤسسه با مؤسسه بين المللي "توسعه گندم" و مؤسسه بين المللي "توسعه ذرت" ادغام شده و گروه مشاوره اي متخصص پژوهش هاي جهاني کشاورزي (CGIAR) به وجود آمد.
اين گروه، جلساتي مخفي و بسيار محرمانه را در مرکز کنفرانس هاي بنياد راکفلر در بلاجيو ايتاليا برگزار کرد. شرکت کنندگان اصلي در کنفرانس ها "جورج هارار" از بنياد راکفلر، "فارست هيل" از شرکت فورد، "رابرت مک نامارا" از بانک جهاني، و "موريس استرانگ" هماهنگ کننده برنامه هاي بين المللي خانواده راکفلر بودند. استرانگ همان کسي است که در سال 1972 ميلادي، نشست "کره زمين" را با هماهنگي سازمان ملل در استکهلم برگزار کرد. اين نشست تنها بخشي از دهه ها تلاش بنياد راکفلر در راستاي استفاد از علم براي توليد نژاد برتر انسان ژنتيکي تحت عنوان "پروژه" بود.

مهندسي ژنتيکي نژاد برتر


پشت پرده "بانک اسوالبارد" يا همان "تالار جهاني بذر اسوالبارد" دست هاي پنهان راکفلر حاکم است. بنياد راکفلر و شرکاي آن، از دهه 1920 ميلادي، پروژه خود را آغاز کردند. پروژه اصلاح نژاد انسان. نژادي که هيتلر و نازي ها آن را "نژاد برتر آريايي" مي دانستند و بنياد راکفلر آن را "نژاد برتر مهندسي شده ژنتيکي".
بنياد راکفلر از دهه 1970 ميلادي نفوذ قدرتمند خود در سازمان ملل و بانک جهاني را آغاز کرد و امروزه شاهديم که مبالغ بسياري را در بانک جهاني و برنامه توسعه و تغذيه سازمان ملل سرمايه گذاري کرده است تا بدين وسيله به هدف شوم خود دست يابد.
سياست بنياد راکفلر و بنياد فورد اين بود که متخصصان علم کشاورزي را از کشورهاي جهان سوم جذب آمريکا کرده و پس از دوره آموزشي دوباره آنها را به کشورهاي خود بازمي گرداندند تا با در خدمت قراردادن علم خود در مسير اهداف آمريکا بدين وسيله اقتصاد آمريکا و بخصوص "انقلاب ژنها" پيشرفت کند.
بنياد راکفلر تمامي توجه خود را بر روي محدود کردن عمر انسان به "نظم توالي ژن ها" متمرکز کرده تا بدين ترتيب بتواند نسل منتخب، نژاده و برتر خود را با نهادينه کردن ويژگي هاي دلخواه خود در انسانها به دست آورد. پس از جنگ جهاني دوم، "نسل سازان" نازي هيتلر از آلمان به آمريکا آورده شدند تا در خدمت خواسته هاي آمريکا و راکفلر "انقلاب ژنها" را پايه ريزي کنند.
در سال 1946 ميلادي، "نلسون راکفلر" به همراه "هنري والاس" رئيس شرکت Pioneer Hi-Bred در سفر به مکزيک، "انقلاب سبز" را کليد زدند. آنها در ابتدا مدعي بودند که مي خواهند نظام غذايي کشورهاي ضعيف و جهان سوم را تحت حمايت و پوشش قرار دهند اما بعدها مشخص شد که همانند انحصاز نفت، بنياد راکفلر براي صنعت کشاورزي هم نقشه کشيده است. همان طور که هنري کيسينجر در دهه 1970 ميلادي گفت: "اگر شما نفت را کنترل کنيد کشور را در دست خواهيد گرفت و اگر غذا را کنترل کنيد، مردم را".
بنياد راکفلر قدم به قدم با "انقلاب سبز" خود بر روي ژن گياهان و حيوانات پژوهش و آنها را مهندسي کرد.
"جان.اچ ديويس" که معاون وزير کشاورزي دوره دوايت آيزنهاور بود يک بار در سال 1956 ميلادي در مقاله اي در دانشکده تجارت و بازرگاني دانشگاه هاروارد نوشت که آمريکا بايد از برنامه هاي دولتي به هدف دست برداشته و از کشاورزي به تجارت کشاورزي روي بياورد. او خوب مي دانست چه در سر دارد و چه مي گويد. انقلاب و تحول در صنعت کشاورزي موجب کنترل خوراک و غذا گرديد.
سياست "انقلاب سبز"  بر پايه تکثير بذرهاي دو تخمکي در بازارهاي رو به توسعه بود. مشکل اين بذرها اين بود که ظرفيت بازآفريني نداشتند. بتدريج کشاورزان مجبور به خريد بذرساليانه از شرکت هاي تحت نظر راکفلر و شرکا شدند و بدين ترتيب تحت سيطره "دست هاي پنهان" بازار تجارت کشاورزان کنترل شد و هدف نياز کشاورزان و صنعت کشاورزي به "دست هاي پنهان" محقق شد.
معرفي فناوري کشاورزي مدرن آمريکا، کودهاي شيميايي، و بذرهاي دوتخمکي تجاري همه کشاورزان کشورهاي پيشرفته را به شرکت هاي ذيربط در امر تجارت محصولات کشاورزي وابسته کرد. اين امر نتيجه يک دهه فرايند برنامه ريزي شده بود. آمريکا با ايجاد "کشاورزي بازارنهاد" که در اصل، "کشاورزي کنترل شده تجارتي" است، ريشه صادرکنندگان عمده محصولات کشاورزي را خشکاند. بنياد راکفلر و فورد، دست به دست يکديگر دادند تا به اهداف سيا (CIA) خدمت کنند.


"انقلاب سبز" زمينه جهاني سازي
کار، طبق نقشه بزرگ "دست هاي پنهان" پيش مي رفت. رعيت هاي حومه شهرها بناچار به شهرها پناه برده و به دنبال کار مي گشتند؛ بدين طريق به خدمت کارخانه ها در آمده و به خواسته صاحبان اين انديشه کمک مي کردند و نهايتاً "جهاني سازي" شکل گرفت.
انقلاب سبز با شکل گرفتن زنجيره اي از عوامل قوت يافت. بانک جهاني از هيچ کمکي براي آمايش سرزمين ها، تحقق پروژه هاي آبرساني، تأمين کود، تقويت خاک حذر نکرد و "هفت خواهر نفتي" جهان تمامي نيترات، نفت خام و ديگر مايحتاج انقلاب سبز را تأمين کردند.
دولت آمريکا در آغاز راه "انقلاب سبز"، با زيرکي تمام، براي خريد کود و بذر، به کشاورزان وام داد. کشاورزاني که فادر به شرکت در اين طرح نبودند، از بخش خصوصي وام گرفتند و به دليل نرخ بهره بالا قادر هيچ سودي براي آنها باقي نماند. پس از برداشت محصول، مجبور به فروش همه محصولات خود براي پرداخت قسط وام و بهره آن بودند. بتدريج به وام دهندگان و تجار وابسته شده و حتي زمين هاي خود را از دست دادند.
بنياد راکفلر با رساندن پروژه "انقلاب سبز" به سر منزل مقصود، پروژه ديگري به نام "انقلاب ژن ها" را کليد زد که نام خود را از رئيس بنياد يعني "کانراد کانوي" گرفت که "انقلاب ژن ها" خود داستاني جدا دارد که بايد به آن جداگانه پرداخته شود.

مشرق



رسانه های غربی چندی قبل خبر از آزمایش موشک بالستیک جدید چین دادند که بخش کلاهک آن قابل جداشدن است. این درحالی است که مجله « Janes Defence Weekl » نوشته است که این موشک از مدل « DF-41 » می باشد.
 
[تصویر:  25476_616.jpg]
 
رسانه های غربی چندی قبل خبر از آزمایش موشک بالستیک جدید چین دادند که بخش کلاهک آن قابل جداشدن است. ای درحالی است که مجله « Janes Defence Weekl » نوشته است که این موشک از مدل « DF-41 » می باشد.
به گزارش سرویس بین الملل انتخاب ؛ «واسیلی کاشین» کارشناس مرکز تجزیه و تحلیل گفته است که موشک اصلا شباهتی با مدل « DF-41 » ندارد و صحبت از سیستم کاملا مدرن به میان آمده است که جواب دندان شکن به سیستم پدافند هوایی آمریکاییها می باشد. سخن در مورد تولید این نمونه موشکها امری تازه نیست و انتظار آن می رفت که دیر یا زود آنها ساخته شوند.
این کشور درحال حاضر دارای 70 موشک بلستیک است که برای حفظ جایگاه جهانی به عنوان یک ابرقدرت اتمی ضروری است. در حال حاضر موشکهای « DF-31A » این توانایی را دارند که به هنگام آغاز جنگ اتمی و پس از نخستین حمله آمریکاییها وارد عمل شده و به اهداف استراتژیک این کشور حمله کند.
این موشکها که دارای چندین کلاهک هستند همین طوری هم برای آمریکا یی ها دردسر ساز شده اندو ردیابی و نابود کردن آنها سخت می باشد.
در کنار موشکهای بالستیک زمین به هوای چین، بخش ناوگان دریایی چین از نواقص کاملا محسوس برخوردار است و حتی به خدمت گرفتن زیردریایی های مدرن با موشک های نسل جدید نیز ، جنگ با آمریکا و پیروزی را تضمین نمی کند و محال است تا چندین سال آینده تغییری محسوسی در این بخش رخ دهد.
از ناوگان دریایی چین که بگذریم ، نوبت به نیروی هوایی می شود که از بمب افکن های « H-6 » بهره می گیرد و با کمال تاسف آنها نیز حرفی برای گفتن نداشته و در بازی جنگی با آمریکا به سرعت نابود خواهند شد و توانایی اجرای ماموریت های خود را ند ارند.
«واسیلی کاشین» کارشناس مرکز تجزیه و تحلیل نظامی در این خصوص چنین می گوید:
" چین درحال حاضر با خطر از دست دادن جایگاه خود به عنوان ابرقدرت اتمی در جهان و در مقابل آمریکا مواجه می باشد و برای حفظ جایگاه خود رو به ساخت موشکهای بالستیک با کلاهک جدا شونده آورده است. پروژه « DF-41 »که در سالهای 1990 آغاز شده بود به علت عدم وجود بودجه به فراموشی سپرده شده بود و پروژه « DF- 31» جای آن را گرفت"
در حال حاضر کارشناسان مسایل نظامی در انتظار هستند که این موشک چه نامی برای خود خواهد داشت و چه موقع به طور وسیع در اختیار ارتش قرار خواهد گرفت.
«واسیلی کاشین» معتقد است که به خدمت گیری این موشکها در ارتش چین بیش از یک سال طول خواهد کشید.


یاد سالها قبل افتادم وقتی که هنرجوی یکی از هنرستان های تهران بودم . دوره فراموش نشدنی درس و مدرسه.
یه روز سر کلاس عربی یکی از هم کلاسی ها یه برگه از همین دست را به معلم نشان داد اقای ایزد دوست که خود عالم دینی بود و من همیشه درس هایش را به یاد دارم بعد از خواندن ان مکتوب انرا پاره کرد و ریخت دور بعد توضیح داد که عده ای خاص (وهابیون) با این کار میخواهند اعتقدات ما را ضعیف کنند به این صورت که اگر به مطالب نوشته شده عمل کنی و پاسخی دریافت نکنی به نوعی سر خورده میشویم .و اگر از اول به مطالب ان اعتنای نکنیم باز هم به نوعی دچار سرخوردگی میشویم و منتظر اتفاق بدی هستیم که بخاطر مجازات ان کاری که نکردیم باشیم. 
می بینید که این یک بازی برد برد برای طراحان ان می باشد
اگر انجام بدهی و نتیجه نگیری مایوس میشوی
اگر انجام ندهی همیشه منتظر مجازات هستی 
حال بگویید میشود از اهل بیت مایوس شد؟ ویا از ایشان که ارباب کرامت و بخشش هستند مجازات شد؟
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
هر وقت چنین مکتوباتی و یا پیامک هایی دریافت کردید انرا از بین ببرید . شک نکنید.




انتشار این تصویر به قدری به این مفتی وهابی فشار آورده که او تلاش کرد عکس را ساختگی معرفی کند اما دیگر حاضران در آن مراسم، در مطالب مختلف و اظهاراتی گوناگون حضور "محمد العریفی" در آن مراسم را تأیید کردند.

جام دینی؛ "محمد العریفی" یکی از مفتی های سرشناس وهابیت، اخیرا در مراسمی که مشروب سر سفره آن بوده شرکت داشت و طبق شهادت بعضی از حاضران در آن مراسم، مقداری شراب هم نوشیده است.حضور او در این مراسم از نظر دین اسلام به خودی خود رفتار شبه ناک و غیر شرعی به شمار می رود، از طرفی نیز انتشار عکس وی در این مراسم جنجالی جدید را آفریده است.

 

وی به عنوان استاد دانشگاه ملک سعود و فردی تحصیل کرده محسوب می شود اما در عین حال سال گذشته در یک سخنرانی، قرآن کریم را مورد تمسخر قرار داد. العریفی سابقه توهین و تمسخر به مرجع عالیقدر جهان تشیع، آیت الله سید "علی سیستانی" را دارد. این گونه رفتارها غیر دینی چهره واقعی و منحرف وهابیون و در رأس آنها بزرگانشان را آشکار تر می کند

 



بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت همسنگران گرامی



[تصویر:  noorollahi20120824143125043.jpg]
گوردون داف، دبیر ارشد وبسایت وترنز تودی.

گوردون داف، تحليلگر برجسته سياسي از اوهايو به پرس تي‌وي مي‌گويد که رژيم اسرائيل ضعیف‌تر از آن است که به ايران حمله کند.



اين دبير ارشد وب‌سايت وترنز تودي (VT) در گفت‌وگو با پرس تي‌وي يادآور شد: « در واقع ارتش اسرائيل به آن نيرومندي که ادعا مي‌شود نيست. ۵۰ درصد از مشمولان خدمت سربازي اسرائيل از انجام آن شانه خالي کرده‌اند.» 

وي افزود: «اگر هواپيماهاي جنگنده رژيم اسرائيل به آسمان ايران بيايند با خطر بزرگي رو به رو هستند. آن‌ها براي رسيدن به ايران راهي ندارند، مگر اين‌که وارد عراق شوند و یا از سمت آذربايجان، جايي که گفته مي‌شود در آن‌جا تجهيزات مخفي دارند حمله کنند و يا اين‌که بر فراز عربستان سعودي پرواز کنند.»

اين تحليلگر سياسي اضافه کرد: «در صورتي که هر يک از اين کشورها در جنگ عليه ايران با رژيم اسرائيل همکاري کنند، عواقب ناخوشايندي در انتظار آن‌ها خواهد بود.»

داف با اشاره به بيانيه اخير ايهود باراک، وزير جنگ رژيم اسرائيل مبني بر اين که جنگ اين رژيم با ايران ۳۰ روز طول خواهد کشيد و طي آن ۵۰۰ اسرائيلي کشته خواهند شد گفت: «آن‌ها کاملا عقل خود را از دست داده‌اند. ممکن است پس از ۳۰ روز اسرائيل دست از جنگ بکشد، اما تضمين مي‌کنم که موشک‌هاي ايراني هر روز و هر دقيقه تل‌آويو را هدف قرار خواهند داد. مگر اين‌که ساکنان سرزمين‌هاي اشغالي بخواهند سوار بر قايق شوند و آن‌جا را ترک کنند، آن‌ها هيچ تسلطي بر زمان آغاز و يا پايان جنگ ندارند.»

اين تحليلگر سياسي خاطر نشان کرد: «اسرائيل بدون کمک امريکا هيچ‌گونه توانايي نظامي ندارد؛ نيروي هوايي آن‌ها توانايي سوخت‌گيري ندارد. جنگنده‌هاي آن شرايط لازم براي باقي ماندن در چنين نبردي را ندارند.»

وي با اشاره به حدود ۱۴ ميليون يهودي شهروند امريکا گفت: «اوباما آشکارا با جنگ مخالف است. طبق نظرسنجي‌ها وي از حمايت ۸۵ درصدي ميان امريکايي‌ها برخوردار است. وقتي از آن‌ها نظرخواهي شد تنها ۴ درصد از يهوديان ايران را به عنوان يک تهديد به شمار آوردند.»

اسرائیل درحالی به تهدیدات خود ادامه می‌دهد که يک نماينده مجلس ايران گفته است، اگر رژيم اسرائيل به ايران حمله کند نابود خواهد شد؛ چرا که رژيم صهيونيستي براي مقابله با نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران توانايي نظامي ندارد.

حميدرضا طباطبايي، عضو کميته حقوقي و قضايي مجلس شوراي اسلامي ايران تاکيد کرد که عملي کردن تهديد عليه ايران از سوي رژيم اسرائيل به نابودي کامل رژيم صهيونيستي خواهد انجاميد چرا که تل‌آويو امکانات نظامي لازم براي تاب آوردن در مقابل پاسخ جمهوري اسلامي ايران را نخواهد داشت.

مقامات ايراني تهديدهاي مکرر رژيم اسرائيل براي حمله نظامي عليه جمهوري اسلامي ايران را ناديده گرفته و اخطار داده‌اند اگر رژيم اسرائيل مرتکب اشتباه شود و چنين حمله‌اي را انجام دهد، با خاک يکسان خواهد شد.


Press tv



یک آمریکایی که عضو گروه زامبی‌های آمریکاست، خود را به عنوان کاندیدای ریاست‌جمهوری آمریکا معرفی کرده است.

وی روز سه‌شنبه با حضور در جمع هوادارانش که آن‌ها نیز از جمع زامبی‌های آمریکایی بودند، به سخنرانی پرداخت.

وی اکنون در تور تبلیغاتی خود به سر می‌برد و سه شنبه به سان‌دیگو سفر کرده بود.

او در شعارهای تبلیغاتی خود گفته است که یک زامبی می‌تواند رئیس‌جمهور بهتری برای آمریکا باشد.

  • منبع: فارس


پنج شنبه 2 شهريور 1386برچسب:منشا بد افزار , :: 13:0 ::  نويسنده : رضا

(بسم الله الرحمن الرحیم)

«موسسه بین‌المللی مطالعات راهبردی» آمریکا در مقاله‌ای به قلم «راندولف بل» مدیر موسسه، می‌نویسد؛ بدافزار جدید “mahdi” علی‌رغم بدافزارهای گذشته از سیستم برنامه‌نویسی بسیار ساده‌ای استفاده کرده که همین مسئله پی بردن به سازندگانش را دشوار می‌سازد. از طرفی دیگر، برای ارتباط با رایانه آلوده، از زبان فارسی استفاده شده که خود نشان‌دهنده شناخت محلی زیاد سازنده بوده است.

 

* حملات سایبری جدید علیه ایران

 

طی چند هفته گذشته، آزمایشگاه‌های شرکت «کسپرسکی» که یک شرکت امنیت سایبری روسی است، اطلاعاتی در باب حمله دیگری از سلسله حملات سایبری علیه ایران منتشر کرده است. اما باوجودم بیشتر داستان‌های مشابه، حمله بدافزار “mahdi” به سادگی تبلیغات جعلی مواد نیروزا در فایل ایمیل‌های مزاحم شماست.

 

* بدافزار “mahdi” از ساده‌لوحی کاربران رایانه سوءاستفاده می‌کند

 

حملات سایبری پیشین علیه ایران، از جمله  «استاکس‌نت»، «دوکو»، و «فلیم» از تکنیک‌های برنامه‌ریزی فوق‌العاده پیشرفته‌ای استفاده می‌کردند تا به شبکه‌های ایرانی نفوذ کنند اما بدافزار “mahdi”، از طریق چندین تکنیک «مهندسی اجتماعی»، از ساده‌لوحی کاربران رایانه سوءاستفاده می‌کند، به این شکل که کاربران با بازکردن یکی از چندین فایل پیوست ظاهراً بی‌ضرر ایمیل، خودشان این بدافزار را روی رایانه و سیستم‌‌شان نصب می‌کنند.

 

* بیشتر کاربران به هشدارها بی‌توجهند

 

یکی از نمونه‌هایی که «کسپرسکی» در موردش صحبت کرده، به نام «مجیک-ماشین۱۱۲۳٫pps»، «بدافزار را از طریق اسلایدهایی پاورپوینتی که ظاهراً معمایی ریاضی را مطرح می‌کنند، روی رایانه نصب می‌کند، معمایی که تعداد دستورالعمل‌های ریاضی‌اش خارج از توان بیننده است». با اینکه برنامه پاورپوینت هشدار می‌دهد که ممکن است محتوای فایلی که کاربر باز کرده، ویروسی در خود داشته باشد، همه کاربران از این هشدارها آگاه نیستند و آن‌ها را جدی نمی‌گیرند و همچنان کلیک می‌کنند و برنامه پرخطر را به اجرا درمی‌آورند.

 

* کارکرد این بدافزار برداشتن فایل‌ها و از کار انداختن برخی قسمت‌هاست

 

بدافزار “mahdi” پس از دانلود شدن همان کاری را می‌کند که «فلیم» می‌کرد؛ فایل‌دزدی، از کار انداختن کلید‌ها، نظارت بر ایمیل‌ها و تصویربرداری از صفحه نمایشگر کاربر. قربانیان این بدافزار عبارتند از تأمین کنندگان زیرساخت‌های مهم، دانشجویان مهندسی، موسسات دولتی، و نهادهای مالی. (هم “mahdi” و هم «فلیم» با پسرعموی‌شان «استاکس‌نت» که مشخصاً برای آسیب زدن به سانتریفوژهای ایرانی طراحی شده بود، متفاوتند) با اینکه بیشتر حدوداً ۸۰۰ رایانه‌ آلوده شده در ایران هستند، این بدافزار افرادی در اسرائیل، افغانستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی را هم دچار مشکل کرده است.

 

* “mahdi” ساده‌تر از آن است که بتوان به دولتی خاص نسبتش داد

 

پس از آنکه از جانب مقامات آمریکا اطلاعاتی به «دیوید سنگر» گزارشگر داده شد، حملات «استاکس‌نت» را نهایتاً متوجه دولت‌های آمریکا و اسرائیل دانستند. (کسپرسکی، ویروس‌های فلیم و دوکو را نیز به همان سازندگان استاکس‌نت نسبت می‌دهد، اما هنوز هیچ دولتی رسماً مسئولیت ساخت آن را به عهده نگرفته است) اما حتی پیش از آنکه قطعاً معلوم شود استاکس‌نت را کدام کشور ساخته، بیشتر تحلیلگران بر این عقیده بودند که پیشرفته بودن این بدافزار نشان از حمله‌ای دولتی دارد. اما نسبت دادن ساخت “mahdi” به دولتی خاص دشوارتر است چون این بدافزار از نمونه‌های پیشین خیلی ساده‌تر است.

 

*۸۴ درصد حملات این ویروس در ایران صورت گرفته است

 

ممکن است سازمانی جنایی، گروه مخالف رژیم از لحاظ مالی خوب تأمین شده، یا کشوری که برنامه جنگ سایبری بسیار سطح پایین‌تری نسبت به امکانات آمریکا و اسرائیل دارد آن را ساخته باشد. مضاف بر این، اهداف این حمله که افراد و دانشگاهیان هستند، به آسانی خام گمان‌های ساده مهاجمان یا انگیزه‌هایشان نمی‌شوند. نهایت اینکه، «سیمنتک»، یک شرکت امنیت سایبری آمریکایی، گزارش کرد که اکثر قربانیان این ویروس را در اسرائیل شناسایی کرده‌اند، نه ایران و این خود نسبت دادن آن را به کشوری خاص دشوارتر می‌سازد. اگر نتوانیم بر سر اینکه چه کسانی قربانی این حمله شده‌اند به توافق برسیم، چطور می‌توانیم مهاجمان را شناسایی کنیم؟ اما کسپرسکی تحلیل‌های بیشتری انجام داده که نتیجه‌شان نتیجه‌گیری شرکت «سیمنتیک» را نقض می‌کنند؛ آنها هفته گذشته گزارش کردند ۸۴ درصد حملات در ایران صورت گرفته و فعلاً پرونده‌اش را بسته‌اند.

 

* موفقیت این بدافزار نشان‌دهنده ناآگاهی کاربران

موفقیت بدافزار ”mahdi” اطلاعاتی در باب رشد آنلاین قربانیان در اختیارمان می‌گذارد. مهندسی اجتماعی مورد استفاده “mahdi” برای کاربران قدیمی اینترنت به شکلی مضحک ساده است. آیا ما در سال ۱۹۹۶ در حساب‌های کاربری “آاوال (AOL)” خود با همین حقه مواجه نشدیم؟ (مهندسی اجتماعی هنوز موفق است، اما مهاجمان از تکنیک‌های ظریف‌تری استفاده می‌کنند.) موفقیت مهاجمان در آلوده کردن رایانه قربانیان غیرتصادفی که ظاهراً همه از سطوح بالای تجارت و دولت هستند، نشان دهنده عدم آگاهی این افراد از ظرفیت حملات سایبری و تاریخچه‌ آنهاست. خلاصه اینکه شاید ایرانیان از ویروس‌های رایانه‌ای هرروزه کمتر آگاهی دارند یا به آنها شک می‌کنند.

 

* هر کس “mahdi” را ساخته اطلاعات بومی زیادی داشته

 

این اطلاعات و این مسئله که”mahdi” یکی از نخستین بدافزارهایی است که برای ارتباطات بین سرور فرمان و رایانه آلوده از زبان فارسی استفاده می‌کند، هویت مهاجمان را روشن‌تر می‌سازد. هر کس “mahdi” را ساخته اطلاعات بومی زیادی داشته و به جای آنکه از دانش پیشرفته رایانه‌ای سود برد، از اطلاعات بومی‌اش جهت نیل به هدف سود جسته است.

  • منبع: فارس


 (بسم الله الرحمن الرحیم)

مستند صدای شیطان کاری مشترک از تیم منذرین و جنبش سایبری ۳۱۳ است.
[تصویر:  mostanad.jpg]
هدف اصلی این مستند افشای پشت پرده ی صنعت موزیک و افشای چهره ی شیطانی برخی از خواننده های محبوب شده در بین نسل جوان و همچنین بررسی نفوذ فراماسونری و ایلومناتی و شیطان پرستی در این صنعت است.
———————————————————————————————–
قسمت اول
در قسمت اول این مستند به بررسی کلی ۳ دسته از خوانندگان با طرز تفکر و اهداف خاصی که در گروه خودشان دارند پرداخته ایم. قسمت اول این مستند بیشتر برای آشنایی شما با فضای کلی این مستند ارائه شده است.
 
 
قسمت دوم
در این قسمت به بررسی دو شخصیت (سلنا گومز و جاستین بیبر) پرداخته شده تا بیشتر با چهره ی واقعی این خواننده ها آشنا شوید . همچنین به تاثیر گذاری فرهنگی که توسط این خواننده ها در حال وقوع است پرداخته ایم.
 
 


«مؤمن سوز دارد، دود و سروصدا ندارد. سرش توی لاک خودش است و به کار کسی کار ندارد و حکم قتل صادر نمی کند.»!
 
[-] اندازه متن [+]
 

به گزارش سرویس سیاسی جام نیوز، تلویزیون فارسی بی‌بی سی (BBCPersian) که گویا پوشش خبری و تبلیغاتی شخصیت‌ های هنجارشکن و دین ستیز را از وظایف ذاتی خود می داند، گفتگوی مفصلی را با "شاهین نجفی" رپ خوان حرمت شکن، ترتیب داده است.

 

در ابتدای این گفتگو که سه شنبه 24مرداد (August.14) روی آنتن رفت، مجری بی بی سی فارسی در وصف شاهین نجفی چنین گفت: «او میهمان جوان من است که نام مستعار خود را در موسیقی رپ، "شر" گذاشته است. او می گوید هیچ نهاد و سازمانی حق ندارد بگوید هنرمند درباره چه چیزی باید حرف بزند و یا نزند، شرافت انسانی از نظر او به این است که به آنچه می گویی باور داشته باشی و از آنچه باور داری حرف بزنی و دروغ نگویی و خود را پنهان نکنی. آنچه او در این سال ها گفته، برایش تا پای جان دردسرساز شده است. این بغض ترکیده اجتماعی از کجا نشأت می گیرد؟ آیا برای او مرزی برای گفتن و نگفتن وجود دارد؟»
 

در ادامه، شاهین نجفی در پاسخ به سؤال مجری بی بی سی از تبعات صدور فتوای ارتداد برای او، عنوان داشت: «قانون من در زندگی اینجوری بوده که مثل یک فنر باشم که هرچه فشار بیشتر باشد، ارتفاع پریدن من هم بیشتر می شود؛ اما در مقام کسی که کار هنری می کند، برایم تفاوتی ندارد که در زندگی شخصی ام چه اتفاقی می افتد.»


مجری سؤال خود را به گونه ای دیگر تکرار کرد و گفت: «شما در معرض خطر جانی هستید و دائم باید پشت سرتان را نگاه کنید که مبادا شما را بکشند. آیا نمی ترسید؟»


نجفی پاسخ داد: «این فکر همیشه در زندگی با من بوده؛ از "خوابیدنم" گرفته تا "همخوابگی" من گرفته و تا "شعر نوشتنم" این فکر در پس ذهن من است که این ممکن است آخرین کاری باشد که انجام می دهم. از این جهت دغدغه خاصی ندارم. بعد از این جریان، آشنایی من با جریان روشنفکری در آلمان به شدت نظرم راجع به زندگی را عوض کرد.»


مجری بی بی سی با اشاره به خشم متدینین از انتشار آهنگ شاهین نجفی که در آن به امام دهم شیعیان توهین شده بود، از وی پرسید: «اگر دوباره این شعر را بگویی، اسم امام نقی[ع] را حذف می کنی؟»

نجفی در جواب گفت: «نه؛ من به کاری که کردم اعتقاد دارم و اگر قرار باشد که هزار بار دیگر بنویسم، همینطور می نویسم. من هدف خاصی نداشتم؛ کار اول اتفاق می افتد و این من هستم که تابع کار اتفاق افتاده هستم. کار خودش را به من تحمیل می کند. اصل هنر همین است و این مخاطب است که تعبیر خودش را از کار دارد. انکار نمی کنم که با "پیش زمینه" این کار را اجرا کردم. آن نقد من نسبت به دین و اجتماع خارج از ایران است.»


وی همچنین در جواب کسانی که از اهانت وی به ساحت امام علی النقی[ع] ناراحتند، با کمال وقاحت خود را در جایگاه یک کارشناس دینی قرار داد و دینداران را به سه دسته تقسیم نمود. او با قرائت آیه 14 سوره "حجرات" گفت: «دسته اول "قشریون" هستند؛ یعنی کسانی که سطحی از اسلام را می فهمند. اینها هنوز ایمان به قلب‌هایشان داخل نشده است و از اسلام -حتی اسلام شیعیان- متفاوتند.»

 

رپ خوان هتاک، که اظهاراتش تداعی کننده ضرب المثل «گربه شد زاهد و مسلمانا» بود، در ادامه افاضات دینی و اخلاقی خود افزود: «[امام]جعفر صادق[ع] در بیست یا سی جمله از قول علی بن ابی طالب[ع] مؤمن را توصیف می کند. مؤمن سوز دارد، دود و سروصدا ندارد. سرش توی لاک خودش است و به کار کسی کار ندارد و حکم قتل صادر نمی کند.»
 

نجفی ادامه داد: «دسته دوم "متصلین به نظام سیاسی ایران" هستند. اینها کسانی هستند که از دین نان می خورند.»


وی آنگاه به آیه 5 سوره "جمعه" اشاره کرد و دسته دوم را مصداق آن دانست.

 

شاهین نجفی، دسته سوم را "اپوزیسیون خارج از ایران" دانست که در پی کسب قدرت سیاسی هستند. او خطاب به فعالان اپوزیسیون گفت: «ما درد‌ها و رنج هایی کشیده ایم که در ما تلنبار شده و ناگزیر آن را تف می کنیم و بالا می آوریم. 33 سال است که روی این مسأله زوم می کنیم. اگر همان اوائل انقلاب، سیاسیون ما روی مسأله‌ای مثل حجاب زوم کرده بودند، الآن این اتفاق نمی افتاد.»


وی در تشریح دیدگاه سیاسی خود اضافه کرد: «من یک "آنارشیست" هستم اما نه به معنایی که در ایران است. من در مورد رأی گیری هم هیچگاه اظهار نظر نکردم، زیرا از نظر سیاسی اصلا اعتقادی به دولت ندارم... اخراج من از دانشگاه هم نه دلیل سیاسی داشت، نه دلیل هنری؛ اساسا من از نظر روحی آدم سازمان پذیری نیستم. سرخوردگی‌ها دست به دست هم می داد تا من بخواهم بشکنم، اگرچه بی‌هدف، فقط بشکنم. البته خانواده من مثل بقیه آرام بودند و دچار بیماری های من نبودند.»


شاهین نجفی فراوانی کلمات رکیک در آثار خود را اینگونه توجیه کرد: «شما معشوقتان را با همه وجود می بوسید و در نهایت با او می خوابید. معشوقی که من می شناسم، معشوقی است که وجود دارد؛ وگرنه می توانست فقط در قرن 6 و 7 هجری و فقط در آسمان ها باشد.»


او در انتها در معرفی مخاطبین خود و برنامه آینده اش گفت: «مخاطبین واقعی من کسانی هستند که اسمشان را "اشرار" می گذاریم. ما در پی ایجاد سازمانی هستیم که از موسیقی زیرزمینی ایران حمایت کند.»

 

ناگفته مشهود است که استناد شاهین نجفی به متون دینی و آیات و روایات، حاصل داشته های علمی و عقیدتی خود او نیست؛ چراکه اگر به این معارف باور قلبی داشت، هیچ گاه به خود اجازه نمی داد ساحت قدسی امامت را آماج توهین و تمسخر قرار دهد. به ویژه آنکه در همین گفتگو نیز مجددا با جسارت تمام بر درستی حرکت شنیع خود پافشاری می کند.

 

بنابراین به نظر می رسد که اتاق فکر بی بی سی و پشتیبانان دین ستیز شاهین نجفی، مصلحت را در این دیده اند که با ترتیب دادن یک نمایش تلویزیونی به بینندگان القا کنند که او هنوز از دایره دینداران خارج نشده است. به خود او هم آموخته اند که بر این مضامین تأکید کند تا به همه بگوید که مسلمان است تا از این طریق فتوای مراجع دینی مبنی بر ارتداد وی کمرنگ و کم اثر شود.

 

استفاده از آیات و روایات در این گفتگو نه به عنوان اعتقاد گوینده به مضامین آن ها، که در واقع برای درست کردن یک وجهه دینی برای انسانی دین گریز است و به نظر می رسد اتاق فکر بی بی سی برای این مصاحبه زحمت بسیاری کشیده است.

 

بدیهی است که مسلمانان، در هر یک از سطوح دینی مورد ادعای شاهین نجفی هم که باشند، مجوزی برای بی احترامی به دین و اصول مذهبی پیدا نمی کنند.

 

در پایان با یادآوری ضرب المثل قدیمی ایرانی که می گوید: «از کوزه همان برون تراود که در اوست» باید گفت، آنچه که از دهان کسانی مانند شاهین نجفی بیرون می آید، نشان دهنده ذهن بیمار گوینده آن است وگرنه هیچ قلب و روح سالمی به خود اجازه توهین به بهترین بندگان خدا را نمی دهد.

 



ی بی سی: «رئیس پیشین سازمان جاسوسی موساد در اسرائیل، یک 'ایران اتمی' را از جنگ با ایران خطرناک‌تر می داند اما می گوید در این مناقشه هنوز 'شمشیر' به گلوی اسرائیل نرسیده است که بخواهد به گزینه نظامی متوسل شود.»

 
[-] اندازه متن [+]
 
به گزارش سرویس سیاسی جام نیوز، سایت بی بی سی فارسی(BBC Persian)، روز سه شنبه 24 مرداد(August 14) نوشت: «دنی یاتوم، رئیس پیشین سازمان جاسوسی موساد در اسرائیل، یک "ایران اتمی" را از جنگ با ایران خطرناک‌تر می داند اما می گوید در این مناقشه هنوز "شمشیر" به گلوی اسرائیل نرسیده است که بخواهد به گزینه نظامی متوسل شود. این ژنرال بازنشسته بعید می داند که اسرائیل در سال 2012 میلادی به طور یکجانبه تاسیسات هسته ای ایران را بمباران کند. او به بی بی سی فارسی گفت: ‌"بنیامین نتانیاهو و ایهود باراک نمی توانند به تنهایی در مورد حمله به ایران تصمیم بگیرند. من فکر نمی کنم که اکثریت اعضای دولت از این تصمیم حمایت کنند."»


بی بی سی ادامه داد: «این روزها در اسرائیل بازار گمانه زنی درباره افزایش احتمال جنگ با ایران داغ است. روایت تازه برخی رسانه‌‌ها این است که نخست وزیر اسرائیل قصد ندارد منتظر برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شود و بدون هماهنگی با واشنگتن و به رغم مخالفت های داخلی، در حال تدارک حمله به مراکز هسته‌ای ایران است. انتشار این گمانه زنی هر چند روز یکشنبه گذشته عده ای از فعالان لیبرال را برای اعتراض به خیابان محل سکونت ایهود باراک، وزیر دفاع در تل آویو کشاند، ولی رئیس پیشین موساد را چندان نگران نکرده است.»


بی بی سی افزود: «آقای یاتوم می گوید به وعده باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا در مورد جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک قدرت اتمی اعتماد دارد. او می افزاید: "اگر ایران به مرحله ای برسد که به ظرفیت تولید بمب هسته ای دست پیدا کند، آمریکا به گزینه نظامی متوسل خواهد شد. مشکل اینجاست که نخست وزیر و وزیر دفاع اسرائیل در این خصوص هیچ تضمینی از ایالات متحده دریافت نکرده اند.‌ بحث جاری بین اسرائیل و آمریکا بر سر جدول زمانی است. ما توانایی های خاصی داریم که الان موثر است اما شاید شش ماه دیگر موثر واقع نباشد. اما آمریکایی ها تسلیحات پیشرفته تری دارند که حتی اگر تمام تاسیسات اتمی ایران در اعماق زمین قرار بگیرد هم می توانند آن را نابود کنند. فکر می کنم که این سناریو اتفاق بیفتد. در نهایت ما از آمریکا نوعی تضمین دریافت خواهیم کرد که ما را خشنود خواهد کرد... دولت متقاعد خواهد شد که اگر زمانی برسد که اسرائیل دیگر توان بمباران مراکز زیر زمینی ایران را نداشته باشد، ایالات متحده این کار را انجام بدهد. این تعهد رضایت ما را جلب خواهد کرد که آمریکا فقط حرف نمی زند، بلکه واقعا مصمم است."»


بی بی سی در ادامه نوشت: «مقام های نظامی ارشد ایران اعلام کرده اند که در صورت حمله به ایران، تمام خاک اسرائیل و پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه، هدف موشک های ایران قرار خواهد گرفت. دنی یاتوم به غیر از جنگ سال 1948 با اعراب، در تمام جنگ های دیگر کشورش به عنوان سرباز یا فرمانده حضور داشته است. او ریاست موساد بین سال های 1996 تا 1998 و نمایندگی پارلمان (کنست) از حزب کارگر را هم در کارنامه خود دارد. او می گوید: "جنگ پدیده خوشایندی نیست. حتی اگر پیروز شوید و دشمن را در هم بشکنید، باز هم جنگ، باغ عدن نخواهد بود. ما باید از جنگ پرهیز کنیم مگر آن که شمشیر به گلویمان رسیده باشد." به گفته آقای یاتوم "اگر در مورد امروز، 13 اوت 2012 صحبت می کنید، شمشیر (اتمی) ایران هنوز به گلوی ما نرسیده است. منتهی این امر در آینده نزدیک می تواند اتفاق بیفتد."»

 

بی بی سی در پایان نوشت: «رئیس پیشین موساد معتقد است که اقدام نظامی علیه ایران به یک جنگ منطقه ای گسترده تبدیل نخواهد شد. او می گوید: ‌"سوریه جرات پرتاب یک موشک را هم نخواهد داشت. مصر و اردن کاری نخواهند کرد. عربستان سعودی و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس از نابود شدن تاسیسات اتمی ایران بسیار خوشحال خواهند شد. چه کسی در جنگ شرکت خواهد کرد؟ ایران با چند صد موشکی که قابلیت رسیدن به اسرائیل را دارد، همین طور گروه های حزب الله لبنان و حماس." به باور رئیس پیشین موساد، در صورت وقوع جنگ، خطر اصلی علیه اسرائیل موشک های دور برد ایران نخواهد بود بلکه هزاران راکتی است که در اختیار حزب الله لبنان و گروه فلسطینی حماس قرار دارد و می تواند به طور مستقیم شهرهای اسرائیل را هدف قرار دهد.



یک شنبه 22 مرداد 1387برچسب:وحشت انگلیسی ها از , :: 16:46 ::  نويسنده : رضا

(بسم الله الرحمن الرحیم)

یکی از مراجع عظام تقلید در یکی از سخنرانی های خود در مورد فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام و کتاب “نهج البلاغه” داستانی را مطرح کرد که شنیدن آن خالی از لطف نیست.

وی در این باره گفت: نیمه های قرن گذشته میلادی که انگلیس ها در سراسر جهان از قدرت و نفوذ بالا و بسیار زیادی برخوردار بودند، حادثه ای رخ داد که مسلمانان باید از آن پند و عبرت بگیرند.

این مرجع تقلید افزود: یک دانشجوی مسلمان که در یکی از دانشگاه های انگلیس تحصیل می کرد، نسخه ای از کتاب “نهج البلاغه” را به استاد خود که یک انگلیسی مسیحی بود، هدیه داد. استاد پس از مطالعه چند صفحه اول کتاب، وحشت زده و شگفت زده شد و فورا نزد استاد خود که یک پرفسور سرشناس بود، رفت و ماجرای دریافت “نهج البلاغه” از شاگردش را بیان کرد و گفت: کتابی بدستم رسیده که مطالب عجیبی درباره حکومت داری، اخلاق و مطالب دیگری در آن نوشته شده است.

این مرجع عالیقدر در ادامه گفت: پرفسور که سخنان آن استاد را شنید، دست او را گرفت و با خود به اتاق شخصی اش برد. پس از ورود، استاد متوجه شد که در اتاق پرفسور و بر روی میز وی نیز نسخه ای از “نهج البلاغه” وجود دارد. پرفسور پیش از وی نسخه ای دریافت کرده و مطالعه نموده بود. پرفسور خطاب به استاد گفت: بنده خودم بارها و بارها این کتاب را مطالعه کرده ام. چیزی از مطالب این کتاب را برای مسلمانان بازگو نکن زیرا اگر آنان بفهمند که در این کتاب چه مطالبی نوشته شده، دیگر چیزی از بریتانیای کبیر در جهان باقی نخواهد ماند.



(بسم الله الرحمن الرحیم)

پایگاه خبری دام‌پرس سوریه در گزارشی به پیامدهای شکست جبهه غربی عربی در سوریه پرداخت و مشکل بزرگ آمریکا را مقاومت و ایران دانست.

این پایگاه خبری نوشت: مشکل بزرگ برای آمریکا در منطقه از زمان نابودی عراق در سال ۱۹۹۱ ایران است. آمریکا پروژه‌ ناصری‌ها را در سال ۱۹۶۷ در هم پیچید و سوریه و فلسطین را منزوی کرد و به حاشیه راند و در دهه ۷۰ و ۸۰ آنان را خرد کرد و در ابتدای دهه ۹۰ عراق را نابود و به یک کشور شکست خورده تبدیل کرد.

تنها تهدیدی که پس از نابودی عراق باقی ماند،‌ ایران و سوریه بودند. آمریکا از دهه ۹۰ تاکنون برای نابود کردن ایران و سوریه برنامه‌ریزی می‌کند. نابودی ایران راه را برای آمریکا جهت سیطره بر آسیای میانه و خفه کردن روسیه و چین و نابود کردن این دو فراهم می‌کند. سپس بعد از نابودی روسیه و چین رقیبی برای آمریکا باقی نمی‌ماند و رؤیایی آمریکا برای سیطره بر جهان محقق می‌شود.

این تصویری است که آمریکا به طور کلی برای خود ترسیم کرده است؛ تصور سیطره بر کل دنیا و تبدیل کردن قرن ۲۱ به قرن آمریکا بعد از آنکه قرن ۲۰ قرن آمریکا و شوروی بود.

آمریکا طرح قرن ۲۱ را در سال ۲۰۰۱ آغاز کرد. افغانستان را به بهانه مبارزه با تروریسم اشغال کرد و اهمیت ژئوسیاسی افغانستان بر کسی پوشیده نیست. افغانستان بین ایران و روسیه و چین است و اقدام آمریکا در اشغال آن، به مثابه خنجری بود در پهلوی قاره آسیا. آسیا تنها قاره‌ای است که آمریکا بر آن سیطره ندارد و در عین حال تهدیدی راهبردی برای سیطره آمریکا بر کل دنیاست.

اشغال عراق پس از افغانستان با هدف ساقط کردن ایران و روسیه و تغییر دادن نظام‌های موجود در خاورمیانه و جانشین کردن نظام‌های متحد آمریکا مانند نظام‌های موجود در خلیج فارس بود تا این نظام‌ها سرانجام با نظام‌هایی به شیوه غربی‌ها تغییر کند. کنترل آمریکا بر دنیا فقط با نیروی نظامی مستحکم نمی‌شود. برای اینکه سیطره آمریکا ریشه‌دار شود، این سیطره باید بر اساس عوامل فرهنگی باشد. آمریکا می‌خواهد که فرهنگ خود را در همه جا بر همه فرهنگ‌های دنیا تحمیل کند. این، موضوعی روشن است و معروف است که آمریکایی‌ها از بیان این امر ابا ندارند. آنها آشکارا می‌گویند که می‌خواهند الگوی خودشان در زندگی را به همه ملت‌های زمین منتقل کنند و آن را با زور و تحت شعار حقوق بشر و جهانی سازی و شعارهای مشابهی دارای ظاهر انسان‌دوستانه و باطن استعماری، به دیگران تحمیل کنند.

آمریکا دوست ندارد که حاکمان دست‌نشانده‌اش، فرهنگی غیر از فرهنگ آمریکایی را اجرا کنند حتی اگر آن فرهنگ متحد آمریکا باشد و این برای این است که فرهنگ آمریکا نهادینه شود. مثلا حکام خلیج [فارس] خواسته آمریکا را می‌فهمند و سال‌هاست که تلاش می‌کنند مردم خود را آمریکایی کنند و فرهنک و شیوه زندگی آمریکایی را در کشورشان ترویج کنند. این حکام مانع اخذ چیزی از فرهنگ آمریکا نمی‌شوند حتی اگر با فرهنگشان خیلی غریبه باشد. مهم برایشان این است که در قدرت باقی بمانند و آمریکا از آنان راضی باشد.

حسنی مبارک هم دقیقا همین کار را می‌کرد و الان هم بسیاری از مصری‌ها فرهنگی نزدیک به فرهنگ آمریکا دارند. آمریکا هزینه زیادی کرده است تا مصر را در دهه‌های گذشته آمریکایی کند و این پول‌ها و هزینه‌ها الان ثمر داده است. اما با این همه و تلاشهای مبارک و خلیجی‌ها، و امثال آنان، آمریکا بخوبی می‌داند که کامل آمریکایی کردن جوامع ممکن نیست در سایه سیاست شیوه غربی که دموکراسی لیبرال نامیده می‌شود محقق شود. آمریکا می‌داند که بخش‌هایی در جوامع عربی هستند که کاملا غیرآمریکایی هستند و منظور، اسلامیون هستند. وجود اسلامیون در مصر و کشورهای دیگر مانند بمبی ساعتی است که ممکن است هر لحظه بترکد و به سلطه آمریکا پایان دهد. این چیزی است که در سال ۱۹۷۹ عملا در ایران رخ داد. آمریکا از انقلاب اسلامی در ایران درسی بسیار مهم گرفت و با استفاده از این درس کوشش می‌کند که کنترل بر مصر و دیگر کشورهای عربی را از دست ندهد.

آمریکا از مبارک چشم‌پوشی کرد و به واسطه قطر و ترکیه دست خود را برای اسلامگراهای مصر و دیگر کشورها دراز کرد تا آنان را آمریکایی کند و زیر یوق خود بگیرد. این چیزی است که عملا رخ داده و شاهدیم که خیلی از اسلامیون در کشورهای انقلاب کرده عربی، آمریکایی هستند. چه فرقی میان محمد مرسی و حسنی مبارک است؟ تا الان هیچ تفاوت ریشه‌ای دیده نشده است. حتی به‌عکس. مصر هنوز حول محور آمریکا می‌چرخد و هنوز کشوری آمریکایی است. رسیدن اسلامگراها به قدرت در مصر این کشور را از زیر لوای آمریکا خارج نکرده بلکه در جاهایی بر آن تاکید کرده است. مسلمان‌شده‌هایی مانند وهابی‌ها و اخوانی‌ها در جهان عرب الان چندان فرقی با پیروان آمریکا در دیگر کشورها ندارند. ادبیات و منطق همه اینها منطق آمریکاست. اینها روی کار نیامدند که آرمان فلسطین را باور کنند بلکه کوشش می‌کنند مسئله فلسطین سازش شود و اسرائیل به رسمیت شناخته شود. مسلمانان ترک اسرائیل را به رسمیت می‌شناسند و سال‌هاست تلاش می‌کنند اخوان المسلمون عرب را متقاعد کنند این کار را بکند. نشانه‌ها همه حاکی است که اخوانی‌ها هم عملا این امر را پذیرفته‌اند اما هنوز درباره جزئیات کشور وعده داده شده فلسطین جدل می‌کنند.

اخوانی‌ها اکنون اسرائیل را قبول دارند اما در خصوص مسائلی مانند مرزها، منابع آبی و دیگر مسائل سفسطه‌آمیز بحث می‌کنند. یک شاخه‌ی نزدیک به قطر و آمریکا در اخوانی‌ها اعتراف به اسرائیل را قبول دارد اما یک شاخه دیگر مانند کسانی همچون محمود الزهار چنین چیزی را قبول ندارند. به نظر می‌رسد این اختلافها سرانجام به سود آمریکاست و محمد مرسی نیز اکنون تلاش می‌کند توافق دوحه میان محمود عباس و خالد مشعل را اجرا کند. این توافق در حقیقت گامی است به سوی اسرائیل و سرانجام تمام شدن اوضاع به سود آمریکا.

باید اعتراف کرد که آمریکا در آمریکایی کردن بسیاری از اسلامیون موفق شده است. همه مسلمان‌های آمریکایی شده اکنون خط آمریکا را تایید می‌کنند و حاضرند به نوعی اسرائیل را به رسمیت بشناسند. اینها آماده‌اند تا در مقابل ایران، سوریه، روسیه و چین سرباز آمریکا باشند.

چرا آمریکا با اینکه می‌دانست پیش‌نویسش علیه سوریه وتو می‌شود، آن را به رأی گذاشت؟ آمریکا از بحران سوریه استفاده می‌کند تا میان اسلامگراهای اهل سنت با روسیه و ایران و چین دشمنی ایجاد کند. یکی از اهداف آمریکا در شعله‌ور نگاه داشتن بحران سوریه این است که میان کشورهای جبهه بازدارندگی با مسلمانان اهل سنت ایجاد دشمنی کند. این همان هدفی است که آمریکا تلاش کرد از مسئله چچن و افغانستان بهره‌برداری کند و اعراب را علیه سوریه تحریک و آنان را از مسئله فلسطین غافل کند.

واقعیت امروز متاسفانه این است که کشورهای عربی که ادعای اسلام می‌کنند و پشت آن مخفی می‌شوند تقریبا همه‌شان به استثناء سودان آمریکایی هستند. لیبی که ساقط شد و جز سودان و سوریه دیگر باقی نمانده است. تلاش‌های آمریکا برای ساقط کردن سودان و آمریکایی کردن آن ادامه دارد. سیاست آمریکا در قبال سودان سیاست استعماری کینه‌توزانه‌ای است که با سیاست آمریکا در قبال سوریه و قبل از این در قبال عراق چندان تفاوتی نمی‌کند.

ساقط کردن نظام سودان هدفی راهبردی برای آمریکاست. ایده نزدیکی سودان و آمریکا، ایده‌ای شبیه به ایده نزدیکی لیبی و آمریکاست که قذافی آن را اجرا کرد و همان ایده نزدیکی عراق و آمریکاست که صدام اجرا کرد. آمریکا هیچ گاه قبول نمی‌کند که به کشوری مستقل [مانند ایران] نزدیک شود. نزدیک شدن به آمریکا یعنی خضوع و قبول آمریکایی شدن خود است. هر کس نپذیرد که آمریکایی شود، به هر قیمتی شده، باید ساقط شود این همان اتفاقی است که درباره [اواخر دوران] صدام و قذافی افتاد. همان اتفاقی است که الان علیه عمر البشیر رئیس جمهوری سودان در جریان است. عمر البشیر امتیازهای زیادی به آمریکا دارد و کار به جایی رسید که به تجزیه کشورش بناچار تن داد ولی آمریکا از او راضی نمی‌شود چون نظام سودان آمریکایی نیست.

آمریکا دنباله‌روان خود در خلیج فارس را طعمه می‌کند تا کشورهای مستقل را به اشتباه بیندازد. نزدیکی عراق [دوران صدام] به آمریکا به واسطه اعراب خلیج [فارس] ایجاد شد. صدام به اعراب خلیج اعتماد کرد و نفهمید که آنان صرفا طعمه هستند. همین امر نیز درباره عمر البشیر صادق است. آمریکا همین طرح را با اعراب خلیج [فارس] علیه ایران نیز آزمود اما ایران از سرنوشت صدام درس گرفت و قبول نکرد در دام آمریکا و اعراب خلیج [فارس] بیفتد. ایران بود که به بشار اسد نصحیت کرد که در این دام نیفتد. حافظ اسد نیز روابطی با اعراب خلیج [فارس] و آمریکا داشت. بشار اسد [فرزندش] هم به راه او رفت و اگر ایران نبود شاید سرنوشت او شبیه سرنوشت صدام می‌شد. آمریکا قصد فریب بشار اسد را داشت و می‌خواست که اسد را از لبنان خارج کند تا لبنان سکویی برای نابود کردن سوریه سپس ایران شود اما بشار اسد لبنان را تسلیم آمریکا نکرد. ایران در سرسختگی موضع بشار اسد نقش دارد چرا که مشوق‌های پیشنهادی بسیار بزرگ بود. آمریکا به ترکیه و قطر دستور داد تا سیاست بازی در قبال سوریه پیش بگیرند فقط به یک دلیل، و آن گرفتن لبنان از سوریه و سوریه از محور مقاومت بود تا مقدمه تخریب سوریه سپس ایران فراهم شود.

خلاصه‌ی ۱۰ سال گذشته این است که آمریکا موفق شد بسیاری از اسلامگراهای اهل سنت را آمریکایی کند اما در آمریکایی کردن مسلمانان شیعه و متحد آنان یعنی سوریه شکست خورد. قدرت ایران هر روز بیشتر و تهدیدی بزرگ برای نفوذ آمریکا در منطقه شد. بزرگ‌ترین دلیل این ادعا هم خروج ذلیلانه آمریکا از عراق و سقوط سعد الحریری (متحد آمریکا) در لبنان بود. عراق کنونی هم بعد از آنکه در زمان اشغال کاملا آمریکایی بود اکنون بیشتر بی‌طرف است. لبنان نیز اکنون تقریبا بی‌طرف است پس از آنکه در زمان سعد الحریری کاملا آمریکایی بود.

نفوذ ایران کار اخراج آمریکا از کشورهای منطقه را آغاز کرده است یعنی اینکه این موضوع، امری خطرناک شده است و سیطره آمریکا را به زوال در منطقه تهدید می‌کند. زوال آمریکا در منطقه نیز به معنای شکست طرح نفوذ به آسیا و از بین رفتن رؤیای سیطره بر جهان.

آمریکا ناکامی‌اش در خاورمیانه را با یک دستاورد دیگر جبران کرد و آن سیطره بر لیبی است. لیبی در آفریقا کشوری بسیار مهم است زیرا قذافی در کل آفریقا نفوذ داشت. او جسور و رقیبی برای استعمار غربی‌ها در آفریقا بود. با ساقط شدن قذافی آمریکا فقط نفت لیبی و خود لیبی را به دست نیاورد، بلکه سیطره خود بر کل آفریقا را تقویت کرد و این همان چیزی است که روس‌ها را آزاد می‌دهد و احساس می‌کنند که آنچه در لیبی رخ داد [و ناتو به آن حمله کرد] اشتباه بسیار فاحشی از جانب آنان بود [که در شورای امنیت پای قطعنامه حمله به لیبی را امضا کردند].

کشمکش در سوریه کشمکشی سرنوشت‌ساز برای آمریکاست که سرنوشت سیطره بر دنیا را روشن می‌کند. اگر آمریکا در سوریه موفق شود، حمله به لبنان و عراق را از سر می‌گیرد و دستاوردهای خود را یکی یکی باز پس می‌گیرد و آنگاه ایران در منطقه تنها می‌ماند. اگر ایران هم شکست بخورد موجودیت آمریکا در افغانستان نجات می‌یابد. اگر آمریکا اکنون از افغانستان خارج شود، فضا برای نفوذ ایران و روسیه و چین باز می‌شود و این یعنی شکست سخت اما اگر آمریکا موفق بشود ایران را شکست بدهد آنگاه افغانستان را تحت نفوذ نظام آینده ایران قرار خواهد داد.

بقای آمریکا در افغانستان یا خروجش از آن امری سرنوشت‌ساز برای روسیه و چین است. زیرا افغانستان مستعمره آمریکا در قلب آسیا، این دو کشور را تهدید می‌کند.

این اهمیت سوریه است. این معرکه کنونی فقط بر سر سوریه نیست و نه حتی فقط بر سر خاورمیانه بلکه حقیقت این است که این معرکه، بخشی از کشمکش بر سر کل دنیاست. کشمکشی جهانی بین کشوری که دنیا را مستعمره خود می‌خواهد و مجموعه‌ای از کشورهایی که در برابر این کشور مقاومت می‌کنند. کشمکش اکنون خود را در سوریه نشان داده است. این همان تفسیر اقدام روسیه و چین در استفاده از سه بار وتو بر خلاف همه فشارهای غرب است.

اما چه چیز سبب می‌شود کشوری مانند چین منافع خود با کشورهای عربی و اسرائیل و ترکیه فدای حمایت از سوریه کند؟ سوریه از لحاظ جغرافیایی از چین دور است و از ثروتهای طبیعی هم غنی نیست و در حقیقت چیزی ندارد که توجه چین را جلب کند. در پاسخ باید گفت که چین، صرفا به خود سوریه نگاه نمیکند. چین تصویری کلی‌تر را می‌بیند. جنگ سوریه جنگی سرنوشت‌ُساز در قالب جنگی جهانی است که اساسا روسیه، چین و ایران و هر کشوری که به فشار آمریکا تن ندهد، هدف گرفته است. سقوط سوریه در دستان آمریکا راه را برای سقوط ایران فراهم می‌کند و سقوط ایران چین را در محاصره قرار می‌دهد.

سوال این است که اگر آمریکا در سوریه شکست بخورد چه اتفاقی می‌افتد؟

شکست آمریکا در سوریه یعنی شکست آخرین سلاحی که در دست آمریکا علیه ایران است. ایران تقریبا دیگر یک کشور اتمی است. همه دلایل و نشانه‌ها نشان می‌دهد که برنامه هسته‌ای ایران حتی با حمله نظامی هم متوقف نمی‌شود. برنامه هسته‌ای ایران کاملا حمایت شده و تاسیسات آن در سراسر ایران پراکنده است. روسیه و چین هم با موضوع حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران کاملا مخالفند. پایگاه خبری اسرائیلی دبکافایل در مطلبی اعلام کرد که ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه در سفر اخیر به اسرائیل به مقامات آن گفته است که روسیه موشک‌های اس‌.۳۰۰ را به ایران خواهد داد. معنای این حرف این است که روسیه اجازه نمی‌دهد به ایران حمله شود تا این کشور سقوط کند. بلکه آماده است که قطعنامه‌های سازمان ملل را نقض کند و در حالی که آمریکا قصد حمله نظامی داشته باشد، ایران را تجهیز کند.

روس‌ها و چینی‌ها به جنگ کنونی علیه سوریه به این دید نگاه می‌کنند که بخشی از جنگ علیه ایران است. این دو کشور سقوط سوریه را بشدت رد می‌کنند زیرا نمی‌خواهند روزی شاهد تضعیف ایران باشند. این راز دفاع جانانه آنان ازسوریه است. یعنی ایده اتحاد سوریه و ایران اشتباه نبوده است و این اتحاد، شبکه‌ای حمایتی بین‌المللی از این کشور ایجاد رده است.

بنا بر این، سقوط ایران با حمله نظامی محال است. دلیل اساسی آن هم محال بودن نابود کردن برنامه هسته‌ای ایران با حمله نظامی است. هدف آمریکا براندازی در ایران با شیوه‌های جنگ نرم و غیرمستقیم است اما گزینه جنگ مستقیم مطرح نیست.

اما آمریکا چگونه می‌تواند با جنگ نرم ایران را ساقط کند؟ تنها سلاحی که آمریکا در اختیار دارد، اسلامگراهای اهل سنت است. آمریکا از چندین سال قبل حملات اختلاف‌برانگیز دینی حجیمی را علیه ایران به راه انداخته است. سعودی‌ها با شبکه‌های ماهواره‌ای  و رسانه‌ای و فتاوایشان نقشی مهم در این حمله ایفا می‌کنند.

آمریکا خیلی از سنی‌ها را سلاحی در دست خود کرده است. آنان را به انتحاری‌هایی تبدیل کرده است که حاضرند برای تحقق سیطره آمریکا بر جهان، جان خود را فدا کنند.

اما چه چیز سبب می‌شود که برخی جوانان سوریه علیه کشورشان سلاح در دست بگیرند و خود در مهلکه بیندازند و مقابل ارتش سوریه کشته شوند؟ این جوانان وارد جنگی از پیش باخته شده‌اند. آمریکا اینها را گرد هم آورده است تا وارد جنگی نابرابر علیه ارتش سوریه شوند تا همه کشته شوند. اما هدف اینها چیست؟

در حقیقت این افراد یک هدف دارند. آنان جان خود را فدا می‌کنند تا امپراتوری آمریکا شکل بگیرد. حتی اینها می‌دانند که جنگی که واردش شده‌اند نابرابر است و امیدی به پیروزیشان نیست. آمریکا با تحریکات مذهبی و شعارهایی درباره آزادی آمریکایی خام کرده و آنان را به رُبات تبدیل کرده است.

در میراث آمریکا یک ایده قدیمی هست که می‌گوید باید ارتشی از جنگجویان نیمه اتوماتیک ساخت. آمریکایی‌ها می‌خواهند بر دنیا سیطره پیدا کنند اما دوست ندارند جان سربازانشان را به خطر بیندازند. برای همین آنان ایده ایجاد ارتش آدمهای اتوماتیک یا نیمه اتوماتیک را مطرح کرده‌اند به جای اینکه سربازان خود را به جنگ بفرستند و آنان را در معرض خطر مرگ قرار بدهند. آمریکایی‌ها ترجیح می‌دهند رباتها به جای سربازانشان بجنگند.

انتحاری‌های به اصطلاح‌ اسلامگرا اکنون نقش این ربات‌ها را ایفا می‌کنند. آمریکا با شعارهای مذهبی تحریکشان می‌کند و به جای سربازان خود اعزامشان می‌کند تا [در سوریه] بجنگند. آمریکا در این صورت چیزی از دست نمی‌دهد و حتی هزینه ساخت ربات را هم نمی‌دهد چون این نیروها خیلی بهتر از ربات هستند. برای همین می‌بینیم که آمریکا با سخاوت آنان را خرج می‌کند و فوج فوج برای مرگ [به سوریه] اعزام می‌کند. این افراد برای آمریکا هزینه‌ای ندارند برای همین آمریکا خود را خسته نمی‌کند که آنان را تامین یا تجهیز کند. تکیه آمریکا اکنون بر کمیت است نه کیفیت زیرا تعداد زیادی از این انتحاری‌ها اکنون مهیا است.

شکست آمریکا در سوریه یعنی شکست چنین سلاحی که عملا آخرین سلاح آمریکا [علیه سوریه] است. آمریکا فعلا جز این تروریست‌های انتحاری سنی‌مذهب چیزی برای مبارزه با ایران در چنته ندارد. اگر این انتحاری‌ها شکشت بخورند بدین معناست که راهبرد آمریکا در معرض شکست و رسوایی راهبردی قرار می‌گیرد.

اگر «انقلاب ساختگی» علیه سوریه شکست بخورد، آمریکا برای ساقط کردن ایران چه می‌تواند بکند؟ جنگ نظامی که سودی ندارد. سلاح «ربات سنّـی» هم که شکست خورد. تحریم و محصر اقتصادی نیز شکست خورده است. پس چه باقی مانده است؟ آمریکا در این صورت کاملا رسوا خواهد بود مجبور است امتیازهای بزرگ راهبردی بدهد.

ایران می‌خواهد که آمریکا را از منطقه بیرون کند زیرا میخواهد استقلال خود را ریشه‌دارتر و راسخ‌تر کند. حضور آمریکا در منطقه تهدیدی همیشگی برای ایران است زیرا عقیده استعماری آمریکا بر مبنای توسعه‌طلبی است برای همین ایران هرگز به آمریکا اعتماد ندارد و جز به خروج آن از منطقه و برچیده شدن همه پایگاه‌هایش در خلیج [فارس] رضایت نمی‌دهد.

روسیه و چین طبیعتا از این وضعیت سود خواهند برد. مهم‌تر از هر چیز برای روسیه و چین شکست طرح توسعه‌طلبانه آمریکاست. اگر آمریکا در خاورمیانه شکست بخورد، این به معنای بر باد رفتن رویای آمریکایی کردن آسیا است. آمریکا مجبور می‌شود از افغانستان خارج شود و عملا قاره آسیا جز در برخی بخش‌ها خالی از نفوذ آمریکا می‌شود.

طبیعتا سوریه نیز در موضوع اسرائیل سود خواهد کرد. سوریه نیز جولان اشغالی خود و شاید بیشتر از این را طلب کند. و روشن نیست که بر سر فلسطین به توافقی خواهد رسید یا نه اما ایران بر ریشه‌کن کردن اسرائیل مُصـرّ است. اینجا البته حرف ایران فصل الخطاب نیست چون روسیه نیز نظری خواهد داشت اما به هر حال مسئله فلسطین با راه‌های بسیار عادلانه‌تر از آنچیزی که آمریکا مطرح می‌کرد می‌تواند حل شود و سوریه در اینجا نقشی مهم خواهد داشت.

اما شیوخ خلیج در اینجا دیگر پوشش آمریکایی خود را که تاکنون رژیم‌های آنان را حفظ کرده بود، از دست می‌دهند زیرا مجبور می‌شوند اصلاحات داخلی عمیقی انجام بدهند و شاید این رژیم‌ها سرنگون شوند و رژیم‌های دیگری روی کار بیاید. هنوز روشن نیست که رژیم‌های کنونی در حاشیه خلیج [فارس] قابل اصلاح هست یا خیر.

شکست در سوریه یعنی شکست در مقابل ایران و شکست در افغانستان. یعنی افتضاح راهبردی آمریکا در همه ابعاد. یعنی تیر خلاص بر رویای آمریکا در سیطره بر جهان برای همین می‌بینیم که آمریکایی‌ها با وحشیگری تمام علیه سوریه می‌جنگند. جنگ سوریه جنگی تعیین کننده برای کنترل بر جهان است. اگر سوریه سقوط کند، کل قاره آسیا سقوط می‌کند و اگر پایدار بماند آمریکا از آسیا اخراج می‌شود و با خروج آمریکا از آسیا، فرعون‌های او نیز سقوط می‌کنند که در رأس آن اسرائیل و آل سعود و دیگر همقطاران آنان هستند.

  • منبع: فارس


 

به گزارش مشرق، "مؤسسه امریکن اینترپرایز" (American Enterprise Institute) یکی از مراکز تحقیقاتی در حوزه سیاستگذاری عمومی است. این مرکز که در واشنگتن مستقر گشته به مدت سه دهه به عنوان یکی از بزرگترین حامیان و اعضای جامعه نئومحافظه‌کار آمریکا و یکی از مهمترین مراکز سیاستگذاری در این کشور مطرح بوده است.

فعالیت‌های مؤسسه امریکن اینترپرایز از مسائل اقتصادی بازار آزاد تا خط‌مشی‌های امنیتی نظامی را در بر می‌گیرد. این سازمان همواره نگاهی جنگ‌طلبانه به مسائل جهانی داشته و یکی از بزرگترین حامیان فکری سیاست‌های جنگ‌طلبانه آمریکا طی چند دهه اخیر بوده است. تأثیرگذاری این سازمان با روی کار آمدن جرج دبیلیو بوش به اوج خود رسید و اعضای آن بیش از پیش توانستند در سطوح مختلف امنیتی و نظامی دولت آمریکا نفوذ نمایند. در مقاله حاضر سعی می‌شود این سازمان، اعضا و نیز خط‌ مشی‌های آن به صورت اجمالی معرفی گردد.


مؤسسه امریکن اینترپرایز، اتاق فکر نئومحافظه‌کاران آمریکا


تاریخچه مؤسسه امریکن اینترپرایز

مجمعی در نیویورک تبدیل به مؤسسه‌ای لابی‌گر در واشنگتن می‌شود

مؤسسه امریکن اینترپرایز که در سال 1943 تأسیس گردیدی یکی از قدیمی‌ترین مؤسسات سیاستگذاری در واشنگتن است. ریشه این مرکز را می‌توان در مجمع اقتصادی مستقر در نیویورک با عنوان "مجمع امریکن اینترپرایز" (American Enterprise Association) یافت که در سال 1938 بنا گشته بود. این مجمع بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم شعبه‌ای در واشنگتن گشود تا علیه تنظیم بازار داخلی توسط دولت به لابی‌گری بپردازد. اعضای مجمع فوق پس از خرید چندین فقره از بزرگترین شرکت‌های کشور، عنوان خود را از مجمع به مؤسسه تغییر دادند.

لوئیس هرالد براون (Lewis Herold Brown) رئیس "مجمع امریکن اینترپرایز"

او را می‌توان پدر "مؤسسه امریکن اینترپرایز" نامید


اوج‌گیری قدرت امریکن اینترپرایز

یکی از اولین حامیان مؤسسه امریکن اینترپرایز در کاپیتال‌هیل، جرالد فورد، نماینده وقت مجلس نمایندگان آمریکا، بود که در سال 1950 زبان به تحسین از مؤسسه پرداخت. مؤسسه امریکن اینترپرایز این دوستی را چنین توصیف نمود: "رابطه‌ای طولانی و خوشحال‌کننده با رئیس‌جمهور آتی". یکی از چهره‌های شاخص مؤسسه ویلیام بارودی (William Baroody) بود که توانست برخی از محافظه‌کارترین چهره‌های اقتصادی کشور به مانند میلتون فریدمن (Milton Friedman) و پل مک‌کراکن (Paul McCracken) را وارد مؤسسه نماید. در زمان بارودی مؤسسه توانست ایده‌های محافظه‌کارانه جدید را به رسانه‌ها تزریق نماید. وی نه تنها تلاش نمود تا نمایندگان کنگره و دولتمردان حتما از ایده‌های محققین مؤسسه مطلع گردند، بلکه تمام سعی خود را به کار گرفت تا اعضای مؤسسه بتوانند به رده‌های بالای حکومتی نفوذ نمایند. رویدادی که در دوران فورد، ریگان و بوش رخ داد.

ویلیام بارودی، جرالد فورد و ایروینگ کریستول در نشست مؤسسه امریکن اینترپرایز


ورود پدر نئومحافظه‌کاری آمریکا به حلقه اعضای مؤسسه امریکن اینترپرایز

در دهه 1970 اروینگ کریستول (Irving Kristol)، چهره شاخص نئومحافظه‌کاری آمریکا، وارد مؤسسه شد. وی در ابتدا تحصیل کرده مکتب سوسیالیسم رادیکال بود اما بعدها از چپ روی گردانید و تبدیل به بنیانگذار ایدئولوژی نئومحافظه‌کاری شد، جنبشی که بخش اعظمی از رهروان آن را یهودیان صهیونیست تشکیل می‌دادند. وی نقش بسیار مؤثری در جذب محققین یهودی بدین جنبش داشت. در حقیقت می‌توان گفت که نئومحافظه‌کاران، یهودیان لیبرال قدیمی بودند که یک دیدگاه تهاجمی در مورد برتری جهانی آمریکا داشتند، دیدگاهی که شامل برقراری یک رابطه استراتژیک با اسرائیل می‌شد. نباید این حقیقت را هرگز فراموش نماییم که نئومحافظه‌کاری تأثیر بسیاری از ایدئولوژی صهیونیستی داشته است.

ایروینگ کریستول در کنار جرج بوش


دوران ریگان و تثبیت قدرت امریکن اینترپرایز

در دهه 1980، دولت ریگان بسیاری از اعضای مؤسسه را به خدمت خود در آورد تا جایی که دفاتر مؤسسه متروکه گشتند. اعضای امریکن اینترپرایز چه در حوزه سیاست خارجی به مانند پشتیبانی از کنتراهای نیکاراگوئه و یا "جنگجویان آزادی" در آفریقا و چه در مسائل داخلی به مانند تنظیم مجدد قوانین شرکتی نقش چشمگیری ایفاء نمودند. در همین دوران بود که بارودی در سال 1981 درگذشت و این مؤسسه یکی از بزرگترین اعضای خود را از دست داد.


کریستوفر دیمات و اوج قدرت مؤسسه امریکن اینترپرایز در دوران بوش

انتصاب کریستوفر دیمات (Cristopher DeMuth) در سال 1986، باعث احیای مجدد سازمان گشت. دیمات که قبل از ورود به مؤسسه ریاست اداره مدیریت و بودجه را در دولت اول ریگان بر عهده داشت، 22 سال متوالی به عنوان رئیس امریکن اینترپرایز فعالیت نمود. در زمان ریاست وی درآمدهای سالیانه مؤسسه افزایش چشمگیری یافت و به 40 میلیون دلار در سال 2005 رسید. شاید بتوان گفت که دیمات ریاست مؤسسه را در قوی‌ترین دوران آن یعنی دور اول ریاست جمهوری بوش بر عهده داشت. ده‌ها نفر از اعضای امریکن اینترپرایز وارد پست‌های دولتی یا نقش‌های مشورتی شدند.

کریستوفر دیمات، در زمان وی امریکن اینترپرایز به اوج قدرت رسید

در سال 2008 ریاست مؤسسه به عضو دیگری آرتور بروکس (Arthur Brooks) واگذار گردید.


فعالیت‌های مؤسسه امریکن اینترپرایز

نظامی‌گری

اگرچه بسیاری از محقین و اعضای مؤسسه در طیف وسیعی از مسائل سیاستگذاری داخلی و اجتماعی تخصص داند اما این مرکز بخش اعظمی از شهرت خود را مدیون فشار در جهت پیشبرد سیاست‌های خارجی و امنیتی نظامی است که در حقیقت منعکس کننده دیدگاه‌های نئومحافظه‌کاران و دیگر ملی‌گراهای تندرو است. بسیاری از اعضای این مؤسسه جزو حامیان سرسخت جنگ عراق در عرصه عمومی به شمار می‌روند – حتی قبل از حملات 11 سپتامبر – و دعوت به "جنگ گسترده علیه تروریسم" می‌نمایند.



مؤسسه امریکن اینترپرایز یکی از بانفوذترین اندیشکده‌های طرفدار جنگ در آمریکا است

این مؤسسه همکاری نزدیکی نیز با "پروژه قرن جدید آمریکایی" (Project for the New American Century) داشت که البته هم‌اکنون دیگر منحل گشته است. این عنوان نام یک گروه نئومحافظه‌کار بود که در سال‌های قبل از حملات 11 سپتامبر به عنوان دستگاهی برای ایجاد ائتلافی گسترده از بازیگران سیاسی محافظه‌کار به منظور پیشبرد یک سیاست تهاجمی پس از جنگ سرد به کار می‌رفت.


ایران‌ستیزی مؤسسه امریکن اینترپرایز

در سال‌های پایانی زمامداری بوش، نویسندگان و محققین مؤسسه توجه خود را معطوف به ایران نمودند. در میان کارهای انجام گرفته توسط آنها می‌توان به ایجاد "مؤسسه اینترپرایز ایران" در سال 2006 اشاره نمود که توسط لورا روزن (Laura Rozen) یکی از بانیان آن چنین توصیف شده :"مؤسسه اینترپرایز ایران توسط جمعی از مخالفین ایرانی که به تازگی وارد آمریکا شده و جنبش آنها اخیرا مورد حمایت مؤسسه امریکن اینترپرایز و ریچارد پرل، مشاور سابق پنتاگون، است، اداره می‌شود."

این مؤسسه برنامه‌های تبلیغاتی زیادی را در مورد برنامه‌های هسته‌ای کشورمان پیاده می‌سازد. اخیرا در سال 2011، گزارشی با عنوان "بازدارندگی و مهار یک ایران هسته‌ای" منتشر نموده و در آن سناریوهای مختلف رویارویی با ایران در صورت دستیابی به سلاح هسته‌ای را بررسی نمود.


"بازدارندگی و مهار یک ایران هسته‌ای"

برای دانلود اینجا کلیک کنید

این مؤسسه در اقدامی دیگر و د ژانویه 2012 گزارشی با عنوان "برنامه هسته‌ ای ایران؛ جدول زمانی، داده ‌ها و برآوردها" به قلم "مسیح ظریف" را منتشر کرده است. در این گزارش یک ارزیابی ظرفیتی از زمان لازم برای دستیابی ایران به میزان کافی از اورانیوم غنی شده برای ساخت سلاح هسته ‌ای صورت گرفته و تفسیری از اطلاعات فنی که در گزارش‌ های آژانس بین المللی انرژی اتمی آمده، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

"برنامه هسته‌ ای ایران؛ جدول زمانی، داده ‌ها و برآوردها"

برای دانلود اینجا کلیک کنید

در وب‌سایت مؤسسه بخشی با موضوع ایران وجود دارد که در آن به صورت پیوسته تحلیل‌هایی مغرضانه در مورد مسائل مختلف مرتبط با ایران منتشر می‌شود. علاوه بر این، یک وب‌سایت دیگر با عنوان irantracker.org نیز وجود دارد که یکی از بخش‌های وابسته به مؤسسه امرکن اینترپرایز بوده و در آن نیز مسائل ایران به صورت اختصاصی مورد بحث قرار می‌گیرند.

وب‌سایت اختصاصی امریکن اینترپرایز در مورد ایران با عنوان irantracker.org


امریکن اینترپرایز و جنگ عراق

این موسسه همچنین نقشی حائز اهمیت در سرپوش گذاشتن مباحثات بی وقفه مربوط به اشغال عراق توسط آمریکا ایفا کرد و به عنوان یکی از نهادهای حامی تصویب طرح افزایش نیرو در عراق در سال 2007 میلادی عمل کرد.
فردریک کاگان، از اعضای موسسه امریکن اینترپرایز و یکی از مخالفان شناخته شده و صریح اللهجه افزایش سطح نیروها در عراق به دنبال انتخابات میان دوره‌ای نوامبر 2006 در هفته نامه ویکلی استاندارد نوشت "اکنون انتخاب سختی در پیش رو داریم. میتوانیم پایگاه ها و نیرویی قابل توجه در عراق داشته باشیم یا عقب نشینی کنیم. اگر عقب نشینی کنیم ارتش عراق دچار فروپاشی می شود و ما قادر به کمک به آن نخواهیم بود مگر با ورود مجدد به این کشور آن هم با حجم قابل توجهی از نیرو و شرایطی که به مراتب بدتر خواهد بود".


فردریک کاگان کارشناس امور عراق در مؤسسه امریکن اینترپرایز

در اوایل سال 2007 کاگان به همراه ژنرال بازنشسته جک کئان در قالب طرح موسسه امریکن اینترپرایز تحت عنوان "انتخاب پیروزی: طرحی برای موفقیت در عراق"نوشتاری را به رشته تحریر درآورد که هدف آن زمینه سازی برای اجرای طرح افزایش نیرو در عراق بود.
این گزارش با همکاری یکی از گروه های تحقیقاتی موسسه امریکن اینترپرایز تحت عنوان "گروه برنامه ریزی عراق" تهیه شد که به نظر می رسید مستقیما به دنبال مقابله با نفوذ گروه دیگری با نامی مشابه یعنی "گروه تحقیق عراق" متشکل از گروهی از کارشناسانی است که در ابتدای سال 2006 توسط بوش منصوب شده بودند تا پیشنهاداتی برای کمک به حل مشکلات رو به تزاید جنگ عراق ارائه دهند.


 

بخشی از سخنان کاگان در دفاع از افزایش نیروها در عراق و موفقیت این حربه

برای دانلود اینجا کلیک کنید


گروه تحقیق عراق که به طور مشترک توسط جیمز بیکر، وزیر امور خارجه واقع‌ گرای پیشین و لی همیلتون، نماینده سابق دموکرات ها از ایندیانا مدیریت می شد در گزارش نهایی خود که در دسامبر سال 2006 میلادی منتشر شد اینگونه استنتاج کرده بود که هیچ "راهکار معجزه آسایی" برای حل معضل عراق وجود ندارد.
در این گزارش آمده بود ایالات متحده باید در قالب دیپلماسی تهاجمی با هدف کاهش تنشها در منطقه به همسایگان عراق از جمله سوریه و ایران نزدیک شود. دولت بوش در ابتدا قصد داشت توصیه های گروه تحقیق عراق را نادیده گرفت و افزایش نیروی را در سطحی کمتر از سطح پیشنهادی موسسه امریکن اینترپرایز ولی در راستای سایر توصیه های این موسسه اجرایی کرد.


اعضای مؤسسه امریکن اینترپرایز

بیش از بیست نفر از اعضای کنونی مؤسسه در کمیسیون‌ها و یا سطوح مختلف دولتی حضور داشته‌اند. برخی از این مقامات دولت سابق که هم‌‌اکنون اعضای مؤسسه را تشکیل می‌دهند عبارتند از لین چنی (Lynne Cheney) (همسر دیک چنی)، رئیس سابق بنیاد ملی علوم انسانی؛ جان بولتون، سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل؛ نیوت گینگریچ، سخنگوی سابق کاخ سفید و یکی از نامزهای شکست خورده جمهوری‌خواه در انتخابات سال 2012؛ پل وولفویتز (Paul Wolfowitz)، ماون سابق وزیر دفاع؛ ایان حرصی علی، نماینده سابق پارلمان هلند. برخی دیگر از افراد برجسته حاضر در مؤسسه عبارتند از فردریک دبیلیو. کاگان (Frederick W. Kagan)، ریچارد پرل (Richard Perle)، کیوین هاست (Kevin Hassett)، لئون کاس (Leon Kass)، مایکل نوواک (Michael Novak)، نورمن اورنشتاین (Norman J. Ornstein)، چارلز مورای (Charles Murray)، پیتر والیسون (Peter J. Wallison)، رادک سیکورسکی (Radek Sikorski) و کریستینا هاف سامرز  . 


گینگریچ، چنی و وولفویتز؛ از شناخته‌شده ترین اعضای امریکن اینترپرایز

برای اشاره به میزان خصومت‌طلبی این مؤسسه نیست به اسلام کافی است به فعالیت یکی از اعضای آن با نام ایان حرصی علی اشاره نمود. آَیان حرصی علی (زاده ۱۳نوامبر ۱۹۶۹ در موگادیشو، سومالی) یکی از فعالین سیاسی شدیدا اسلام‌ستیز در هلند بود. او عضو سابق حزب مردم برای آزادی و مردم‌سالاری و از ۳۰ژانویه ۲۰۰۳تا ۱۶مه ۲۰۰۶، عضو پارلمان هلند بود. در این تاریخ به رای وزیر مهاجرت هلند، به علت عدم روایت حقایق هنگام ورود به کشور، شهروندی هلندی اش لغو شد. وی در پی این اقدام از پارلمان استعفا داد و اعلام کرد به زودی عازم آمریکا می‌شود.

ایان حرصی علی، اسلام‌ستیز معروف و عضو امریکن اینترپرایز

تسلیم، یکی از فیلم‌های او، موجب خشم اسلامگرایان و تهدید به قتل او شد. در ادامه خشم اسلامگرایان از این فیلم، تئو ون گوگ، کارگردان فیلم، در ۴نوامبر ۲۰۰۴توسط محمد بویری به هلاکت رسید.حرصی علی به همراه کسانی چون سلمان رشدی از امضا کنندگان "بیانیه: علیه تمامیت‌خواهی نوین" بود که علیه اسلام‌گرایی به عنوان یک خطر هشدار می‌داد.

 

بخشی از سخنان ایان حرصی علی در نشست هرتصلیا

برای دانلود اینجا کلیک کنید

از پل وولفویتز یکی دیگر چهره‌های این مؤسسهبا عنوان معمار جنگ آمریکا با عراق یاد می کنند. از نزدیکترین یاران وولفویتز می‌توان به ریچارد پرل اشاره نمود که دوستی بسیار نزدیکی نیز با ویلیام کریستول دارد. پرل نیز به مانند سایز همکیشان خود چه در وران جنگ سرد و چه پس از آن نگاهی کاملا به جنگ‌طلبانه به مسائل جهانی داشته و هنوز هم یکی از حامیان اصلی سیاست جنگ‌طلبانه واشنگتن محسوب می‌شود.


منابع در آمد مؤسسه امریکن اینترپرایز

درآمد سالیانه ده‌ها میلیون دلاری مؤسسه از جانب طیف وسیعی از شرکت‌ها، افراد و بنیادها تأمین می‌‌گردد. حامیان مالی بزرگ این مؤسسه را بنیادهای محافظه‌‌کار اصلی آمریکا تشکیل می‌دهند: "بنیاد اسمیت ریچاردسون" (Smith Richardson Foundation)، "بیان اولین" (Olin Foundation)، "بنیاد اسکایف" (Scaife Foundation) و "بنیاد لیندی و هری برادلی" (Lynde and Harry Bradley Foundation) و همچنین برخی بنیادهای دست‌ راستی کوچکتر به مانند کارتاژ (Carthage)، ارهارت (Earhart) و "کاستل راک" (Castle Rock).

 

گفتگوی کارشناسان مؤسسه امریکن اینترپرایز در مورد انتخابات 2012

برای دانلود اینجا کلیک کنید

خط‌مشی رسمی مؤسسه امریکن اینترپرایز نیز کسب حمایت شرکت‌های بزرگ است: "شرکت‌های آمریکایی و چند ملیتی که از مؤسسه حمایت می‌کنند دارای روابط نزدیکی با محققین مؤسسه بوده و به طور مرتب تحقیقات و تحلیل‌های سطح بالایی در مورد اولویت‌ها و منافع ویژه حوزه سیاستگذاری ارائه می‌دهند. علاوه بر این، شرکت‌ها در مورد طیف متنوعی از مسائل درون‌دادهای مهمی در اختیار مؤسسه می‌گذارند."

بنا بر گزارش‌های منتشره حامیان مالی امریکن اینترپرایز شامل موارد زیر هستند: بنیاد جنرال الکتریک (General Electric Foundation)، آموکو (Amoco)، کرافت (Kraft)، صندوق شرکت موتور فورد (Ford Motor Company Fund)، بنیاد جنرال موتورز (General Motors Foundation)، بنیاد ایستمن کداک (Eastman Kodak Foundation)، بنیاد مترو پولیتن لایف (Metropolitan Life Foundation)، بنیاد شرکت‌های شل (Shell Companies Foundation)، شرکت کلایسلر (Chrysler Corporation)، صندوق تضامنی مورگان (Morgan Guarantee Trust)، بنیاد ای‌تی‌اند‌تی (AT&T Foundation) و چندین شرکت و بنیاد دیگر.

 



روزنامه آمریکایی کولومبوس دیسپچ (Columbus Dispatch) در کاریکاتوری، نقشه خاورمیانه را ترسیم کرده است که در آن روی ایران یک درپوش فاضلاب گذاشته اند و کل ایران را در قالب یک مجرای فاضلاب به تصویر کشیده.

و اما همچنان سکوت !

آخه با چه جرأتی ؟ هیچکس هم صداش در نمیاد!

کاریکاتور توهین آمیز روزنامه آمریکایی به ایرانیان + عکس



در مراسم اعطاي مدال هاي مسابقه تنيس زنان در المپيک 2012 لندن که سرنا ویلیامز آمریکایی قهرمان شد، در اتفاقی نادر پرچم امريکا هنگام پخش سرود ملی این کشور از جای خود کنده شد و سقوط کرد! اين صحنه باعث خنده تماشاچيان شد.










در حالی که طی روزهای اخیر، منابع غربی از نزدیک بودن حمله به ایران خبر می دهند ،یک روزنامه آمریکایی به نقل از منابعش، این اخبار را رد کرد.

به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب» ؛ روزنامه آمریکایی «نیویورک تایمز» به نقل از منابع آگاه نوشته است که واشنگتن اطمینان خاطر دارد که اسرائیل برنامه‌‌ای برای حمله‌ای فوری به ایران ندارد.

این روزنامه تصریح کرده است که محافل سیاسی آمریکا بر این باورند که حمله‌ی نظامی احتمالی علیه ایران تا سال آینده رخ نخواهد داد.

این درحالی است که مقامات آمریکایی و اسرائیل به صورت روزانه ایران را تهدید به حمله نظامی کرده و می گویند: گزینه حمله نظامی روی میز است.

پیش از این، رییس سابق موساد با طرح این ادعا که "تل آویو" تمایلی به جنگ در زمستان ندارد، پیش بینی کرده بود: اسرائیل تا 12 هقته دیگر به ایران حمله می کند.  



شنبه 1 فروردين 1398برچسب:پپسی و شرکت های ایرانی, :: 9:35 ::  نويسنده : رضا

موضوع لوگوی صهیونیستی کوکاکولا که یادتونه:

 



خوب، اخیرا هم دانشمندان مومن و متدین توانستند پس از سال ها مطالعه و تحقیق، لوگوی pepsi رو هم رمز گشایی کنند و دریافتند که این هم توطئه ای از جانب دشمن! بوده:

Pay Each Penny Save Israel
پرداخت هر پنی ذخیره اسرائیل است

با روشن شدن این دشمنی آشکار و رو شدن دست لابی های صهیونیستی ، شرکت های ایرانی هم ساکت ننشسته و در حرکتی هماهنگ به تشریح نام خود پرداختند تا مشت محکمی باشد بر دهان اسراییل جنایت خوار!


پفک نمکی = پایمردی فلسطین، کابوس ناگوار ملت کینه توزیهودی.

تک ماکارون = تکنولوژی کشور متجاوز اسرائیل کارامدتر از راه ولایت نیست.

شادنوش = شکست اسرائیل دربرابر نیروی ولایتمدار شیعیان.

داماش = دندان اسرائیلو مردم ایران شکستند!!!!!

کاله = کشور اسرائیلو له میکنیم !!!!

پگاه = پاشو گمشو اسرائیل هرجایی!!!

بن ساله = بنیامین نتانیاهو، سگ اسرائیلی لندهور

دامداران = دهن این مردم دهاتی اسرائیل را برو ....



(بسم الله الرحمن الرحیم)

از این که باز رجوع شد به نمادگرایی ، ناچاریم و ظاهر و باطن گویای مطلبه!
اصراری در صحت نمادها نیست . صحبت بر سر اشاعه ی فرهنگ هاست.

چند سال دیگه می تونیم ما هم عقایدمون رو به این وسعت تبلیغ کنیم؟!

چند ماه پیش در مورد المپیک لندن مطلبی در سایت قرار دادیم با عنوان “المپیک لندن یا المپیک شیطان” که توضیحاتی در مورد المپیک ۲۰۱۲ لندن بود حال میخواهیم مراسم افتتاحیه المپیک لندن را بررسی کنیم

استادیومی که در آن مراسم (یا مناسک!!!) اجرا شد

خورشید پرستی :

درخت زندگی :

عروسکی با چوب جادوگری! :

 همچنین به صلیب های برعکس داخل تماشاگران دقت کنید:

به نورافشانی در قسمت راس شبه هرم ها نگاه کنید این در واقع همان نماد چشم جهان بین است:

و چند تصویر دیگر از این مراسم:

و در آخر تحلیلی قابل تامل از استاد رائفی پور در مورد مسابقات المپیک

بسم الله الرحمن الرحیم

در روز چهارشنبه چهاردهم تیر ۱۳۹۱ پستی را در وبلاگ شخصی ام به احتمال وقوع حادثه ای شبیه به  ۱۱ سپتامبر در المپیک لندن  اختصاص دادم لیکن آن را ثبت موقت نمودم:

آیا المپیک لندن راه رهایی غرب از چالش های پیش رو است..

اما پس از مشورت با برخی از صاحب نظران  و پس از آنکه از شکل گیری جریانی در شبکه های اجتماعی با عنوان افشاگری در باره این موضوع اطلاع و اطمینان یافتم تصمیم به انتشار تحلیل خود نمودم لذا   آنچه از دریچه این مطلب به دنبال بیان آن هستم تحلیلی است سیاسی بر احتمال و امکان وقوع فتنه ای دیگر از سوی صهیونیزم جهانی:

از سال ۲۰۰۵ تلاش های مشکوک و در عین حال پرواضحی در رسانه های غربی و صهیونیستی با محوریت  ضدیت با “محور مقاومت” شکل گرفت که راس آن و هدف غایی و نهایی آن جمهوری اسلامی بود و تمام فتنه ها به ایران ختم می شد، سران صهیونیسم جهانی همچون “موشه یعلون” رسما اعلام می کردند مراد ما از جنگ با حزب الله لبنان “۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ ” فتح اولین و مهمترین سنگر ایران است.

اما آنچه در این جستار به دنبال توضیح آن هستیم بحثی دیگر است و آن ارتباط انگلیس و علی الخصوص لندن به عنوان بهانه ای برای حمله مجدد به محور مقاومت(ایران،سوریه ،حزب الله).

اولین اخبار در این زمینه مانوری بود که در سال ۲۰۰۳  با همکاری اورژانس لندن  و کادر متروی این شهر برای مقابله با حملات شیمیایی،میکروبی و بیولوژیک با عنوان عملیات “اوسیریس” انجام شد.

در این که اوسیریس خدای مرگ !!! مصریان و کابلیست  های صهیونیست می باشد ، شکی نیست لیکن ارتباطش با متروی پایتخت یک کشور اروپایی است که ماجرا را پیچیده و در خور توجه می نماید.

براستی هدف از برگزاری چنین مانوری آن هم با چنین اسمی که هیچ ربطی نمی تواند به به یک کشور غربی داشته باشد چیست؟

در بمب گزاری های موسوم به ۷/۷ انگلیس ، دو لت بلر بهانه ای برای ادامه حضور در عراق یافت، و در آن برهه انجام چنین مانوری در این راستا و با همان هدف تحلیل شد.

 پس از سال ۲۰۰۶ و شکست در جنگ ۳۳ روزه و پس از آن ، شکست  از حماس در غزه و به تعویق افتادن طرح خاورمیانه بزرگ آرام آرام پرده ها از نیات پلید صهیونیزم جهانی کنار رفت و بررسی ها نشان می داد که آنها به دنبال ۱۱ سپتامبر دیگری برای توجیه اعمال پلیدشان هستند.

این حادثه باید چندین ویژگی داشته باشد:

۱-      حادثه ای بزرگ و  در خور توجه باشد تا تمام توجهات جهانی را جلب  خود کند.(مانند ۱۱ سپتامبر)

۲-      به گونه ای باشد تا تمام مردم دنیا خود را در غم آن حادثه شریک بدانند(در ساختمان برج های تجارت جهانی از تمام دنیا حضور داشتند به استثنای یهودیان که از دو روز قبل به مرخصی رفته بودند)

۳-      فرد یا گروهی به عنوان متهم معرفی گردد تا بتوان با آنان برخورد کرد و از جو احساسی بدست آمده سو استفاده نمود(طالبان ، افغانستان و در مجموع مسلمانان در جریان ۱۱ سپتامبر).

۴-      شکل گیری اجماع جهانی برای حل این مشکل جهانی.

فراموش نشود که جو اسلام هراسی در دهه ۹۰ میلادی در سینمای هالیوود و به تبع آن غرب کاملا محسوس بود و پس از چند سال در حادثه ۱۱ سپتامبر خود را نشان داد.

در  اتفاق پیش رو نیز دقیقا تمام فاکتور های مذکور وجود دارد و فقط جای متغییر ها عوض شده اند.

شواهد نشان می دهند باید منتظر:

۱-      حادثه ای در انگلیس و علی الخصوص لندن باشیم.

۲-      این حادثه یکی از رئوس محور مقاومت را متهم می کند.

۳-      این حادثه جهانی باشد و تمام مردم دنیا را درگیر خود کند.

۴-      بتوان به بهانه آن حادثه  طومار مقاومت در منطقه را پیچید.

۵-      این حادثه در راستای جو ایران هراسی (و دوستان ایران مانند حزب الله یا سوریه) باشد که حدود ۶ سالی است  در رسانه های غربی دنبال می شود.

 بررسی ها نشان می دهد با توجه به شواهد و تنگنای سیاسی،اعتقادی ، واقتصادی  جدی پیش روی غرب احتمال وقوع چنین حادثه ای در المپیک لندن وجود دارد چرا که تمام فاکتور ها موجود هستند و غرب نیز شدیدا به چنین بهانه ای نیازمند است.

بد نیست چند خبر را با هم مرور کنیم و سپس آن را تحلیل نماییم:

۱-برگزاری مانور مقابله با حملات شیمیایی و بیولوژیک در متروی لندن در سال ۲۰۰۳

لینک خبر بی بی سی

۲- گاردین : محل پارک المپیک بر مکانی واقع شده است که قبلا راکتور های اتمی در آنجا قرار داشته است.

لینک خبر گاردین

۳- دیلی میل : نبرد آرماگدون در لندن، چگونه تروریست ها می توانند یک بمب اتمی را به بازی های المپیک ۲۰۱۲ برسانند:

لینک خبر

 ۴: جان ساورز رئیس MI6  انگلیس : اگر اقدام نکرده بودیم ایران در سال ۲۰۰۸ به بمب اتمی رسیده بود!!!

لینک خبر : تابناک به نقل از روزنامه انگلیسی دیلی تلگراف:

۵: رئیس مجلس اتحادیه اروپا امروز نسبت به وقوع انفجار در قاره سبز “اروپا” هشدار داد

۶-      روزنامه ساندی تایمز انگلیس با اشاره به ورود عوامل موساد طی روزهای اخیر به برخی کشورهای اروپایی، ادعا کرد: ماموریت عوامل موساد خنثی کردن طرح عوامل وابسته به ایران برای حمله به گردشگران اسرائیلی است.

لینک خبر :

۷-      جهاد مقدسی ، سخنگوی وزارت خارجه سوریه : سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیکی سوریه هیچ گاه به دست مخالفان نیافتاده اما ما بارها نسبت به احتمال اینکه سلاح‌های شیمیایی و یا بیولوژیکی در اختیار مخالفان قرار بگیرد تا به وسیله آن دولت سوریه در محافل بین‌المللی متهم به استفاده از آنها شود، هشدار داده‌ایم.

۸-      رئیس جمهور آمریکا در واکنش به سخنان روز گذشته سخنگوی وزارت خارجه سوریه، به “بشار اسد” هشدار داد که در استفاده از تسلیحات شیمایی دچار اشتباه نشود.

لینک خبر:

۹-      وزارت خارجه سوریه : محور ضد سوری درصدد ترویج شعار دروغ سلاحهای شیمیایی علیه سوریه است

لینک خبر :

۱۰-   پایگاه اطلاع‌رسانی صهیونیستی دبکا در خبری ادعا کرد که ارتش‌های اردن ، اسرائیل و آمریکا به حالت آماده‌باش درآمده‌اند تا مانع انتقال سلاح‌های شیمیایی سوریه به حزب‌الله لبنان شوند.

لینک خبر:

۱۱-   دور جدید عملیات روانی اسرائیل علیه ایران و حزب الله لبنان : به طوریکه چند روز قبل در پی انفجار بمب در اتوبوس حامل اتباع این رژیم در بلغارستان بلافاصله نخست وزیررژیم صهیونیستی بدون ارائه مدرکی انگشت اتهام را به سوی ایران و حزب الله لبنان نشانه رفت.

لینک خبر:

۱۲-   اشپیگل: مقامات آلمانی از قبل درباره حمله تروریستی در المپیک مونیخ اطلاعات داشته اند اما هشدارها در این مورد را نادیده گرفته‌اند.

لینک خبر:

۱۳-   رئیس کمیته بین المللی المپیک، ژاک روگ، بار دیگر با پیشنهاد یک دقیقه سکوت برای اسراییلی هایی که در المپیک ۱۹۷۲ مونیخ کشته شدند موافقت نکرد.

لینک خبر:

۱۴-   تامی ویتور سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید : اوباما حامی طرح یک دقیقه سکوت در افتتاحیه بازی های المپیک برای بزرگ داشت ۱۱ قربانی صهیونیست المپیک مونیخ است.

لینک خبر : همان

۱۵-   دویچوله فارسی:  نگرانی اسرائیل از حمله تروریست های ایران به بازی های المپیک

لینک خبر :

۱۶-   گوردون داف، کارشد ارشد مسایل نظامی در مقاله‌ای که در وب‌سایت پرس تی‌وی نوشت، خاطرنشان کرد: “اسرائیل احتمالا تلاش می‌کند تا با حمله به نیروهای امریکا در منطقه خلیج فارس یا حمله به یکی از کشورهای اروپایی عضو ناتو در مسابقات المپیک، تهاجم به ایران را تسریع بخشد… اطلاعات به شدت موثقی وجود دارد که موید برنامه ریزی برای ترتیب دادن حمله‌ای به مسابقات المپیک است.”

لینک خبر:

۱۷-   احتمال انجام عملیات تروریستی در المپیک: رئیس کمیته ملی المپیک انگلستان در مصاحبه ای اعلام کرده اند که ما نمی توانیم بطور صد در صد اتفاقات احتمالی را سازمان دهی کنیم فقط می توانیم آنها را به حداقل برسانیم.

لینک خبر :

۱۸-   تروریسم هسته‌ای؛ این بار با رمز «بازی‌های المپیک» در ایران: نخستین بار جرج بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا با اسم رمز» بازی‌های المپیک« شروع این حمله را کلید زد و خلف او، باراک اوباما از نخستین روزهای فعالیت خود به عنوان رئیس جمهور، فرمان محرمانه‌ای برای افزایش حملات پیچیده علیه سیستم‌های رایانه‌ای هدایتگر برنامه هسته‌ای ایران صادر کرد.

لینک خبر:

 ۱۹-   حملات تروریستی، تهدیدی برای بازی های المپیک ۲۰۱۲ لندن : بلند پایه ترین مقام اطلاعاتی انگلیس بصراحت اعلام کرد، نیروهای امنیتی این کشور نمی توانند امنیت بازی های المپیک لندن را تضمین کنند.

لینک خبر جام جم به نقل از  دویچوله :

۲۰-   روز نامه هارتص اسرائیل : سپاه قدس ایران به دنبال نا آرامی در المپیک است: بنابر گزارش ساندی تایمز، نیروی سپاه قدس ایران برخی از مسلمانان سفید پوست اروپایی را به خدمت گرفته است. از دیگر سو، پلیس نیویورک نیز طی گزارشی اعلام کرد که سپاه ایران به دنبال ایجاد ناآرامی است

لینک خبر جام نیوز به نقل از هارتص:

۲۱-   المپیک لندن و بیشترین تدابیر امنیتی بعد از جنگ جهانی : تدابیر امنیتی و همکاری‌های بین‌المللی برای مقابله با هرگونه خطر حمله‌ تروریستی در مسابقات المپیک لندن افزایش یافته است. با این‌ همه، ‘جی ۴اس’ علی‌رغم تعهد خود نتوانسه پرسنل لازم امنیتی را استخدام کند و آموزش دهد.

لینک خبر:

۲۲-   راشا تودی: دولت انگلیس یک ناقض حقوق‌بشر را مسئول تامین امنیت المپیک کرد

لینک خبر به نقل از فارس :

۲۳-   فیلیپ هاموند وزیر دفاع انگلیس : شرکت پیمانکار امنیتی بازی های المپیک  اعلام کرد ه است از عهده این کار بر نمی آید.لذا سه هزار و چهار صد نیروی ذخیره ارتش برای تامین امنیت بازی ها به کار گرفته شده اند و هزار و دویست نفر دیگر نیز به حال آماده باش در می آیند تا در صورت لزوم از آنها استفاده شود.

لینک خبر :

۲۴-   بنیاد راکفلر در سال ۲۰۱۰ در رساله آینده پژوهی برای  تکنولوژی و توسعه بین المللی ص ۳۴ : عواقب حمله به المپیک لندن ۲۰۱۲  غیر قابل جبران است، بمب گزاری برای کشتن ۱۳۰۰۰ نفر انسان!!!

لینک سایت بنیاد راکفلر:

۲۵-   همزمانی افتتاحیه بازی  ها با روز مقدس یهودیانو احتمال بنای  معبد سوم“yome Tisha”

لینک خبر:

۲۶-    خبرگزاری مهر به نقل از سان دی نیوز: یک کارگر عمرانی موفق شد بمبی تقلبی را وارد “المپیک پارک” لندن کند تا حفره های امنیتی را به رخ پلیس بکشاند  ، این موضوع بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های بریتانیایی به همراه داشته است.

لینک خبر :

۲۷-   روزنامه ساندی تایمز، آژانس‌های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا مدعی برنامه ریزی القاعده برای حمله تروریستی علیه خطوط هوایی آمریکا به المپیک لندن شدند.

لینک خبر:

همانطور که مشاهده فرمودید جنجال و پرو پاگاندای تبلیغاتی وسیعی به وقوع حملات تروریستی به بازی های المپیک لندن اشاره دارد و در  واقع هدف از آن آماده سازی ذهنی جهانیان ، پیش از وقوع یک تراژدی است، و آنچه در این میان مهم می نماید انگشت اتهامی است که به سمت محور مقاومت (ایران،سوریه و حزب الله) نشانه رفته است.

در هر حال آنچه خواندید فقط بررسی خبر ها در این حوزه بود و این تبلیغات وسیع  از بازی های کامپیوتری گرفته (بازی کال آو دیوتی که به حمله بیولوژیک به لندن اشاره دارد) تا فیلم های سینمایی و سریال ها و… حکایت از فتنه ای دیگر دارد.

اینکه یک بمب حاوی مواد شیمیایی در مترو لندن  منفجر شود و رزمندگان حزب الله متهم شوند که آن را از سوریه  تهییه نموده اند  و به بهانه آن به سوریه حمله گسترده شود یکی از سناریو هایی می تواند باشد که شیاطین  صهیونیست آن را طرح ریزی کرده اند.

در اینکه  امنیت اسرائیل پس از بیداری اسلامی شدیدا در معرض خطر قرار گرفته شکی نیست و تجربه نیز نشان داده است اگر صهیونیست ها نتوانند امنیت خود  را حفظ کنند دشمنان خود (کشورهای اسلامی) را به جان هم می اندازند (جنگ عراق با ایران).

لذا پروژه جنگ کشور های عربی با همراهی ترکیه و ناتو با سوریه و حزب الله  دور از ذهن نیست ، بلکه فقط یک بهانه برای همراهی جهانی می خواهد بهانه ای شبیه به ۱۱ سپتامبر.

در هر حال اگر فتنه ای دیگر همچون حادثه سپتامبر رخ دهد ویا  حتی اتفاق نیافتند تجربه نشان داده است همواره بازی های ورزشی در سطح جهانی به جهت اینکه توجهات جهانی معطوف به آن است فرصتی مناسب برای شیطنت و پیشبرد اهداف شوم آنها است.

البته نباید فراموش کرد که مردم امروز بسیار هوشیارند و از حوادثی همچون ۱۱ سپتامبر درس گرفته  ،  و به این سادگی هر پروپاگاندای خبری را نمی پذیرند. و دیگر اینکه محور شرارت (بخوانید صهیونیزم جهانی) در بدترین شرایط خود به سر می برد و درگیر ده ها مشکل جدی اعم از اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است.(تا امروز در اسرائیل در چند روز اخیر هفت نفر اقدام به خود سوزی کرده اند). مسائلی از این دست نیز احتمال وقوع چنین اتفاقی را کمرنگ می کند.

هرچند واضح و مبرهن است که هر جنگی در منطقه که یک سر آن اسرائیل باشد ، این رژیم جعلی را به نابودی کامل خواهد کشاند  و فرصتی به کشور های محور مقاومت خواهد داد تا شر این جرثومه فساد را از زمین پاک کنند و کار این غده سرطانی را یکسره نمایند . لذا قطعا اسرائیل به دنبال طرحی است تا دیگر کشور ها را به جان سوریه یا ایران بیاندازد و این مسئله نیازمند به یک بهانه است و جریان المپیک می تواند چنین فرصتی را برای اسرائیل فراهم کند. و یا اینکه زمانی که حواس ها سرگرم المپیک است حمله ای را طرح ریزی نمایند.(حمله به ناو” یو اس اس لیبرتی” امریکا توسط اسرائیل و در گیر کردن امریکا با مصر)  دقت کنید!!!

نا گفته نماند  پذیرش چنین ماجرایی از سوی کشورهایی همچون روسیه و چین که در جریان افغانستان ،عراق و لیبی سرشان بی کلاه ماند تقریبا بعید است و چه بسا اقدام نسنجیده صهیونیست ها منطقه را وارد جنگی تمام عیار  نماید.

البته شک نکنید بنا بر اراده الهی  محور مقاومت بر نوارپیروزی های مکرر قرار گرفته و هر اقدام صهیونیزم جهانی در نهایت به نفع جبهه اسلام تمام شده است:

۱-جنگ افغانستان= سقوط طالبان از قدرت و حفظ امنیت مرز های شرقی جمهوری اسلامی

۲- جنگ عراق= بوجود آمدن حکومت شیعی در عراق و حذف دشمن دیرینه ایران (حزب بعث از معادلات عراق) و حفظ امنیت مرزهای غربی ایران

۳- جنگ سی سه روزه=  شکست هیمنه اسرائیل

۴- جنگ بیست و دو روزه =کشیده شدن نبرد به داخل مرزهای رژیم صهیونیستی  و دمیده شدن روحیه مقاومت در میان اهل سنت.

۵- الله اعلم…

آنچه خواندید صرفا یک تحلیل سیاسی بود و عاقلانه این است که نقشه سوخته و لو رفته ضمانت اجرایی ندارد.

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است



وزنامه جروزلم پست نوشت :در مراسم اختتامیه جشنواره ایرانی “سقوط وال استریت” یک کاریکاتور ضدیهودی جایزه اول را به خود اختصاص داد. محمد تبریزی برنده جایزه ۵۰۰۰ یورویی این جشنواره، یهودیان را در حال دعا کردن در مقابل دیوار “ندبه” همان دیوار غربی مسجدالاقصی به تصویر کشیده اما آن را با نماد معروف خیابان وال استریت تلفیق نموده است.

این رویداد اوایل هفته جاری با هدف حمایت از جنبش “تسخیر وال استریت” آمریکا در تهران برگزار شد – جنبش اجتماعی که هدف آن رفع نابرابری در درآمدها و بی‌عدالتی‌ها در نظام مالی آمریکا است.

بنابر این گزارش ، بیش از ۱۶۰۰ کاریکاتوریست از ۴۵ کشور جهان آثار خود را برای دبیرخانه این جشنواره ارسال نمودند. هفت داور از ایران، ‌ترکیه، لهستان و رومانی نیز این کاریکاتورها را مورد ارزیابی قرار دادند.

“آبراهام فاکسمن”(Abraham Foxman)، مدیر انجمن ضدافتراء گفت: “یکبار دیگر، ایران جایزه ترویج یهودستیزی را به خود اختصاص داد. کاریکاتور برنده مقدس‌ترین مکان را در یهودیت نشانه گرفته و آن را به نمادی از حرص و طمع تبدیل می‌نماید. این کاریکاتور از بسیاری جهات توهین‌آمیز است.”

ایران در سال ۲۰۰۶ و در واکنش به چاپ کاریکاتورهایی از پیامبر اسلام در یک روزنامه دانمارکی جشنواره بین‌المللی کاریکاتور با موضوع هولوکاست را برگزار نمود.

karikator5 عکس / عصبانی شدن روزنامه اسرائیلی از کاریکاتور ایرانی

 



سه شنبه 10 مرداد 1387برچسب:انیشتن دانش دزد صهیون, :: 11:56 ::  نويسنده : رضا
آلبرت انیشتین مردی که با حیله گری و دزدی و پشتیبانی صهیونها به سرعت پیشرفت کرد و مانند رفیق صهیون خود چاپلین خود را یکی از نوابغ بشریت جا زد.
[تصویر:  chaplin_02.jpg]
کسی که در نوشته ها و گفتارش ضدیتش با خدا کاملا مشهود بود اما با بازی تبلیغاتی در انتهای عمر خود حتی تا شیعه شدن برای فریب همگان پیش رفت
کسی که خود را آلمانی یهودی نمی دانست و می گفت من یهودی هستم نه آلمانی.
انیشتین که بود؟؟[تصویر:  71689_6.jpg]
در سال1879 در آلمان بدنیا آمد انقدر کم هوش بود که نتوانست تحصیلات متوسطه را تمام کند
تنها یک ترم را توانست به پایان برساند در زوریخ نتوانست آزمون ورودی موسسه فدرال پلی تکنیک زوریخ را قبول شود و مردود شد و با کلی بدبختی توانست دیپلم خود را در سوئیس بگیرد بعد از درس هم کار پیدا نمی کرد و با پارتی بازی و کمک بقیه توانست در یکی از موسسات ثبت اختراع در سوییس استخدام شود هفت سال آنجا ماند با کمک لابی های صهیونی و نفوذ آنها در دستگاه تبلیغاتی آلمان در مقاله های چاپ کنند و خود را مشهور سازد معلوم نبود شاگرد کودنی مانند آلبرت چطوری این همه باهوش شده بود که توانسته بود دکتری بگیرد و مقاله بنویسد این جز حمایت صهیونها ممکن نبود
انیشتن با کمک سرمایه دارن یهودی رشد زیادی کرد طوری که بسیار مشهور شد و از همه دانشگاه دعوت نامه داشت .
خیانتکار قرن
بیراه نگفتیم که انیشتن خیانتکار قرن بود طوری که نامه به رزولت می نویسد و او را ترغیب به ساخت اتم در صورت فراری دادن او می کند .
انیشتن بعد از شهره شدن ماموریت می یابد تا از شکاف اتم توسط نازی ها آگاه شود و آن را در اختیار
یهودیان بگذارد تا مانند رزولت را مجبور به استفاده از آن کند
داستان خیانت
پس از شکاف اتم یهودیان به تب و تاب افتادن که این علم هر چه زودتر مال خود کنند و از آنجای که این قوم همه دنبال دزیدن علوم بقیه بشریت هستند نیروهای خود را متمرکز کردند تا به دنیای علم و فناوری که هیتلر ساخته بود نفوذ کنند تا این علوم را بدزند
در ادامه به نقل از پایگاه اینترنتی حوزه مطلب جالبی رو می ببینم که خیلی جالبه
کشف بمب اتم و نقش دانشمندان یهودی
در سال 1939م. «لئوسیلارد» فیزیکدان یهودی اهل مجارستان، از جمله افرادی بود که خبر شکستن هسته اورانیوم را دنبال می کرد. وی می دانست که اگر مقداری اورانیوم شکسته شود، انرژی حاصل از آن بسیار زیاد و انفجاری خواهد بود. به علاوه نیروی انفجاری مقدار خیلی کمی از اورانیوم با هزاران تن از مواد منفجره معمولی برابر است. او به دلیل توسعه طلبی و محدودیت هایی که «هیتلر» برای یهودیان ایجاد کرده بود، اروپا را ترک گفته و به امریکا مهاجرت کرد و در آنجا با «آلبرت انیشتین» دانشمند یهودی که وی نیز از آلمان فرار کرده بود، ملاقات کرد. چندی بعد بزرگان قوم یهود در امریکا انیشتین را واداشنتد که نامه ای به «فرانکلین روزولت» ـ رئیس جمهور وقت امریکا ـ نوشته و وضعیت این اختراع جدید و امکان دستیابی هیتلر به آن را شرح دهد. البته لازم به ذکر است که آلمان نازی در دوران جنگ جهانی دوم بمب اتمی نساخت، گرچه تعداد زیادی از فیزیکدانان آلمانی که از کشورشان فرار کرده بودند، مسلماً برنامة تحقیقات هسته ای داشتند. اما در سال 1942 مخازن اساسی آنها در کشور نروژ منفجر شد و برنامه تحقیقاتی نظامی آنها دچار رکود گردید. از آن تاریخ به بعد آلمان تحقیقات نظامی خود را در ساختن بمبهای راکت دار خودکار متمرکز ساخت و باید اضافه کرد که تا سال 1945 آلمان نازی راه درازی در ساختن سلاح هسته ای در پیش داشت.
[تصویر:  mime-einstein-small.jpg]
به هر حال انیشتین نامه ای به روزولت نوشت و طرح ساخت و تولید بمب اتمی را به وی توصیه کرد. در اینجا نکته ای تاریخی وجود دارد. در سال 1947 به آلبرت انیشتین معروف پیشنهاد شد که اولین رئیس جمهور اسرائیل باشد. او تقریباً این پیشنهاد را پذیرفته بود ولی در نهایت منصرف گردید.
[تصویر:  439668-Cartoon-Einstein-Gesturing-Poster-Art-Print.jpg]
تاریخ نامة مذکور به رئیس جمهور آمریکا، دوم ماه آگوست 1939 بود و یک ماه بعد، جنگ جهانی دوم در اروپا آغاز گردید. در تاریخ هشتم دسامبر سال 1941 بالاخره روزولت دستور تولید بمب هسته ای را صادر کرد. درست روز بعد ، ارتش ژاپن به «پرل هاربور» حمله کرد و ایالات متحده خود را درگیر جنگ جهانی دوم یافت. دانشمندان مقیم امریکا و انگلستان که بعضی از آنها نیز یهودیان فراری از کشور آلمان و کشور ایتالیا بودند، علناً اعلام کردند، از اینکه هیتلر به اسرار ساختن بمب اتم پی برده و آن را تولید کند وحشت دارند و حتی پیش بینی می شد که در این صورت هیتلر فاتح جنگ و آلمان قدرتمندترین دولت جهان خواهد شد. در سال 1941 نیز یک کمیتة
علمی ـ سیاسی به نام «ماد»، (MAAD) طی گزارشی محرمانه به دولت انگلستان خواستار تولید بمب اتمی شد و تأکید کرد که بدون تردید انجام این امر نتایج قاطعی در جنگ خواهد داشت
باز صهیون بی گناه[تصویر:  karikator-bazigaran-7-353x499.jpg]
به هر روی جنگ دوم جهانی تموم شد و بازی صهیونها باز عوض شد اینبار باید گناه کشته شدن بیش از یک میلیون کشته شده توسط صهیونها به گردن یک خلبان بیافتد یا گردن رزولت به ظاهر زرنگ اما بازیچه یهودیان قطعا ساخت بمب اتم توسط یهودیان صورت گرفت و در راس اون انیشتن
که بعدا خیلی مظلومانه می گفت من کاری نبودم اصلا روحم خبر نداشت من اصلا نمی دونم اتم چیه
پروژه مظلوم نمایی بصورت گسترده آغاز شد انیشتین همه رو به خودش جذب می کرد هیچ کس فکر هم نمی کرد این مرد خوب و مخترع اصلا یک سوسک رو بکشه چه برسه به 1 میلیون انسان با گاندی دیدار می کرد با مردم بخوبی سخن می گفت احمق و کدن دیروز شده بود الگوی همه.
تا اواخر عمر این داستان ادامه داشت و انیشتن هرزگاهی می اومد و می گفت بمب اتم خیلی بد ولی من درستش کردم نمی دونستم سوء استفاده می کنن مگه عمرا می ساختم
در اخرین حیله گری خود مدعی شده بود که شیعه است که بصورت گسترده این داستان این اواخر بشدت
سرو صدا کرده بود.
به طور قطع انیشتین یهودی بشدت افراطی بود خودشو آلمانی نمی دانست بلکه یهودی می دونست یهودیان عقیده ای دارند که انیشتن از این قاعده استثنا نیست و می گویند یهودی دینش هم عوض شود باز یهودی است این نژاد پرستی بشدت بالای یهودیان رو می سوند پس شیعه شدن یا اعتقاد او به شیعه چیزی رو از جنایات این مرد کم نمی کنند
انیشتین و صهیون
انیشتین عضو انجمن اسراییل امریکا (آیپک) بود بشدت هم معتقد به صهیونیت جهانی بود کتاب های متعددی در این باره نوشته با نقلی از ویکی پیدیا این نوشتار را به پایان می رسانم
آلبرت انیشتین از حامیان صهونیسم بود. حمایت او از صهیونیسم باعث خشم راستگرایان آلمان شد . انیشتین در سال ۱۹۳۹ کتابی نیز به نام «درباره صهیونیسم»( About Zionism ) نوشت او پس از سفر به آمریکا به سخنرانی هایش به نفع صهیونیسم ادامه داد اینشتین در یک سخنرانی در هتل کومودور نیویورک ، به مردم گفت «آگاهی من از ماهیت اصلی یهودیت با عقیده یک کشور یهودی دارای مرز، ارتش ، و درجه ای از قدرت دنیوی هر جقدر هم که متعادل باشد، مخالف است . من نگران آسیب داخلی هستم که یهودیت متحمل آن خواهد شد او همچنین یک نامه سرگشاده منتشر شده در را نیز امضا کرد این نامه مناخیم بگین و حزب ملی گرای هروت را خصوصا برای برخورد نامناسب با بومیان عرب در جریان دیر یاسین توسط ارگون پیشینیان هروت محکوم کرد .[تصویر:  800px-Einstein_paper_money.jpg]
اسکناس شکل جدید اسرائیل در سال ۱۹۶۸ با تصویر انیشتین
علی*رغم این نگرانی ها ، او در تأسیس دانشگاه عبری در بیت المقدس ، فعالیت بسیاری کرد و در سال (۱۹۳۰) کتابی با عنوان «در مورد صهیونیسم : مجموعه مقالات و سخنرانی های استاد آلبرت اینشتین» ، منتشر کرد و مقالات خود را وقف آن دانشگاه کرد . بعدها ، در سال ۱۹۵۲ ، به اینشتین پیشنهاد شد که به عنوان دومین رئیس جمهور کشور جدید اسرائیل قدرت را در اختیار بگیرد ، اما او این پیشنهاد را نپذیرفت ، و گفت که فاقد توانایی لازم برای این کار است . با این وجود ، اینشتین بقیه عمر خود را وقف رفاه اسرائیل و مردم آن کرد] .
آلبرت اینشتین از ۱۹ اوت،۱۹۴۶ ، با اعلام تشکیل بنیاد آموزش عالی آلبرت اینشتین ارتباط نزدیکی با طرح هایی داشت که مطبوعات از آن تحت عنوان «یک دانشگاه همگانی یهودی» نام می*برد ، اما وی در ۲۲ ژوئن ، ۱۹۴۷ ، از حمایت از این بنیاد دست برداشت و با استفاده از نامش در این بنیاد مخالفت کرد .این دانشگاه در سال ۱۹۴۸ با نام دانشگاه برندیس افتتاح شد .
 
گرد آورنده: ا.ع


«جان دی راکفلر» به کمک ثروت نفتی خود «اکیتیل تراست» را که بانک ها و شرکت های بزرگی را درسال های دهه ۱۹۲۰ جذب خود ساخته بود، به تصرف خود درآورد، درحالی که بحران اقتصادی سال ۱۹۲۹ به وی کمک کرد تا قدرت خود را استحکام بیشتری بخشد.

 

 

اربابان قدرت درعصر جهانی سازی چگونه پولدارتر می شوند؟
سایه اختاپوس بر سر بازارهای مالی دنیا

 

مژگان نژند
اشاره
در کشورهای غربی، بانک های مرکزی از «مرکزی» بودن جز نامی بر خود ندارند، چرا که نهادهایی خصوصی اند که سودجویی قوه محرکه آنها را تشکیل می دهد، و هدف خود را بر سپردن زمام اقتصاد جهان در دست معدود افراد متمکن متمرکز ساخته اند. در واقع، می توان گفت که بانک ها ابزار بی سابقه ظلم و از جمله «سلاح های کشتار جمعی»اند که مردم این خطه برای زندگی بهتر چاره ای جز رهایی از آنها نخواهند یافت. حقیقت این است که، برده داری نوین که کارتل بانک های خصوصی هماهنگ کننده آن به شمار می آید، کاملا در جریان است. با این حال، کافی است به آن «نه» گفته شود تا همه چیز متوقف گردد و سرنوشت در دست مردمان قرار گیرد.

در جهان غرب، جدایی قدرت ها اگرچه امری اساسی به شمار می آید و بر آن تاکید شده است، اما بیشتر جنبه تئوری دارد، چرا که در عمل طبقه حاکم تمامی اشکال قدرت را از آن خود ساخته است. اعضای این طبقه را در قلب حکومت، شرکت های بزرگ، بانک ها، ارتش و… تشکیل داده، روابطی چندان نزدیک با یکدیگر برقرار ساخته اند که هر یک در طیف نفوذ و قدرت خود می تواند تصمیمات لازم را در جهت منافع این طبقه اتخاذ کند.

می توان گفت که دنیای کوچک ثروت های بزرگ پیوسته و در هر زمان وجود داشته است، و این اولیگارشی به رغم جهانی سازی خاندان های بزرگی را شامل می گردد. «اشرافیت پول» در شکلی از نظام اقتصادی مشترک بر جهان حکمروایی داشته، کلیه منابع را در راستای ایجاد قدرتی مشترک و حفظ و توسعه یک لیبرالیسم اقتصادی «بی در و پیکر» که در هیچ چارچوب قانونی نمی گنجد، انباشت می کند. و باید گفت که هر جا سخن از اولیگارشی است، سخن از فساد برگزیدگان سیاسی و تابعیت آنها از قدرت مالی نیز به میان است. حال، این قدرت مالی که قدرت سرمایه گذاری است، به چه کار می آید و چه تأثیر مثبتی بر روند توسعه و رشد انسانی دارد؟

«سایمون جانسون»، رئیس سابق اقتصاددانان «صندوق بین المللی پول» می گوید: سرمایه گذاری، آمریکا را به تصرف درآورده و به ورشکستگی کشانده است. «جانسون» بی شک خوب می داند از چه چیز سخن می گوید. وی انحرافات نظام مالی سال های «ریگان» و سپس، سال های حکومت «کلینتون» را متهم می کند که درها را باز گذاردند بی آن که کوچک ترین چارچوب مقرراتی برای این طغیان سرمایه گذاری در نظر بگیرند.

اما، هدف چه بوده است؟ البته، کسب هرچه بیشتر پول! انباشت دلارها به منظور کسب قدرت در آمریکا و در جهان. این انحرافات طی سال های اخیر شدت بیشتری نیز یافته است، به ویژه در اروپا که ایدئولوژی غالب در آن یک ایدئولوژی فوق لیبرال است که بر ترویج جریان های مالی به هر وسیله ممکن و تحمیل اصول «اخلاق» خود بر همگان، تاکید دارد. و این ایدئولوژی هر روز کشورهای بیشتری را مجذوب خود می سازد، چرا که قوه محرکه ای بسیار قدرتمند دارد، و آن نیز «افسون پول» است.

در آغاز، بانک ها به کار ایجاد ارتباط مالی میان دولت و شهروندان می آمدند. دولت قوانین را تعیین می کرد و بانک ها به اموری که بدان موظف بودند، یعنی نگهداری پول و اعطای وام، می پرداختند. در آمریکا، بانک ها در سال ۱۹۱۳ استقلال یافتند. بدین گونه، «بانک مرکزی آمریکا» به کارتلی از بانک های خصوصی مبدل گردید که ماموریت آن اعتبار بخشیدن به اقتصاد آمریکا بود. این کارتل چندان تلاش کرد تا سرانجام به آزادی عمل مد نظر خود دست یافت و زمام امور کشور را به دست گرفت. چرا که، آن که پول را در جیب دارد، قدرت را نیز صاحب است. بنابراین، پول دیگر در صندوق های دولت موجود نیست، و اگر چنین است در اختیار شهروندان نیز قرار ندارد. بدین سان، توانایی چاپ پول و تعیین نرخ بهره وام ها به سرمایه گذارانی واگذار گردید که کسب هرچه بیشتر منافع به هیچ روی وجدان آنان را آزرده نمی ساخت. اما، این شکل مال اندوزی نیز زمان مناسب را می طلبد. سرمایه گذاری برای شکوفا شدن باید که وام بدهد، چرا که از نرخ بهره خود تجدید حیات می کند. اما، چه هنگام دولت ها بیش از هر زمان به پول کلان نیازمندند؟ البته، به هنگام جنگ! جست و جوی سرمایه لازم به منظور تحقق رویای تصرف دیگر کشورها پیوسته معضل سران آمریکا و دیگر قدرت های غربی را تشکیل می داده است. بنابراین، آیا می توان گفت که عطش «بهره پول» بر جریان مرگبار تاریخ تاثیرگذار بوده است؟

نگاهی به روند رشد سرمایه گذاری، علت اهمیت یافتن آن به زیان اقتصاد واقعی را به ما نشان می دهد. منافع مالی از آن تعدادی محدود از اربابان قدرتمند و متنفذ است که صندوق های شان چندان پر می گردد که قادرند سرمایه لازم برای مبارزات تبلیغاتی یک سیاستمدار را تامین کرده، در عوض انتظار دریافت امتیازاتی بی شمار پس از قدرت یافتن وی داشته باشند. علاوه بر این، صاحبان پول به واسطه همین قدرت مالی ، اقتصاد کشورها را نیز در کنترل خود دارند. آنها سهام پررونق ترین شرکت ها را از آن خود ساخته، و بدین سان کنترل این شرکت های بزرگ را به دست گرفته اند. حال، چه کسانی بر کرسی شوراهای مدیریت چند ملیتی ها تکیه می زنند؟ همان اربابان سرمایه دار مقتدر و پرنفوذ! همان طبقه حاکم، که میلیون ها و میلیاردها را انباشت و «آب و هوای» سیاست اقتصادی را تعیین می کنند. قدرت آنها بدان حد است که حتی آموزش برگزیدگان سیاسی، مکاتب بزرگ و رسانه ها را نیز تحت کنترل و حق مرگ و زندگی بر گردن ملت ها دارند. هیچ کس قادر به کنترل این اربابان نیست، چرا که از دنیای واقعی بریده و صرفاً چشم به میزان سهام خود دارند، سهامی که ارزش آن به بهای زندگی مردم آسیب دیده و طرد شده نوسان می یابد.

«هشت خاندان» کارتل بانک مرکزی آمریکا
باید گفت که چهار ارباب نظام بانکی آمریکا («بانک آمریکا»، «جی پی مورگان چیس»، «سیتی گروپ» و «ولز فارگو») و شرکای آنان، «دویچه بانک»، «بی ان پی»، «بارکلی» و بسیاری از شخصیت های مالی مهم و پرنفوذ، چهار ارباب قدرتمند نفت را که از «اکسون موبیل»، «رویال داچ شل»، «بی پی آموکو» و «شورون تگزاکو» تشکیل گردیده اند، در اختیار دارند. طبق اظهارات شرکت «۱۰کی» و کمیسیون نرخ گذاری بورس آمریکا، این چهار ارباب بانک در شمار ۱۰ سهامدار عمده عملا تمامی شرکت هایی قرار دارند که ۵۰۰ ثروت بزرگ جهان را تشکیل می دهند. اما، این سهامداران عمده چه کسانی هستند؟ باید گفت که پاسخ این سؤال جزو «محرمانه»هاست! چنانچه بخواهیم دریابیم چه کسانی سهامداران ۲۵ شرکت آمریکایی صاحب سهام بانک ها را تشکیل می دهند، بی شک با بهانه «امنیت ملی» آژانس های تنظیم کننده مقررات بانکی و بنابراین مخالفت آنها رو به رو خواهیم شد. جالب این که، بسیاری از این سهامداران در اروپا مستقرند.

یکی از پایگاه های ثروت اولیگارشی جهانی که این شرکت های هولدینگ بانکی را در اختیار دارد، «مؤسسه اعتباری آمریکا»ست که در سال ۱۸۵۳ بنیان نهاده شده و اکنون مالک «بانک آمریکا»ست. «والتر راتشیلد» از مدیران این مؤسسه بود و دیگر مدیران را نیز «دانیل دیویسون» از «جی پی مورگان چیس»، «ریچارد تاکر» از «اکسون موبیل»، «دانیل رابرتز» از «سیتی گروپ» و «مارشال شوارتز» از «مورگان استانلی» تشکیل می دادند. «جی دبلیو مک کالیستر»، عضو برجسته صنعت نفت که با آل سعود نیز در ارتباط نزدیک قرار دارد، می گوید اطلاعاتی از بانک های سعودی به دست آورده است که براساس آنها، ۸۰ درصد «بانک فدرال نیویورک» که قدرتمندترین شاخه «بانک مرکزی آمریکا» (فدرال رزرو) به حساب می آید، در اختیار «هشت خاندان» قدرتمند قرار دارد که نیمی از آنها در آمریکا مستقرند. این خاندان ها عبارتند از: «گلدمن ساچز»، «راکفلر»، «لیهمن» و «کوهن لوب» نیویورک، «راتشیلد» پاریس و لندن، «واربرگ» هامبورگ، «لازار» پاریس و «اسرائیل موسی سیف» رم. در واقع، ۱۰ بانک ۱۲ شعبه بانک مرکزی آمریکا را تحت کنترل دارند («ان.ام راتشیلد» لندن، «راتشیلد بانک» برلین، «بانک واربرگ» هامبورگ، «بانک واربرگ» آمستردام، «لیهمنز برادرز» نیویورک، «لازار برادرز» پاریس، «بانک کوهن لوب» نیویورک، «بانک اسرائیل موسی یوسف» رم، «گلدمن ساچز» نیویورک و «بانک جی پی مورگان چیس» نیویورک) و «ویلیام راکفلر»، «پل واربرگ»، «جاکوب شیف» و «جیمز استیلمن» کسانی هستند که بیشترین سهام خصوصی بانک مرکزی آمریکا را به خود اختصاص می دهند.میزان کنترل این خاندان ها بر اقتصاد جهان توصیف ناپذیر است و در شمار «محرمانه»ها قرار دارد.

خاندان «مورگان»
«بانک مرکزی آمریکا» در سال ۱۹۱۳ یعنی همان سال که «جان پیرپونت مورگان»، سرمایه دار بسیار قدرتمند و بانفوذ آمریکایی، چشم از جهان فرو بست و «بنیاد راکفلر» تأسیس گردید، شکل گرفت. خاندان «مورگان» که امپراتوری خود را از بانک ها به بسیاری زمینه های دیگر از جمله برق، فولاد، راه آهن و دریانوردی نیز توسعه بخشیده است، از کنج «وال استریت» گرفته تا اعماق «برود استریت» نیویورک، مقر بسیاری از شرکت های بزرگ آمریکایی از جمله «بانک گلدمن ساچز»، بر همه جا حکمروایی داشت و در عمل نیز، از سال ۱۸۳۸ (سال تأسیس آن در «لندن» توسط «جرج پیبادی»)همانند «بانک مرکزی آمریکا» عمل می کرد. «پیبادی» از شرکای تجاری «راتشیلد»ها و به گفته «یوستیس مالینز» بازرس بانک مرکزی، در واقع مأمور آنها بود که فعالیت های این خاندان را در پس نمای «جی پی مورگان و شرکا» پوشش می داد. اختاپوس مالی «مورگان» خیلی زود بازوهای خود را به سراسر جهان گستراند و سرمایه خود را به تأسیس بسیاری شرکت ها مانند «جنرال موتورز»، «جنرال الکتریک» و «دوپون» اختصاص داد، در حالی که همانند بانک های «راتشیلد» و «بارینگز» لندن جایی برای خود در ساختار بسیاری کشورها نیز می گشود.
بدین سان، از سال ۱۸۹۰ خاندان «مورگان» را در نقش وام دهنده بانک مرکزی مصر، سرمایه گذار راه آهن روسیه، وام دهنده دولت برزیل و سرمایه گذار خدمات دولتی آرژانتین می یابیم. رکود اقتصادی سال ۱۸۹۳ قدرت مالی «مورگان» را باز هم افزایش داد. در این سال، «مورگان» کشور آمریکا را با ارسال ۶۲ میلیون دلار طلای «راتشیلد»ها به بانک مرکزی، از ورشکستگی بانکی نجات بخشید. «مورگان» همچنین با سرمایه گذاری در بخش راه آهن که به سمت غرب کشور در حال گسترش بود، و کنترل آن به نیروی محرکه توسعه آمریکا به غرب مبدل گردید، و سپس به کنترل خاندان های «راتشیلد» و «راکفلر» درآمد. پس از آن نیز، با مشارکت «ادوارد هریمن کوهن لوب» بانکدار، انحصار شرکت راه آهن را به دست گرفت، در حالی که خاندان های بانکی «لیهمن»، «گلدمن ساچز» و «لازار» با هدف کنترل پایگاه صنعتی آمریکا به «راکفلر»ها پیوستند.
در سال ۱۹۰۳، هشت خاندان فوق «تراست بانکداران» را شکل بخشیدند و «بنجامین استرانگ» از همین نهاد به عنوان نخستین مدیرکل «بانک مرکزی نیویورک» منصوب گردید. در واقع، تاسیس بانک مرکزی در سال ۱۹۰۳ به ادغام قدرت «هشت خاندان» که مالک قدرت نظامی و دیپلماتیک دولت آمریکا نیز بودند، انجامید. حالا، اولیگارک ها می توانستند در صورت عدم بازپرداخت وام های بین المللی خود، از تفنگداران دریایی برای بازپس گیری پول بهره گیرند. پس از آن، «مورگان»، «چیس» و «سیتی بانک» اتحادی بین المللی تشکیل دادند که وظیفه اش اعطای وام همراه با تعهد ضمانت بود.

خاندان «مورگان» با خانواده های سلطنتی انگلیس و ایتالیا ارتباطی بسیار نزدیک داشت. خاندان های «کوهن لوب»، «واربرگ»، «لیهمن»، «لازار»، «اسرائیل موسی سیف» و «گلدمن ساچز» نیز به خانواده های سلطنتی اروپایی بسیار نزدیک بودند. «مورگان» از همان سال ۱۸۹۵ کنترل جریان واردات و صادرات طلا را به دست گرفت. نخستین موج ادغام شرکت های صنعتی نیز تحت کنترل بانکداران انجام پذیرفت (۶۹ مورد در سال ۱۸۹۷، ۱۲۰ مورد در سال ۱۸۹۹). این در حالی است که سرمایه «استاندارد اویل» راکفلر، فولاد «اندرو کارنگی» و راه آهن «ادوارد هاریمن» جملگی از سوی «جاکوب شیف»، رئیس «بانک کوهن لوب» تامین می گردیدکه در ارتباط نزدیک با «راتشیلد»های اروپا قرار داشت.
در سال ۱۹۱۴، قانون آنتی تراست به تصویب رسید و به دنبال آن، «جک مورگان» فرزند «جی پیرمونت مورگان»، از مشتریان «مورگان رمینگتون» و «وینچستر» خواست تولید سلاح های خود را افزایش دهند، و تصمیم گرفت که آمریکا باید وارد جنگ جهانی اول شود. رئیس جمهور «وودرو ویلسون» نیز تحت فشار «بنیاد کارنگی» و دیگر نهادهای اولیگارشی به ناچار تسلیم گردید. خاندان «مورگان» تامین نیمی از هزینه جنگ آمریکا را برعهده گرفت و کمیسیون های بسیاری نیز در پی دخالت دادن شرکت های «جنرال الکتریک»، «دوپون»، «فولاد آمریکا»، «کنکات» و «آسارگو» در جنگ، دریافت کرد. تمامی این شرکت ها از مشتریان «مورگان» بودند. خاندان «مورگان» هزینه جنگ «بوئرها» (جنگ انگلیس در آفریقای جنوبی) و جنگ فرانسه و پروس را نیز تامین کرده است. ریاست «کنفرانس صلح پاریس» در سال ۱۹۱۹ نیز با «مورگان» بود که تلاش های بازسازی در آلمان و دیگر کشورهای متحدین را نیز برعهده گرفت.

بحران مالی سال ۱۹۲۹ سود فراوانی به صندوق های «گلدمن ساچز»، «لیهمن» و دیگر بانک ها سرازیر ساخت. «لوئیس مک فادن (دموکرات، نیویورک)، رئیس کمیته بانکی پارلمان آمریکا، در مورد این بحران بزرگ می گوید: «این صرفا یک اتفاق نبود، بلکه کاملا برنامه ریزی شده بود، و «ویلیام اوداگلاس»، قاضی دیوان عالی عدالت، «نفوذ مورگان در امور مالی و صنعت امروز» را زیان آور توصیف و آن را به شدت محکوم می کند.

نتیجه آن که، «جک مورگان» در واکنش، آمریکا را وارد جنگ جهانی دوم می سازد. «مورگان» با خاندان های «ایواساکی» و «دان»، پولدارترین خاندان های ژاپن و مالک «میتسوبیشی» و «میتسویی»، همچنین «بنیتو موسولینی» فاشیست روابطی بسیار نزدیک داشت، در حالی که دکتر نازی «هیالمر شاشت» آلمانی، در طول جنگ جهانی دوم نقش رابط را میان بانک «مورگان» و آلمان ایفا می کرد. پس از جنگ، نمایندگان «مورگان» دکتر «شاشت» را وارد «بانک اینترنشنال ستلمنتز» بازل (سوئیس) کردند.

«راکفلر»ها
برای «هشت خاندان» که بانک های مرکزی تقریبا تمامی کشورهای غربی و کشورهای در حال توسعه را تحت کنترل دارند، «بانک اینترنشنال ستلمنتز» قدرتمندترین بانک جهان، یک بانک مرکزی جهانی به حساب می آید. نخستین فردی که ریاست این بانک را برعهد گرفت، «راکفلر گیتس مک گاراه»، یک مقام رسمی «چیس منهتن بانک» و «بانک مرکزی آمریکا»، و جد «ریچارد هلمز» رئیس اسبق «سیا» بود. «راکفلر»ها نیز مانند «مورگان»ها روابطی نزدیک با لندن برقرار ساخته بودند، اما در پس این دو نام در واقع «راتشیلد»ها قرار داشتند.
«بانک اینترنشنال ستلمنتز» به «بانک مرکزی آمریکا»، بانک انگلیس، بانک ایتالیا، بانک کانادا، بانک سوئیس، بانک هلند، بانک فدرال آلمان و بانک فرانسه تعلق دارد. «کارول کیگلی» تاریخدان در کتاب خود- «تراژدی و امید»- فاش می سازد که «بانک اینترنشنال ستلمنتز» در واقع بخشی از طرحی را تشکیل می داد که بر «ایجاد یک نظام جهانی کنترل مالی از سوی بخش خصوصی، که قادر باشد بر نظام سیاسی تک تک کشورها و اقتصاد کل جهان تسلط یابد، تاکید داشت. کنترلی به شیوه فدرال از سوی بانک های مرکزی جهان، که به اتفاق و در چارچوب توافق های پنهان عمل می کنند. دولت آمریکا که نسبت به این بانک بسیار بدبین بود، در سال ۱۹۴۵ در تلاشی بی حاصل در کنفرانس «برتون- وودز»، کوشید نظام مزبور را به هر طریق ممکن منحل سازد. اما برخلاف انتظار، قدرت «هشت خاندان» با ایجاد «صندوق بین المللی پول» و «بانک جهانی» در این کنفرانس، باز هم تشدید گردید.
صرفاً در سـپتامبر ۱۹۹۴ بود که «بانک فدرال آمریکا» به «اینترنشنال ستلمنتز»پیوست.

گفتنی است،«بانک اینترنشنال ستلمنتز» حداقل ۱۰ درصد سرمایه ذخیره دست کم ۸۰بانک مرکزی جهان، «صندوق بین المللی پول» و دیگر نهادهای چند ملیتی را دراختیار دارد. این بانک به عنوان عامل توافق های بین الملل عمل کرده، اطلاعات لازم را درباره اقتصاد جهان جمع آوری و نقش وام دهنده یا آخرین سنگر را به منظور اجتناب از فروپاشی مالی کلی جهان ایفا می کند. برخی پژوهشگران اطمینان می دهند که بانک مزبور در واقع مرکز پولشویی قاچاق مواد مخدر جهان است.
این که «بانک اینترنشنال ستلمنتز» مقر خود را در سوییس، نهانگاه ثروت اشراف جهان و نیز مقر کل لژ فراماسونری «پی ۲» ایتالیایی «آلپینا» و «نازی بین المللی» بنانهاده، به هیچ وجه اتفاقی نیست. درشمار دیگر نهادهای تحت کنترل «هشت خاندان»، می توان به «مجمع جهانی اقتصاد » (داووس)، «کنفرانس بین المللی پول» و «سازمان تجارت جهانی» اشاره کرد. باید خاطرنشان ساخت که «برتون – وودز» برای «هشت خاندان» حکم ثروتی باد آورده را داشت، چرا که «صندوق بین المللی پول» و «بانک جهانی» پس از آن به ابزاری برای این «نظم نوین جهانی» تبدیل گردیدند.

«جان دی راکفلر» به کمک ثروت نفتی خود «اکیتیل تراست» را که بانک ها و شرکت های بزرگی را درسال های دهه ۱۹۲۰ جذب خود ساخته بود، به تصرف خود درآورد، درحالی که بحران اقتصادی سال ۱۹۲۹ به وی کمک کرد تا قدرت خود را استحکام بیشتری بخشد. ادغام بانک «چیس» وی با «بانک منهتن» کوهن لوب، بانک «چیس منهتن» را پدید آورد و ارتباط خانوادگی آن ها را نیز مستحکم ساخت.

«راکفلر»ها شرکت های بیمه متعددی نیز دراختیار دارند. بانک های این خاندان کنترل ۲۵ درصد کل دارایی های ۵۰ بانک تجاری نخست آمریکا و ۳۰ درصدکل اموال ۵۰۰شرکت بیمه نخست این کشور را در دست دارند. شرکت های بیمه که اولین آنها توسط فراماسون ها تأسیس گردیده است، نقشی مهم در مبادله پول مواد مخدر درجزایر «برمودا» ایفا می کنند.
شرکت های تحت کنترل «راکفلر»ها را «اکسون موبیل»، «شورون تگزاکو»، «بی پی آموکو»، «ماراتن اویل»، «فریپورت مک موران»، «کواکر اوتز»، «آسارکو»، «یونایتد»، «دلتا»، «نورث وست»، «آی تی تی»، «اینترنشنال هاروستر»، «زیراکس»، «بوئینگ»، «وستینگهاوس»، «هیولت پاکارد»، «هانی ول»، «اینترنشنال پیپر»، «فایزر»، «موتورولا»، «مونسانتو»، «یونیون کارباید» و «جنرال موتورز»، تشکیل می دهند. «بنیاد راکفلر» از روابطی نزدیک با بنیادهای «کارنگی» و «فورد» برخوردار است.
از دیگر ماجراجویی های نوعدوستانه خانواده «راکفلر»، می توان به «بنیاد برادران راکفلر»، «مؤسسه تحقیقات پزشکی راکفلر»، «بنیاد کل بورد»، «دانشگاه راکفلر» و «دانشگاه شیکاگو» اشاره کرد که به طور منظم، موجی مداوم از اقتصادانان راستگرای افراطی و مبلغ سرمایه بین المللی، بیرون می دهد.

«آلن دالس» از عموزادگان «راکفلر» ها، فردی بود که سازمان «سیا» را بنیان نهاد، به نازی های آلمان بسیار کمک کرد، برقتل «کندی» در «کمیسیون وارن» سرپوش گذارد و با گروه های افراطی برای به وجود آوردن «قاتلان شرطی» متحد گردید. برادر وی، «جان فوستردالس»، که تا پیش از فروپاشی بورس درسال ۱۹۲۹، ریاست تراست های صوری و دروغین «گلدمن ساچز» را برعهده داشت، درسرنگونی دولت های گواتمالا و ایران یاور برادرخود بود.آنها هر دو به جامعه مخفی «اسکال اند بونز»، «شورای روابط خارجی» و «فراماسون» تعلق داشتند. ملک آن ها در «بلاجو» (ایتالیا) مکان تشکیل «باشگاه رم» و تدوین «برنامه جمعیت زدایی» بود و «پوکانتیکو هیلز»، دیگر ملک آنها، کمیسیون سه جانبه» را شکل بخشید. به طور کلی، این خاندان منبع تأمین کننده سرمایه های کلان برای جنبش طرفدار اصلاح نژاد انسان (که «هیتلر» را نیز پدید آورد)، شبیه سازی انسان و وسواس ژنتیک کنونی درمورد «دی ان ای» که در محافل عمومی آمریکا بسیار رواج دارد، به حساب می آمد.

«جان راکفلر جونیور» امروز سناتور منتخب ایالت «ویرجینیای غربی» است. برادر وی، «وینتروپ» که معاونت فرمانداری «آرکانزاس» را برعهده داشت، کماکان قدرتمندترین فرد این ایالت باقی مانده است. اما از میان تمامی برادران «راکفلر»، «دیوید راکفلر» بنیانگذار «کمیسیون سه جانبه» و رئیس «بانک چیس منهتن»، برنامه فاشیستی خاندان را درصحنه جهانی به اجرا درآورد. وی فردی بود که از شاه ایران، رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی و «پینوشه» شیلی دفاع می کرد. «دیوید راکفلر» همچنین نیازهای مالی «شورای روابط خارجی»، «کمیسیون سه جانبه» و «کمیته صلحی عملی و پایدار در آسیا» (درطول جنگ ویتنام) را برآورده می ساخت. او پیشنهاد «نیکسون» برای عهده دار شدن وزارت دارایی را نپذیرفت، چرا که به خوبی می دانست قدرتش درصدر «بانک چیس منهتن» به مراتب بیشتر است. «گری آلن» نویسنده درسال ۱۹۷۴ درکتاب خود موسوم به «پـرونده راکفلر» می نویسد: «دیوید راکفلر با ۲۷ رئیس مملکت از جمله سران چین و روسیه دیدار کرده بود.»

فراماسون های کارتل
در سال ۱۷۸۹، «الکساندر هامیلتون» به وزارت دارایی آمریکا منصوب گردید. وی یکی از متعدد «پدران بنیانگذار» کشور بود که فراماسون بودند، و ارتباطی نزدیک با خاندان «راتشیلد»، مالک «بانک انگلیس» و رهبر جنبش فراماسونری اروپا، برقرار ساخته بود. «جرج واشنگتن»، «بنجامین فرانکلین»، «جان جی»، «اتان آلن»، «ساموئل آدامز»، «پاتریک هنری»، «جان براون» و «راجرشرمن»، غالباً حقوقدان و دیپلمات و از پدران بنیانگذار آمریکا، جملگی فراماسون بوده اند. از ژنرال های انقلاب آمریکا نیز ۳۳ تن فراماسون بودند.تمامی لژهای فراماسونری آمریکا تا به امروز چه در قالب جاسوس مراکز اطلاعاتی جهان، وچه در شکل شبکه ضدانقلابی و یا خرابکار، ضامن قدرتمندی چون خاندان سلطنتی انگلیس داشته اند. فدرالیسم موجود در قانون اساسی آمریکا با فدرالیسم قانون فراماسونری «اندرسون» (۱۷۲۳) شباهت کامل دارد.

«الکساندر هامیلتون» به لطف کمک های مالی «راتشیلد»، دو بانک در «نیویورک» تأسیس کرد که یکی از آنها «بانک نیویورک» بود. «هامیلتون» نگاه تحقیرآمیز هشت خاندان به عوام را این گونه توصیف می کرد: «مردم ناآرامند و مدام تغییر می کنند. آنها به ندرت قادرند درست قضاوت کنند. بنابراین، باید که به طبقه بالای جامعه جایگاه ممتاز، متفاوت و دائمی قدرت اعطا گردد تاعدم ثبات طبقه پایین را جبران سازد.»

«هامیلتون» نخستین عضو «هشت خاندان» بود که به سمت وزارت دارایی آمریکا دست یافت. اما، پس از او «داگلاس دیلون» از خاندان «دیلون رید» (که امروز از «واربرگ»هاست) درصدر وزارت دارایی «کندی» قرار گرفت. در این حال، «دیوید کندی» و «ویلیام سایمون»، وزیران «نیکسون»، به ترتیب به «بانک کانتیننتال» ایلینویز (امروز تحت کنترل «بانک آمریکا») و «برادران سالومون» (امروز جزو «سیتی گروپ») تعلق داشتند. «مایکل بلومنتال»، وزیر دارایی «کارتر»، از «گلدمن ساچز»، آمده بود. «دونالد ریگان»، وزیر «رونالد ریگان» به «مریل لینچ» (امروز «بانک آمریکا»)، وابسته بود. «نیکلاس برادی»، وزیر «بوش پدر» به «دیلون رید» (یو بی اس واربرگ) تعلق داشت. «رابرت روبین» و «هنری پولسون»، به ترتیب وزیران دارایی «کلینتون» و «بوش پسر» از «گلدمن ساچز» آمده بودند. «تیم گایتنر»، وزیر «اوباما»، از اعضای «کیسینجر آسوشیتس» و رئیس سابق «بانک فدرال» بود.

«توماس جفرسون» پیوسته از این اندیشه دفاع می کرد که آمریکا باید بانک مرکزی دولتی خود را بنیان نهد تا اروپایی ها و اشراف نتوانند از چاپ اسکناس برای کنترل امور کشور بهره گیرند. وی بر این باور بود که نهادهای بانکی بسیار خطرناک تر از ارتش های دشمن هستند. با این وجود، اندیشه «هامیلتون» درباره تأسیس یک بانک مرکزی «خصوصی» بود که سرانجام به ثمر رسید. بدین سان، «بانک آمریکا» در سال ۱۷۹۱ به رغم مخالفت افکار عمومی شکل گرفت، در حالی که سهامداران عمده آن را «راتشیلد»ها تشکیل می دادند. تاریخ ابطال منشور این بانک نیز سال ۱۸۱۱ تعیین گردید.

بحث برسر دولتی یاخصوصی بودن «بانک آمریکا» در پی تصمیم بانکداران اروپایی برای سوق دادن آمریکا به جنگ ۱۸۱۲، به تعویق افتاد. بنابراین، منشور «بانک آمریکا» در جوی از وحشت و رکود اقتصادی همچنان پابرجا ماند، اما پیروزی «جکسون» در انتخابات ۱۸۲۸ به لغو آن انجامید. وی در سال ۱۸۳۵ هدف سوءقصدی قرار گرفت که عامل آن، «ریچارد لورنس»، سپس اعتراف کرد که با قدرت های اروپا در تماس بوده است. در سال ۱۸۳۶، بدهی ملی آمریکا برای نخستین و آخرین بار در تاریخ این کشور به صفر رسید، که این امر خشم بانکداران بین المللی را – که در آمدشان از بازپرداخت بهره بدهی کشورها تأمین می گردید- به شدت برانگیخت و همین امر سبب گردید تا «نیکلاس بیدل»، رئیس «بانک آمریکا» در سال ۱۸۴۲ کمک مالی خود به دولت را متوقف سازد. «بیدل» در واقع مأمور «بانک پاریس» متعلق به «جاکوب راتشیلد» بود. علاوه بر این، جنگ مکزیک نیز در مخالفت با «جکسون» تدارک دیده شد. چند سال بعد، جنگ داخلی نیز در حالی آغاز گردید که بانکداران لندن از شمال آمریکا و بانکداران فرانسه از جنوب آن حمایت مالی می کردند. بدین شکل، خانواده «لیهمن» موفق گردید با فروش اسلحه به جنوب و فروش پنبه به شمال، ثروتی هنگفت برهم زند.

قانون مصوب ۱۸۶۳جایگاه بانک مرکزی خصوصی آمریکا را احیا کرد، و «آبراهام لینکلن» که قصد لغو این قانون را داشت، به دست «جان ویلکس بوث» کشته شد. «بوث» با بانکداران بین المللی در ارتباطی نزدیک قرار داشت. نزدیک به یک قرن پس از قتل «لینکلن»، «جان اف کندی» که با بهشت های مالیاتی «هشت خاندان» مخالفت می ورزید و قصد افزایش مالیات شرکت های کانی و نفتی را داشت، هدف آتش آنها قرار گرفت. همسر «لی هاروی اوسوالد»، قاتل «کندی» که خود به دست «جک روبی» کشته شد (که وی نیز سپس به قتل رسید)، در سال ۱۹۹۴ به «ای جی وبرمن» نویسنده اظهار داشت: «پاسخ قتل کندی را باید در بانک فدرال جست وجو کرد. این بانک را دست کم نگیرید. درست نیست که این قتل را صرفاً به گردن انگلتون و سازمان سیا بیندازیم. آنها فقط انگشتی از یک دست واحد هستند. کسانی که پول در اختیار می گذارند بالا دست سیا قرار دارند…»

خاندان «راتشیلد»
«راتشیلد»ها از یهودی تباران آلمان و از ملیت های مختلف اند (آلمانی، فرانسوی، انگلیسی، اسرائیلی و…)، اما امروز صرفاً «راتشیلد»های انگلیس و فرانسه باقی مانده اند. سابقه بانکداری این خاندان به قرن چهاردهم بازمی گردد، اما از قرن نوزدهم به حمایت از صهیونیسم اشتهار یافته اند.

در هر دوره از تاریخ، سلاطین و دیکتاتورهایی وجود داشته اند که به هدر دادن ثروت خود و مردم خود معروف بودند. بنابراین، کشورها و دولت ها برای تأمین پول موردنیاز خود به ناچار به بانک ها مراجعه می کردند. اما، در صورت ناتوانی دولت ها در بازپرداخت بدهی خود، بانک ها به چه شیوه پول خود را باز می ستاندند؟ باید گفت که تنها راه حل البته به راه انداختن جنگ بود! اما، برای این کار باید که دو کشور از قدرتی یکسان برخوردار می بودند و میزان بدهی آن ها نیز برابر می بود تا به سهولت به جان یکدیگر انداخته می شدند. و خاندان «راتشیلد» حدود ۱۶۰سال است که با این بینش زندگی می کند.

در سال۱۷۷۳، «میرامشل راتشیلد»، بنیانگذار این خاندان که بعدها هر یک از پنج پسرش را درصدر یکی از بانک های خود در لندن، پاریس، وین، ناپل و فرانکفورت قرار داد، طی دیداری پنهان در «فرانکفورت» با ۱۲ تن از سرمایه داران بزرگ و بانفوذ (درواقع، «بزرگان صهیون») طرحی را مورد بررسی قرارداد که براساس آن کل ثروت جهان تحت کنترل آنان درمی آمد. این طرح که در نهایت «پروتکل های بزرگان صهیون» نام گرفت، بر قدرت مطلق «بانک انگلیس» برای ایجاد اساس کنترل ثروت جهان تأکید می ورزید.

«راتشیلد »ها و شرکایشان در «هشت خاندان» به تدریج کنترل «بانک انگلیس» را به دست گرفتند. تعیین ارزش روزانه طلا در لندن، تا سال ۲۰۰۴ در بانک «ان ام راتشیلد» (نیتان و میر راتشیلد و پسران) انجام می پذیرفت. این بانک همچنین کنترل تجارت تریاک چینی و بردگان آفریقا را نیز در دست داشت. مبلغ لازم برای خرید «لوئیزیانا» از «ناپلئون بناپارت» نیز از سوی همین بانک تأمین گردید، و مسبب بحران اقتصادی سال ۱۸۴۲ آمریکا نیز همین بانک بود. اغلب گفته می شود که ثروت «راتشیلد»ها به ورشکستگی کشورها وابسته است.

 

«میرامشل راتشیلد» خود می گفت: «تا زمانی که بتوانم کنترل پول یک کشور را به دست گیرم، این که بدانم چه کسی کنترل امور این کشور را در دست دارد، برایم بی اهمیت است.»
حتی جنگ نیز در برابر ثروت خانوادگی «راتشیلد»ها نحسی خود را از دست می داد. بدین سان، خاندان «راتشیلد» به کمک دارایی خود جنگ پروس، جنگ کریمه و اقدام انگلیس برای مصادره کانال سوئز از فرانسوی ها را تدارک دید و دو جنگ آمریکا علیه مکزیک و جنگ داخلی این کشور نیز حکم معدن طلا را برای این خاندان یافت. زندگینامه خاندان «راتشیلد» به اجلاسی در «لندن» اشاره دارد که طی آن «سندیکای بانکی بین المللی» تصمیم می گیرد با اجرای استراتژی «نفاق انداز تا بهتر حکومت کنی»، شمال آمریکا را علیه جنوب این کشور وارد جنگ سازد. «اوتو فون بیسمارک»، صدراعظم آلمان، در آن زمان اظهار داشت: «تصمیم به تقسیم آمریکا به فدراسیون هایی با قدرت های برابر بسیار پیش از آغاز جنگ داخلی اتخاذ گردید. بانکداران از آن بیم داشتند که آمریکا سلطه مالی آنان بر جهان را به مخاطره اندازد. و رأی راتشیلدها کارساز واقع گردید.»

پژوهشگران معتقدند که ثروت «راتشیلد»ها امروز به بیش از ۱۰۰میلیارد دلار بالغ می گردد. «واربرگ»ها، «کوهن لوب»ها، «گلدمن ساچز»ها، «شیف»ها و «راتشیلد»ها با برقراری پیوندهای خانوادگی با یکدیگر، یک خانواده بزرگ بانکی را شکل بخشیده اند. امروز، «راتشیلد»ها درصدر یک امپراتوری مالی گسترده قرار دارند که سهام بسیاری را در غالب بانک های مرکزی جهان به خود اختصاص می دهد. خانواده «جاکوب لرد راتشیلد» بنیانگذار «باشگاه جزایر» است که غول های صنایعی چون «رویال داچ شل»، «صنایع شیمیایی امپریال»، «بانک لویدز» لندن، «یونی لیور»، «بارکلی» و بسیاری دیگر را تحت کنترل و توزیع جهانی نفت، طلا، الماس و دیگر مواد اولیه حیاتی را به طور کامل در دست دارد. «باشگاه جزایر» حامی مالی «کوانتوم ان وی» جرج سوروس است که در سال های ۹۹-۱۹۸۸ سود کلانی درپی فروپاشی پول تایلند، اندونزی و روسیه به دست آورد. «باشگاه جزایر» ملکه «الیزابت دوم» انگلیس و دیگر اشراف اروپایی و اعضای خاندان های سلطنتی را نیز در شمار اعضای خود دارد. ثروتمندترین نهاد «راتشیلد»ها را «راتشیلد کانتینوئیشن هولدینگز ای جی»، یک هولدینگ بانکی مخفی، تشکیل می دهد که در سوئیس مستقر است. در اواخر سال های دهه۱۹۹۰، صدرنشینان امپراتوری را در فرانسه «بارون گی دو راتشیلد» و «بارون الی دو راتشیلد» و در انگلیس، «لرد جاکوب راتشیلد» و «سر اولین راتشیلد» تشکیل می دادند. «اولین» رئیس نشریه «اکونومیست» و از مدیران «دبیرز» و «آی بی ام» انگلیس بود، و نیز فردی بود که قدرت و نفوذش «آرنولد شوارتزنگر» را بر کرسی فرمانداری کالیفرنیا نشاند. وی همچنین پیش از دستگیری «خودروفسکی» توسط دولت روسیه، کل سهام نفتی وی در «یوکوس اویل» را صاحب گردید. در سال ۲۰۱۰، «جاکوب» در شراکتی با «روپرت مرداک» به استخراج نفت اسرائیل در چارچوب شرکت «جنی انرجی» پرداخت.

نابودی «کنترل شده» اقتصادجهان
شاخص های مالی و اقتصادی به ما نشان می دهند که خطر وخامت اوضاع اقتصادی در آینده، بسیار می رود. امروز، طبقه متوسط جامعه درحال تبدیل شدن به طبقه فقیر است، درحالی که پولداران پیوسته در جست وجوی انباشت هرچه بیشتر مال و ثروت اند. بدین سان، فاصله میان دو طبقه روزبه روز افزایش یافته، این دو را به «بی اندازه فقیر» و «فوق العاده ثروتمند» مبدل ساخته است. امروز، شاهد جهان سومی شدن کشورهای ثروتمندیم که دیگر آن گونه که تصور می رفت ثروتمند نیستند. کشورهای غربی امروز زیربار بدهی های خود خرد شده اند و قدرت بازپرداخت این بدهی ها را از دست داده اند. شاید برخی بر این باور باشند که این یک چرخه طبیعی و یا یک اتفاق اقتصادی است، اما هرچه زمان می گذرد بیشتر به یک «تروریسم اقتصادی سازماندهی شده» شباهت می یابد. آیا امروز شاهد نابودی کنترل شده اقتصاد جهانیم؟ چنانچه این اغتشاش عامدانه پدید آمده باشد چه؟ به وجود آوردن یک مسئله واکنشی را می طلبد که در جست وجوی راه حلی برمی آید، راه حلی که از پیش تعیین و در راستای منافع آنها که از بحران اقتصادی سود کلان عایدشان می گردد- به عبارت دیگر، اربابان جهان- مهیا شده است. اقتصادی برنامه ریزی شده برای یک نظم نوین جهانی که با هدف به بردگی گرفتن مردم جهان از طریق کمک به انباشت بدهی شان و کنترل چاپ پول، از نظام های مالی عبور می کند. امروز، شاهد ظهور عصری تازه از کاپیتالیسم، عصر سهامداران یا صاحبان سرمایه ایم، که حرص و طمع شان سودهای کلان (تا ۱۵درصد سرمایه) می طلبد، آن هم در کمترین زمان ممکن!

در کشورهای بزرگ صنعتی، تبدیل شدن اقتصاد با سرمایه گذاری های عظیم مالی به صنعت زدایی عامدانه و نابودی میلیون ها شغل همراه گردیده است. سیاستمداران نالایق و فاقد بینش امروز به ابزار نظام یک کاپیتالیسم بین المللی «بی در و پیکر» تبدیل شده اند که تابع هیچ قانون و مقررات محدودکننده ای نیست. فقدان راه حل سیاسی زمینه را برای انحرافات روانی متعدد (حسرت، بخل و حسد، نفرت و انزجار، کیش ریاست،…) فراهم آورده است. حال، راه حل کدام است؟

شکی نیست که ملت ها باید به این نظام جنایتکار و نابودگر که در راستای اهداف اولیگارشی «انگل» جهان عمل می کند، پایان بخشند. این اهداف کدامند؟ جست وجوی هرچه بیشتر منافع، کنترل محصولات غذایی (بنابراین، تصمیم گیری در این مورد که چه کسی باید بخورد و چه کسی نباید بخورد!) و در واقع، کنترل مردم به کمک سلاح گرسنگی، ایجاد زمینه ای مساعد برای حذف بخش اعظم جمعیت جهان، استفاده از فقر، گرسنگی و جنگ با هدف جلوگیری از توسعه کشورهای درحال توسعه و وابسته نگاهداشتن آنها، و… اکنون، وقت آن رسیده است که ملت ها قدرت را از اربابان باز پس گیرند و بدون مراجعه به کاپیتالیسم و یا روی آوردن به مبادلات پولی، خود به گردانندگان تولید، مصرف و جامعه مبدل گردند. آینده به یکپارچگی مردم، تمامی نیروهای مخالف نئوکاپیتالیسم که به استقرار توازن قدرتی نوین در بطن جامعه مصمم اند، تعلق دارد. اصلاح عمیق ساختارهای مالی و اقتصادی کشورها این یکپارچگی و تجمع عظیم را می طلبد، و همین طور هماهنگی اقدام در سطح بین المللی را. هدف نخست باید که کنترل اعتبارها از طریق ملی کردن دست کم بخشی از نظام بانکی باشد که منشأ بحران کنونی است. بانک ها امروز مأموریت اساسی خود را که جمع آوری سرمایه در راستای توسعه اقتصادی است، به سود فعالیت های کاملاً سودجویانه و زیان آور از خاطر برده اند. هدف از ملی کردن باید که بازگرداندن نظام بانکی به وظیفه اصلی و اساسی آن یعنی توسعه اقتصادی باشد. امروز، لزوم برقراری چارچوبی از قوانین و مقررات برای اقتصاد، دیگر بر همگان ثابت گردیده است. اما مشکل، کمبود اراده سیاسی و ابزار اجرای این سیاست است.

 

منبع: کیهان



نقشه­ ای که شبکه ایلومیناتی برای تحت سلطه گرفتن تمام جهان طراحی کرده بود، ساده و به نهایت تاثیرگذار بود. برای اجرای تمام و کمال آن فقط نیاز بود که بانکداران جهانی دست در دست شرکایشان در سراسر جهان، با حرکتی خزنده سرمایه های هنگفتشان را به املاک و مستغلات تبدیل کنند. همان طور که خواهیم دید انجام این نقشه به قدری ظریف و نرم بود که حتی گاهی همان هایی که در حال نابود شدن بودند، بی­ خبر از سرنوشتی که برایشان درحال رقم خوردن بود، در زمین آن ها بازی کرده و حتی تشویقشان هم می­ کردند!

 

باسمه تعالی

 

خاندان شیطانی روچیلد –  بخش سوم

 

 

روچیلدها در آمریکا


 

حتی فکر این که خاندانی به جاه­ طلبی، حیله­ گری و انحصارطلبی روچیلدها، بتواند درمقابل وسوسه­ ی حضور پر رنگ در آمریکا مقاومت کنند هم  به نهایت ساده­ انگارانه است. پس از فتح اروپا در قرن هجدهم، نگاه حریصانه­ ی روچیلدها به ایالات متحده معطوف گردید.

 

 

اما بانکدارن بزرگ اروپا – یعنی روچیلدها و دار و دسته­ شان – به آمریکا از زاویه­ ای کاملاً متفاوت نگاه می­ کردند. از نظر آنه ا آمریکا تهدید بزرگی برای نقشه­ های آینده­ شان به حساب می ­آمد. موسسه­ ی تایمز لندن در این رابطه گفت: ” اگر سیاست مالی خبیثانه­ ای که جمهوری آمریکای شمالی پایه ­گذاری کرده است ( منظور سیستم مالی بر اساس قانون اساسی و بدون وام یا بهره خارجی است!) تثبیت شود، حکومت می­ تواند با منابع مالی موجود و بدون هیچ هزینه ­ی اضافی امور را اداره کند. در این صورت پس از مدت کوتاهی تمام بدهی­ های این کشور به بانکداران بین­ المللی تسویه خواهد شد. چنین چیزی در تاریخ حکومت های متمدن جهان بی­ سابقه است و در نتیجه­ ی آن مغزها و ثروت های تمام جهان به سمت آمریکای شمالی سرازیر خواهد گردید … این حکومت باید نابود شود، وگرنه تمام تاج و تخت­ های جهان را ویران خواهد کرد.”

 

این گونه بود که روچیلدها و همدستانشان موریانه ­های مالی خود را برای ویران کردن آمریکا به آنجا گسیل کردند، تنها به این جرم که ” بیش از آنچه سابقه داشت موفق عمل کرده بود” .

 

اولین مدرک مستند از دخالت روچیلدها در امور مالی ایالات متحده به اواخر دهه ۱۸۲۰ و اوایل دهه ۱۸۳۰ برمی­ گردد. وقتی که این خاندان از طریق مامورشان نیکولاس بیدی[۱] تلاش کردند تا مانع اقدامات اندرو جکسون برای کوتاه نمودن دست بانکداران جهانی شوند.

 

در سال ۱۸۳۲، وقتی رئیس جمهور جکسون از هرگونه اقدام برای احیای ساختار ” بانک ایالات متحده” ممانعت کرد، دور اول تلاش­ روچیلدها به شکست انجامید. این بانک، بانک مرکزی بود که به وسیله ­ی بانکداران جهانی اداره می ­شد و بالاخره در سال ۱۸۳۶ به کل از دور خارج گردید.

 

نقشه­ ای برای ویرانی

 

در سال­های پس از استقلال، روابط تجاری نزدیکی میان طبقه اشراف تولید کننده ی پنبه در جنوب، و صاحبان کارخانه های نخ­ ریسی در انگلستان برقرار گردید. بانکداران اروپایی با زیرکی تمام پی بردند که این روابط تجاری پاشنه ­ی آشیل آمریکا، و همان روزنه­ ای است که از طریق آن می­ توان این جمهوری نوپا را با موفقیت مورد هجوم قرار داده و به زانو درآورد.

 

کتاب تاریخ مصور دانشگاهی، چاپ ۱۸۷۸، ص. ۵۰۴ به ما می ­گوید که چگونه ماموران انگلیسی مثل مور و ملخ در ایالت های جنوبی پراکنده شدند، تا با همدستی سیاستمداران محلی بر علیه منافع ایالات متحده دسیسه­ چینی کنند. نتیجه­ ی فعالیت ها و تبلیغات گسترده و حساب شده ­ی آن ها، شورش علنی تمام عیاری بود که بالاخره در ۲۹ دسامبر ۱۸۶۰ به جدایی ایالت کارولینای جنوبی از ایالات متحده منجر گردید. پس از چند هفته شش ایالت دیگر هم به این توطئه علیه حکومت مرکزی پیوستند و از جمع ایالات متحده جدا شدند. آنها در کنار هم کشور تازه ­ای به نام کنفدراسیون ایالت های جنوبی آمریکا را تشکیل داده، و جفرسن دیویس[۲] را به عنوان اولین رییس جمهور خود برگزیدند.

 

توطئه­ گران سنگرها، اسلحه­ خانه ­ها، ضرابخانه­ ها و سایر دارایی­ های دولت ایالات متحده را یکی پس از دیگری تسخیر کردند. حتی اعضای کابینه­ ی رئیس ­جمهور بیوکانان[۳] هم در توطئه نابودی دولت متحد از طریق خدشه­ دار کردن اعتماد عمومی با آن ها هم­داستان شده بود، و در مسیری گام برمی­ داشت که جز هلاکت کل ملت سرانجام دیگری نداشت. بیوکانان به ظاهر مدعی بود که از تجزیه ­ایالت ها دل خوشی ندارد، اما در عمل حتی وقتی یک کشتی آمریکایی به وسیله ی گارد ساحلی کارولینای جنوبی به توپ بسته شد، کوچک ترین عکس العملی از خود نشان نداد.

 

اندکی بعد در ۴ مارس ۱۸۶۱، آبراهام لینکلن[۴] به ریاست جمهوری رسید، و بلافاصله فرمان داد تا بنادر جنوب برای جلوگیری از ورود سیل­ آسای کالاهای اروپایی بسته شوند. منابع رسمی تاریخ آغاز جنگ های داخلی آمریکا را ۱۲ آوریل ۱۸۶۱، همزمان با بمباران قلعه ­ی سومتر در کارولینای جنوبی، به وسیله ­ی کنفدراسیون ایالت های جنوبی ثبت کرده­ اند. اما حقیقت آن است که جنگ مدت ها قبل از آن آغاز شده بود.[۵]

 

در دسامبر ۱۸۶۱، تعداد زیادی از سربازان اروپایی ( انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی ) با نادیده انگاشتن دکترین مونرو[۶] به سوی مکزیک سرازیر شدند. این موضوع، به همراه پشتیبانی همه­ جانبه ی اروپا از کنفدراسیون حکایت از آن داشت که نظام پادشاهی قصد دخالت در این جنگ را دارد. دورنمای ایالت های شمالی و سرنوشت ایالات متحده به شدت تیره و تار به نظر می­ رسید.

 

در چنین لحظات بحرانی و سرنوشت­ ساز بود که لینکلن تصمیم گرفت دست یاری به سوی دشمن دیرینه­ ی پادشاهان اروپا، یعنی روسیه دراز کند. وقتی نامه ­ی درخواست کمک فوری لینکلن به تزار نیکلای دوم[۷] داده شد، چند لحظه ­ای پاکت در بسته را در دستانش سبک­ سنگین کرد و گفت: ” پیش از باز کردن این نامه و بدون این که از محتوایش باخبر باشیم، به هر درخواستی در آن باشد، پاسخ مثبت می­ دهیم.”

 

در ۲۴ سپتامبر ۱۸۶۳، یک ناوگان روسی به فرماندهی آدمیرال لیویسکی[۸] بدون کوچکترین سرو صدایی به سوی بندر نیویورک رهسپار شد. در ۱۲ اکتبر هم ناوگان اقیانوس ­پیمای روسیه به سان­فرانسیسکو رسید. گیدئون ولز[۹] درباره این اقدام روسیه می­ گوید: ” همه­ چیز به نفع نیروهای کنفدراسیون پیش می­ رفت و اوضاع اصلاً با نیروهای شمال سر سازگاری نداشت. با ورود روس ها تعادل قوا چنان به هم خورد که مدت ها طول کشید تا انگلیس و فرانسه موفق شدند ورق را به نفع شمالی­ ها برگردانند. ( “امپراطوری یک شهر”، ص. ۹۰)

 

تاریخ نشان می ­دهد که در این معرکه، روچیلدها به شدت سرگرم تامین مالی هر دو جناح این جنگ داخلی بودند. اما لینکلن پس از به قدرت رسیدن، نه تنها زیر بار پرداخت نرخ گزاف سود درخواستی از جانب آنها نرفت، بلکه در سال ۱۸۶۲ و ۱۸۶۳ به پشتوانه ی قانون اساسی اوراق مشارکت بدون بهره ایالات متحده را منتشر نمود و به این وسیله تحرکات آنها را از بنیان خفه کرد. لینکلن تاوان این کار و سایر اقداماتش را به سرعت پرداخت و در ۱۴ آوریل ۱۸۶۵، با شلیک جان ویلکز بوث[۱۰] به خاک و خون غلطید. آن هم فقط ۵ روز پس از آنکه ژنرال لی در ویرجینیا خود را به ژنرال گرانت تسلیم کرده و جنگ با پیروزی شمالی­ ها خاتمه یافته بود.

 آبراهام لینکلن

 

ایزولا فورستر[۱۱]، نوه­ی بوث، در کتاب ” این اقدام جنون ­آمیز ” می­ نویسد که قاتل لینکلن پیش از اقدام به این جنایت، با افراد مرموزی در اروپا ارتباط نزدیک داشت و در همین راستا حداقل یک بار به اروپا سفر کرد. بوث پس از انجام ماموریتش به وسیله­ ی افراد یک گروه مخفی با عنوان شوالیه­ های حلقه­ ی طلایی به سرعت به مکان امنی منتقل شد و به گفته­ ی نویسنده سال های سال در اختفا به زندگی­ ادامه داد.

 

بانکدارن جهانی هدف خود را دنبال می­ کنند

 

بانکداران جهانی بدون اینکه ذره ­ای از شکست اولیه­ در نابود کردن ایالات متحده ناامید شوند، با اشتیاق بی رحمانه ­ای راه رسیدن به اهداف شومشان را دنبال کردند. پس از پایان جنگ های داخلی تا سال ۱۹۱۴ کارگزاران اصلی آنها در ایالات متحده کمپانی کوهن، لوئب و شریک و همچنین بنگاه جی. پی. مورگان بودند.

 

 

مجله نیوزویک در شماره اول فوریه ۱۹۳۶، درباره کمپانی کوهن،لوئب و شریک چنین می ­نویسد: ” آبراهام کوهن[۱۲] و سالومون لوئب[۱۳] از سال ۱۸۵۰ در شهر لافایت ایالت ایندیانا به تجارت عمده ­ی کالاهای ممنوعه مشغول بوده­ اند. همان طور که در مناطق تازه اسکان یافته معمول است، بیشتر معاملات به صورت نسیه و با استفاده از اعتبارات انجام می شد، و طولی نکشید که این دو فهمیدند به دو بانکدار تمام عیار تبدیل شده­ اند … در ۱۸۶۷ یک جوان مهاجر آلمانی به نام جیکوب شیف[۱۴] را به عنوان شریک برگزیده و بانک کوهن، لوئب و شریک را در نیویورک تاسیس کردند. شیف جوان با برخی از سران مالی اروپا ارتباط داشت. پس از ده سال کوهن بازنشسته شد و جیکوب شیف به ریاست بنگاه کوهن لوئب و شریک رسید. از این طریق بود که ارتباط پایتخت­ های اروپایی با صنعت آمریکا برقرار گردید.”

جیکوب شیف

 

آن ” سران مالی اروپایی که شیف با آنان در ارتباط بود”، کسی نبودند جز روچیلدها و نماینده­ ی آنها در آلمان یعنی کمپانی ام. ام. واربرگ[۱۵] در هامبورگ و آمستردام. روچیلدها در عرض ۲۰ سال و از طریق ارتباط میان شیف و واربرگ سرمایه ­ی هنگفتی را در اختیار جان دی. راکفلر[۱۶] قرار دادند تا به وسیله ­ی آن امپراطوری نفتی خود را گسترش دهد. از جمله اقدامات دیگر آنها در این مدت پشتیبانی مالی از ادوارد هریمن[۱۷] در صنعت راه آهن و آندرو کارنگی[۱۸] در صنعت فولاد بود.

 

با آغاز قرن بیستم، روچیلدها که از روند پیشرفت امور توسط عاملانشان در آمریکا چندان راضی نبودند، یکی از کارآمدترین افرادشان به نام پاول موریتز واربرگ[۱۹] را به نیویورک فرستادند تا از نزدیک رهبری حمله به سیستم مالی ایالات متحده را به دست گیرد.

 

پاول موریتز واربرگ

واربرگ در یکی از جلسات کمیته­ ی پول و بانکداری در ۱۹۱۳، خود را چنین معرفی کرد: ” من یکی از اعضای بنگاه امور بانکی کوهن، لوئب و شریک هستم  که در سال ۱۹۰۲ به ایالات متحده آمدم. در هامبورگ آلمان به دنیا آمدم و در فضایی آمیخته با مسائل بانکی رشد و تحصیل کرده ­ام. در لندن و پاریس دوره­ ی بانکداری را گذرانده و به سراسر جهان سفر کرده ­ام  …”

 

اما باید دانست که در قرن نوزدهم تحصیل بانکداری در لندن و سفر به سراسر جهان چیزی نبود که هرکسی قادر به انجامش باشد، مگر آن که آن شخص برای انجام ماموریت خاصی درنظرگرفته شده بود.

 

در اوایل سال ۱۹۰۷، جیکوب شیف رئیس شرکت کوهن، لوئب و شریک که دست­ نشانده­ ی روچیلدها بود در سخنرانی­ اش در اتاق بازرگانی نیویورک هشدار داد: ” بدون داشتن یک بانک مرکزی و کنترل مناسب منابع اعتباری، این کشور به جدی­ ترین و گسترده ­ترین بحران مالی تاریخ دچار خواهد شد.”

 

اندکی پس از آن ایالات متحده در بحران پولی غوطه ­ور شد که تمام علائم مشخصه ی بحران­ های دست­ ساز روچیلدها را با خود داشت. بحرانی که در پی آن هشدار به وقوع پیوست، هزاران نفر از مردم بی­گناه سراسر کشور را به خاک سیاه نشاند و در عوض میلیاردها دلار سود برای طبقه ی ممتاز بانکدار به ارمغان آورد. آنها از طریق این بحران با یک تیر دو نشان زدند:

  1. سود عظیم مالی که نصیب افراد درون سیستم شد.
  2. مجاب شدن مردم آمریکا به این که داشتن بانک مرکزی برای آنها یک نیاز حیاتی­ است.

 

نمایی از مردم نگران که در اکتبر ۱۹۰۷ در وال استریت تجمع کرده بودند

بعدها پاول واربرگ در حضور کمیته­ ی پول و بانکداری اعتراف کرد که ” در بحران ۱۹۰۷، این من بودم که برای اولین بار ایده­ ی داشتن یک صراف خانه­ ی ملی (یا همان بانک مرکزی) را مطرح کردم. ایده­ ای که در سایه­ ی آن تمام اهداف اصلی بانکداری به آسانی قابل دستیابی بود … “

 

واقعاً هم همین طور بود. بانکداران جهانی برای دستیابی به این حیله­ ی کارآمد، مجبور شدند کیسه­ ی حقه­ هایشان را حسابی زیر و رو کنند. حیله­ ای که عظیم ­ترین کودتای آن روزگار محسوب می ­شد: ایجاد یک سیستم خصوصی برای مدیریت اندوخته ­های کل کشور، که کنترل تمام دارایی­ های ایالات متحده را بدون هیچ دردسری در اختیار عده ­ای انحصار طلب تشنه­ ی قدرت قرار می­ داد … تعجبی نیست که خود واربرگ بعنوان اولین رئیس فدرال رزرو[۲۰] منصوب گردید!

 

یکی از اعضای کنگره به نام چارلز لیندبرگ[۲۱] پس از تصویب قانون تشکیل فدرال رزرو در ۲۳ دسامبر ۱۹۱۳، دقیقاً روی این واقعیت انگشت گذارد و گفت: ” به مجرد امضای این قانون توسط رئیس ­جمهور (ویلسون)، حکومت نامرئی قدرت های مالی مشروعیت خواهد یافت … همان بانکداران و سردمداران مالی جهان که عظیم ­ترین جنایت های تاریخ به وسیله­ ی آن ها به وقوع پیوسته است.”

 

برنامه­ ریزی برای فتح جهان

 

بانکداران جهانی که در در نیمه ­ی دوم قرن گذشته سررشته­ ی امور مالی بیشتر ملت های اروپا را محکم به چنگ گرفته بودند، بی­ تابانه در تلاش بودند تا دایره­ ی نفوذ خود را تا هر دو کرانه­ ی جهان گسترش دهند. آن ها پس از گذشت چند دهه، به این نتیجه رسیدند که برای دستیابی به این هدف لازم است آتش چند جنگ جهانی برافروخته شود تا دنیای موجود به کلی ویران شده و بستر مناسب برای نظم نوین جهانی فراهم گردد.

 

این نقشه با تمام جزئیات در نامه ­ای که آلبرت پایک[۲۲]، در ۱۵ آگوست ۱۸۷۱ به جوزپه مازینی[۲۳] نوشت تشریح شده است. پایک که به مدارج بالای فراماسونری و ایلومیناتی دست یافته بود، در این نامه­ عنوان می­ کند که هدف اولین جنگ جهانی نابودی حکومت تزاری روسیه است، تا به این وسیله آن کشور وسیع به طور کامل در اختیار نیروهای ایلومیناتی قرار گیرد. بعد از آن هم قرار بود روسیه در نقش یک عامل وحشت برای تحت سلطه درآوردن بقیه کشورها و پیشبرد اهداف ایلومیناتی در جهان مورد استفاده قرار گیرد.

مطابق این برنامه قرار بود جنگ جهانی دوم با دامن زدن به اختلافات میان ملی ­گرایان آلمانی و سیاست مداران صهیونیست شعله ­ور شود. هدف مورد انتظار از این جنگ گسترش نفوذ روسیه ی جدید و تاسیس ایالت اسرائیل در کشور فلسطین بود.

 

بهانه­ ی در نظر گرفته شده برای برافروختن جنگ جهانی سوم هم اختلافات میان صهیونیست­ ها و اعراب بود که قرار بود نیروهای ایلومیناتی به آن دامن زده و جنگ را در سراسر جهان گسترش دهند.

 

در این نامه خصوصاً به این نکته اشاره شده است که ” یکی از اهداف اصلی ایلومیناتی در این مقطع، به جان هم انداختن نیهیلیست­ ها و خداپرستان، و به راه انداختن یک طوفان سهمگین اجتماعی­ است که در سایه­ ی ترس و وحشت حاصل از آن تصویر آمیخته با خشونت و درنده ­خویی از خداپرستی در ذهن ملتها ثبت گردد. سپس انسانها در هرکجا که باشند، مجبور خواهند شد در مقابل این اقلیت آشوب گر و برهم زننده­ ی آرامش و تمدن ایستادگی کرده و آنها را از صفحه ی روزگار محو نمایند. با نابودی آن ها روح بشر از قید و بند پرستش خداوند آزاد خواهد شد. آن وقت ما می­ مانیم و گروه گروه انسان های رها شده از طلسم مسیحیت، با روح­ های سردرگمی که فطرتاً مشتاق پرستشند ، اما چیزی که درخور پرستیدن باشد نمی­ یابند … و بالاخره وقتی این اشتیاق و محرومیت به اوج خود رسید، لوسیفر بزرگ در جهان تجلی خواهد کرد، آیین راستین پرستش او در همه­ جا آشکارا برپا خواهد شد و بساط مسیحیت و خداپرستی برای همیشه از جهان برچیده خواهد گردید.”

 

آلبرت پایک

 

در زمانی که پایک این رساله را می ­نوشت، پنج ایدئولوژی مختلف در عرصه­ ی جهان برای کسب قدرت با هم در رقابت بودند:

 

۱٫ ایدئولوژی مخفی بانکداران جهانی یا همان طبقه ی ایلومیناتی که تحت عنوان “رایش چهارم : امپراطوری ثروتمندان” از آن یاد می­ شد. هدف آن ها به وجود آوردن یک حکومت واحد جهانی بود که اعضای ایلومیناتی در راس آن قرار داشته باشند.

 

۲٫ ایدئولوژی حمایت از اتحاد اقوام اسلاو ( پان اسلاویسم ) که در اصل به وسیله ­ی ویلیام کبیر مطرح شد، تا جایی که حتی در وصیت نامه­ اش هم به آن تاکید داشت. به گفته­ ی ای. اچ. گرنجر[۲۴]، نویسنده­ ی کتاب “امپراطوری جهانی انگلستان”، چاپ ۱۹۱۶، ص. ۱۷۳ ، این ایدئولوژی خواستار حذف کلی اتریش و آلمان و سپس فتح هندوستان و ایران و بعد از آن پیشروی تا کرانه­ های جهان بود … و در نهایت هم به زانو در آوردن اروپا قرار داشت.

 

۳٫ ایدئولوژی ” آسیا برای آسیایی ­ها” که ژاپن پرچمدار آن بود، و در آن تمام ملت های آسیا با هم متحد شده و تحت حکم روایی ژاپن قرار می­ گرفتند.

 

۴٫ ایدئولوژی پان ژرمنیسم که خواستار تفوق سیاسی آلمان بر کل قاره­ ی اروپا بود. رهایی از بند تاج و تخت­ های اروپایی و اتخاذ سیاست ” درهای باز” برای تجارت با بقیه ی کشورهای جهان از مشخصه ­های دیگر این تفکر بود.

 

۵٫ ایدئولوژی پان آمریکن یا ” آمریکا برای آمریکایی­ ها”، و به عبارت دیگر ” دوستی و تجارت با همه ی کشورها، اتحاد با هیچکدام” . در سال ۱۹۰۶ وزارت کشور آمریکا اعلام کرد، ” بر پایه­ ی این ایدئولوژی که ریشه در دکترین مونرو در سال ۱۸۲۳ دارد، داشتن اهداف، علائق و مسئولیت های مشترک سیاسی با کشورهای اروپایی ممنوع است، مگر با رعایت اصل تساوی حقوق . ما به عنوان کشوری با نزدیک یک قرن سابقه اعلام می­ داریم که کشورهای اروپایی حق هیچگونه دخالتی در امور سیاسی ایالات مستقل نیمکره ی غربی را ندارند.”

 

اگر نقشه­ های پر از مکر و فریب بانکداران جهانی (یا همان شبکه ایلومیناتی) تماماً به بار می­ نشست، رقبای آنها یعنی روسیه، آلمان؛ ژاپن و آمریکا به فجیع­ ترین وجه ممکن و در اوج فقر و فلاکت از نقشه­ ی جهان محو می­ گردیدند. برنامه ­ی ایلومیناتی برای فتح جهان که آلبرت پایک به آن اشاره کرد، شاهکاری از خباثت و نمونه­ ای از نبوغ طرفداران شیطان بود، که برای اجرا به هزینه­ ی سنگینی مثل جان میلیون ها نفر انسان، و میلیاردها دلار پول نیاز داشت.

 

نقشه­ ای که شبکه ایلومیناتی برای تحت سلطه گرفتن تمام جهان طراحی کرده بود، ساده و به نهایت تاثیرگذار بود. برای اجرای تمام و کمال آن فقط نیاز بود که بانکداران جهانی دست در دست شرکایشان در سراسر جهان، با حرکتی خزنده سرمایه­ های هنگفتشان را به املاک و مستغلات تبدیل کنند. همان طور که خواهیم دید انجام این نقشه به قدری ظریف و نرم بود که حتی گاهی همان هایی که در حال نابود شدن بودند، بی­ خبر از سرنوشتی که برایشان درحال رقم خوردن بود، در زمین آن ها بازی کرده و حتی تشویقشان هم می ­کردند!  … می­ توان گفت آن چه شبکه ی ایلومیناتی به دنبالش بود نوعی نوسازی مدنی بود که دنیا را به آن چه آن ها تمایل داشتند، تبدیل می ­کرد.

 

می­ گویند آدم ها سه گروهند:

۱٫ آن ها که اتفاق ها را می­ سازند.
۲٫ آن ها که اتفاق ها را تماشا می­ کنند.
۳٫ آن ها که از اتفاق ها غافل گیر می­ شوند.

 

متاسفانه باید گفت بیشتر مردم جهان در دو گروه آخر قرار گرفته ­اند: چشم دارند، ولی آنچه در مقابلشان رخ می ­دهد را نمی­ بینند. گوش دارند، ولی حقایق را نمی­ شوند … آدم هایی که هرگز نخواهند فهمید در اطرافشان، در کشورشان و بالاخره در سراسر جهان چه برسرشان می ­آید.

 

مترجم: ش – ابری
وعده صادق



کودتاهای مالی روچیلدها در سال ۱۸۱۵ در انگلستان و سه سال بعد از آن در فرانسه، تنها دو مثال ساده از اعمال نفوذ­های بسیاری­ است که آنها تا کنون در صحنه ­های جهانی اعمال کرده­ اند. اما اکنون برای منحرف کردن افکار عمومی از ثروت کثیفشان، تغییرات بنیادینی در شیوه­ ی عملکرد خود داده­ اند. حالا دیگر به جای این که بی ­پرده از مردم و ملتها به نفع خود بهره ­کشی کنند، خود را در سایه مخفی کرده و از پشت چند لایه استتار امور را هدایت می­ کنند.

خاندان شیطانی روچیلد –  بخش دوم

 

تاثیرپذیری از تلمود

 

در همان منبع موثق می­ خوانیم: ” شنبه­ ها عصر، هم­زمان با برگزاری مراسم نیایش در کنیسه­ ها، مایر روچیلد خاخام مخصوصش را به خانه می ­آورد. آن ­دو روی مبل­ های سبز رنگ خانه نشسته و به سوی هم خم می ­شدند. بعد گیلاس شرابشان را آرام آرام نوشیده، و تا شب از هر دری با هم گفتگو م

 

ی­ کردند. حتی در روزهای کاری هم مایر عادت داشت کتاب بزرگ و سنگین تلمود را آورده و آن را قرائت کند. در این موقع تمام افراد خانواده می­ بایست نشسته و در منتهای سکوت و توجه به آن گوش فرا می­ دادند. ( ص – ۳۱ )

 

می­ گویند “خانواده ­ای که با هم دعا کنند، محال است همدیگر را رها کنند” … اما آنچه روچیلدها انجام می­ دادند نه دعا، که شکار دسته­ جمعی بود! … به تعبیر مورتون، “مغز انسان توان هضم رفتارهای روچیلد و درک علت این همه زیاده ­خواهی را ندارد ” … اما جالب این جا است که این روح حیله­ گری و قدرت­ طلبی در وجود تک تک آن پنج برادر هم رسوخ کرده بود.

 

روچیلدها با هیچکس دوستی و رفاقت واقعی نداشتند. روابط آن ها با دیگران فقط در حد آشنایانی بود که از آنها برای هرچه بیشتر کردن سود بنیاد روچیلد استفاده کرده، و پس از آنکه خدمتشان انجام شد، یا روزگار مفید بودنشان به پایان رسید، به سادگی آنان را به زباله­ دان تاریخ می­ سپردند.

 

درستی این مطلب در بخش دیگری از کتاب فردریک مورتون با ذکر یک نمونه به اثبات رسیده است. آنجا که شرح می­ دهد چگونه در سال ۱۸۰۶ ناپلئون اعلام کرد که “قصد دارد خاندان هس را از حکومت برکنار و آنها را از لیست قدرتمندان اروپا حذف نماید” :

 

” قدرتمندترین مرد اروپا دستور نابودی سنگ بنایی که بنیاد نوپای روچیلد بر آن ساخته شده بود را صادر کرد. ولی این اقدام کمترین لرزه­ ای بر آن بدنه ­ی استوار وارد نساخت … روچیلدها به طور حیرت­ انگیزی همان طور حریص و نفوذناپذیر، بدون این که اسناد و مدارک دارایی و املاکشان را از خود جدا کنند، در جای خود ماندند.

 

” آنها نه جنگ را دیدند و نه صلح را، نه شعارهای جنگی برایشان اهمیت داشت و نه بیانیه ­های نظامی، نه مرگ و نه شکوه پیروزی … آنها هیچکدام از چیزهایی که چشم جهان آن روزگار به آن خیره مانده بود را ندیدند، چون فقط و فقط پله­ های ترقی را می ­دیدند. پرنس ویلیام اولین پله بود و ناپلئون هم پله­ ی بعدی …” ( صفحات ۳۸ و ۳۹ ).

 

عجیب است، نه؟ اما باید باور کرد که در تمام این مدت بنیاد روچیلد در ازای پشتیبانی مالی از دیکتاتور فرانسه، تمام بازارهای این کشور را در اختیار داشت. چند سال بعد، وقتی فرانسه و انگلستان تجارت دریایی با یکدیگر را تحریم کردند، تنها تجاری که آزادانه از این تحریم­ ها عبور می­ کردند … بله درست حدس زدید: روچیلدها بودند! … آنها از از هردو طرف این غائله سود می ­بردند.

 

” کفایتی که پسران مایر از خود نشان دادند موجب جهش اقتصادی عظیمی شد که در نتیجه­ ی آن روش­های مالی کهنه به کلی منسوخ، و ساختارهای اعتباری قدیمی اصلاح شد و نوع جدیدی از مبادلات مالی ابداع گردید: تشکیلاتی برای نقل و انتقال پول، که بر پایه ­ی پنج بانک روچیلد در پنج کشور مختلف استوار بود. این گونه بود که روال قدیمی و مشکل انتقال شمش­ های طلا با کشتی کنار رفته و سیستم جهانی بدهکارها و بستانکارها جایگزین آن گردید.

یکی از بزرگترین عوامل موفقیت این روش، شگرد جدید ناتان در دادن وام­های شناور بین المللی بود. او سود وام­هایش را با تمام واحدهای پولی، حتی عجیب­ترین و نامتداول­ترین آنها می­ پذیرفت. اینگونه بود که ناتان توانست بزرگترین منبع سرمایه در قرن نوزدهم را به سمت خود جذب نماید.”

 

نبرد واترلو

 

همزمان با افزایش ثروت و نفوذ قدرت روچیلدها، شبکه­ ی جمع­ آوری اطلاعات آنها هم گسترش می ­یافت. “مامور”های آنها به طرز ماهرانه­ ای در تمام پایتخت­ ها و مراکز تجاری اروپا مستقر شده و هر نوع اطلاعاتی را جمع­ آوری و ارسال می­ کردند. آن ها برای این منظور کسانی را به خدمت گرفته بودند که در عین زیرکی از توان کاری مضاعفی برخوردار بودند.

 

آعاز شکل­ گیری این سیستم جاسوسی منحصر به فرد از آنجا بود که “پسرها” برای ارسال پیام به یکدیگر، شبکه ­ای از پیک­ ها را سازماندهی کردند. چیزی نگذشت که این شبکه به سازمانی بسیار پیشرفته، و کارآمد با دامنه­ ای بسیار وسیع تبدیل شد که از بهترین شبکه­ های جاسوسی آن دوره، پیشی گرفت. به خاطر سرعت مبهوت­ کننده و کارآیی شگفت­ انگیز این سیستم بود که روچیلدها همیشه درتمام معاملات خود، حتی در سطح جهانی، در موضعی درست قرار گرفته و تصمیمات صحیحی اتخاذ می­ کردند.

 

کالسکه­ های روچیلد راه­ ها را در می ­نوردید، قایق ­های روچیلد بی­ وفقه در کانال­ ها در رفت و آمد بود، ماموران روچیلد مثل سایه­ ای سبک در تمام خیابانها حضور داشتند. از این طریق بود که پولهای نقد، وثیقه ­ها، نامه ­ها و خبرها به دست آنها می­ رسید. و در این میان خبر از اهمیت ویژه­ ای برخوردار بود … اخباری به روز و منحصر به فرد که حقیقت بازار و مراکز تبادل کالا را به دقت به تصویر می­ کشید … ” و در آن روزگار هیچ خبری مهم تر و سرنوشت­ سازتر از سرانجام جتگ واترلو نبود …” ( روچیلدها – ص.۹۴)

 

 

آینده ­ی کل قاره­ ی اروپا به سرانجام جنگ واترلو بستگی داشت. اگر ارتش بزرگ ناپلئون پیروز می ­شد، فرانسه مالک بلامنازع تمام اروپا می­ گشت، و اگر شکست می خورد انگلستان تعادل قدرت در اروپا را در اختیار می ­گرفت و می­ توانست دامنه­ ی نفوذ خود را تا حد قابل توجهی افزایش دهد.

 

تاریخ­ دان جان ریوز [۱] یکی از طرفداران خاندان روچیلد، در صفحه ۱۶۷ کتاب خود با عنوان “روچیلدها، فرمانروایان مالی ملت­ها[۲] (۱۸۸۷)، فاش می­ کند که : ” یکی از دلایل پیروزی او ( ناتان) مخفی­ کاری ماهرانه و سیاست پیچیده­ اش بود که به واسطه­ ی آن می­ توانست هوشیار­ترین رقیبانش را هم گمراه نماید.”

 

به دست آمدن یا از دست رفتن یک ثروت عظیم به نتیجه­ ی نبرد واترلو بستگی داشت. تالار بورس لندن با سرمایه ­گذارانی که منتظر اخبار نتیجه ی نهایی نبرد بودند، جو تب­ آلود و پر تنشی را پشت سر می­ گذاشت. اگر انگلستان شکست می­ خورد، سهامش به طرز بی­سابقه­ ای سقوط می­ کرد و اگر پیروز می­ شد ارزش همان سهام چنان بالا می ­پرید که حتی فکرش هم سرگیجه آور بود!

 

وقتی آن دو ارتش عظیم برای نبرد مرگ و زندگی مقابل هم صف کشیدند، ماموران ناتان روچیلد هم در هر دو جبهه مستقر شده بودند تا بدون لحظه­ ای آرام و قرار آخرین اخبار ممکن را از روند جنگ تهیه کنند. ماموران دیگری هم آماده بودند تا اطلاعات ثبت شده را به قرارگاهی واقع در مکانی سوق­ الجیشی در همان نزدیکی، برسانند.

 

اواخر عصر روز پانزدهم ژوئن ۱۸۱۵، یکی از نمایندگان روچیلد روی عرشه­ ی قایقی که به طور ویژه کرایه شده بود پرید و با عجله به سمت کانال مانش حرکت کرد تا به سرعت خود را به ساحل انگلستان برساند.

او حامل گزارش محرمانه­ ای درباره­ ی روند آن جنگ سرنوشت­ ساز بود، که توسط یکی از ماموران مخفی  روچیلدها تهیه شده بود. خبری که بعداً معلوم شد وجودش در گرفتن تصمیمات حیاتی آینده برای ناتان روچیلد اجتناب­ ناپذیر بود.

 

مامور ویژه سحرگاه روز بعد در فولکستون با شخص ناتان روچیلد دیدار کرد. ناتان به سرعت نگاهی به سرفصل­ های گزارش انداخت و بی هیچ معطلی به سمت لندن و بازار بورس شتافت.

 

 

کودتایی ورای تمام کودتاها

 

ناتان روچیلد وارد بازار بورس شد، و بدون توجه به فضای سنگین گمانه ­زنی ­های دیوانه­ وار درباره ی نتیجه نبرد، در جایگاه همیشگی­ ش در کنار ” ستون معروف روچیلد” قرار گرفت. سپس سرپرست خاندان روچیلد، بدون هیچ ردی از احساس، یا کوچک ترین تغییر در خطوط  آن چهره­­ ی سنگی با حرکتی از پیش تعیین شده به افرادش که در همان نزدیکی و بین جمعیت مستقر بودند، علامت داد.

 

افراد روچیلد بلافاصله دست به کار شدند تا سهامشان را به قیمتی بسیار نازل به فروش برسانند. با ورود آن صدها و هزارها سهم به بازار، قیمت شان آرام آرام کاهش یافت و سرانجام به شدت رو به سقوط گذاشت.

ناتان با همان چهره­ ی بی­ احساس به ستون خود تکیه کرده و بدون لحظه­ ای وقفه سهام­ هایش را می­ فروخت و می­ فروخت و می­ فروخت … و ارزش سهام هر لحظه کم و کمتر می­ شد. کم کم زمزمه­ هایی در تالار بورس به جریان افتاد: ” روچیلد می­ داند.” ” روچیلد خبردار شده.” ” حتماً ولینگتون در نبرد واترلو شکست خورده. “

و اینجا بود که مردم هجوم بردند که از شر سهام­ های بی­ ارزش و پول­ های کاغذی­ خود خلاص شده و آنها را به طلا و نقره تبدیل کنند، تا شاید بتوانند لااقل قسمتی از سرمایه ­شان را از نابودی نجات دهند. قیمت سهام همچنان با سر به قهقرا می ­رفت، تا این که بعد از چند ساعت معامله ­ی جنون­ آمیز فقط ویرانه­ ای از آن بر جای ماند : دیگر هر سهم با قیمت تقریباً ۵ سنت در هر دلار به فروش می­ رسید!

 

ناتان روچیلد مثل همیشه خالی از هر احساسی همچنان به ستونش تکیه زده و با اشاره­ ای زیرکانه­ و نامحسوس صحنه را هدایت می­ کرد. اما علامت این بار با قبل تفاوت داشت. این تفاوت به قدری ظریف و نامحسوس بود که فقط ماموران زبده و آموزش دیده­­ اش قادر به درک آن بودند. همان ها که به محض دریافت این اشاره از اربابشان، گروه گروه به سمت میزهای فروش تالار بورس رفته و تمام سهام­ های موجود را به قیمتی نزدیک به مفت خریدند!

 

اندکی بعد خبرهای رسمی به پایتخت رسید و معلوم شد که حالا دیگر انگلستان مالک بلامنازع صحنه­ ی اروپاست. ظرف چند ثانیه ارزش سهام با سرعت برق از قیمت پایه­ اش هم بیشتر شد. هرچه اهمیت پیروزی انگلستان در عمق وجود مردم جا می ­افتاد، ارزش این سهام­ هم بالا و بالاتر می رفت.

 

ناپلئون با واترلو به سرانجام کارش رسید و ناتان اقتصاد انگلستان را در اختیار خود گرفت. ثروت او که از همان ابتدا هم بی­ حساب بود، حالا دیگر بیست برابر شده بود !

 

دایرة ­المعارف یهودشناسی، چاپ ۱۹۰۵، جلد ۱۰، صفحه: ۴۹۴ :

وقتی هلند در سال ۱۸۰۳ به تصرف ناپلئون درآمد، قوای متحدین بر علیه وی فرانکفورت را به عنوان مرکز تامین مالی تدارکات جنگ انتخاب کردند. بعد از نبرد جنا در سال ۱۸۰۶ کنت قلعه­ ی هس به دانمارک گریخت. او پیش از آن بیشتر اموالش را از طریق بنگاه مایر آمشل روچیلد به آنجا فرستاده، و مقداری سکه و آثار هنری به ارزش بیش از ۶۰۰۰۰۰ پوند را نیز برای نگهداری به او سپرده بود. شنیده­ ها حکایت از آن دارد که، این پول هنگفت در بشکه­ های شراب جاسازی شد تا از بازرسی­ های سربازان ناپلئون که وارد فرانکفورت شده بودند، جان سالم بدر برد و تا سال ۱۸۱۴ همانطور دست نخورده آنجا ماند. ( رجوع کنید به ” خاطرات[۳] ” اثر ماربوت، چاپ ۱۸۹۱ – ص. ۳۱۰ و ۳۱۱ ) … به طوری که از قرائن بر­می­آید این اقدام نه از روی امانتداری، بلکه با اهداف تجاری صورت گرفته است.

 

تثبیت قدرت در فرانسه

 

پس از آن شکست کمرشکن در واترلو، فرانسه در تلاش بود تا دوباره از لحاظ مالی قد راست کند. در ۱۸۱۷ دولت تصمیم گرفت از موسسه مالی معتبر اورارد[۴] در فرانسه و بانک خوش نام برادران بیرینگ[۵] در انگستان مبلغ قابل توجهی وام دریافت کند. و در این میان کمترین توجهی به روچیلدها نداشت.

 

سال بعد دولت به وام دیگری نیاز پیدا کرد. از آنجا که اوراق قرضی که در سال ۱۸۱۷ با مشارکت اورارد و برادران بیرینگ منتشر شده بود در بازار پاریس و بقیه مراکز مالی اروپا به قیمت خوبی داد و ستد می ­شد، در این که دولت این بار هم از خدمات این دو موسسه معتبر مالی استفاده خواهد کرد جای هیچ تردیدی نبود.

 

برادران روچیلد هر حیله ­ای که در چنته داشتند به کار بردند تا با بزرگنمایی سرمایه ­شان دولت فرانسه را تحت تاثیر قرار داده و امتیاز ارائه این وام را از آن خود کنند، اما این تلاش­ ها بیهوده بود. از دید اشراف فرانسه که به خاطر نجیب ­زادگی و اصالت تبار به خود می­ بالیدند، روچیلدها فقط عده ­ای دهقان تازه به دوران رسیده بودند که نباید به آنها اجازه داده می ­شد پا را از گلیم خود درازتر کنند. منابع مالی بیکران روچیلدها، خانه ­های مجلل و لباس­های به شدت با شکوه و گران­بهایی که به تن داشتند هم نمی­ توانست در ذهنیت اشراف نسبت به آن ها کوچکترین تغییری ایجاد کند. از نظر آن ها روچیلدها هنوز هم خانواده ­ای متعلق به لایه­ های پایینی اجتماع بوده و وجهه ی اجتماعی چندان مقبولی نداشتند. که البته با توجه به اکثر مستندات تاریخی، این ارزیابی درباره نسل اول روچیلدها چندان دور از واقع نیست.

 

اما آنچه آنها به کل از آن غافل بودند، سلاح قدرتمندی بود که روچیلدها به آن مجهز بودند: توانایی بی­ نظیر و منحصربه فرد آن ها در استفاده از پول در راه رسیدن به مقاصد.

 

در پنجم نوامبر ۱۸۱۸، اتفاق غیر منتظره­ ای روی داد. ارزش اوراق قرض­ی دولت فرانسه، پس از یک سال افزایش مداوم، ناگهان رو به نزول گذاشت. هر روز که می­ گذشت این افت قیمت بیشتر و بیشتر آشکار می­ شد. چیزی نگذشت که بقیه­ ی اوراق بهادار دولتی هم به همین مشکل دچار شدند.

 

فضای پر تنشی بر دربار لویی هجدهم سایه انداخته بود. اشراف با چهره هایی گرفته نگران سرنوشت کشور بودند. آن همه امیدشان به بهبود اوضاع به ترس از بدترین اتفاقات تبدیل شده بود. تنها کسانی در دربار فرانسه که آنقدرها نگران این اوضاع نبودند جیمز و کارل روچیلد بودند که لبخند زنان، بدون هیچ صحبتی ماجرا را دنبال می­ کردند.

 

آرام آرام ظن خزنده­ ای در ذهن برخی از شاهدان این ماجرا شکل گرفت: آیا ممکن است برادران روچیلد عامل مشکلات اقتصادی کشور باشند؟ آیا ممکن است آنها با اعمال نفوذ محرمانه در بازار اوراق قرضی، این مصیبت را برای تامین منافع خود ایجاد کرده باشند؟

 

ظن آنها کاملاً درست و به جا بود. در ماه اکتبر ۱۸۱۸ ماموران روچیلد با استفاده از ذخایر مالی بی­ پایان اربابشان، مقدار زیادی از اوراق قرضی دولت فرانسه – که توسط رقبایشان یعنی اورارد و برادران بیرینگ منتشر شده بود -  را خریداری کردند. این مسئله باعث شد قیمت این اوراق در بازار افزایش پیدا کند. در پنجم نوامبر مرحله بعدی کار آغاز شد: عرضه­ ی گسترده­ ی این اوراق در مراکز تجاری اصلی اروپا با قیمتی بسیار ناچیز … و این گونه بود که بازار دچار آن شوک مهارناپذیر گردید.

 

در اینجا بود که به چشم بر هم زدنی ورق برگشت و اوضاع دربار به نفع آنها دگرگون شد. روچیلدها که تا این زمان صبورانه و بی­ صدا در سالن انتظار به سر می­ بردند، به حضور پادشاه راه پیدا کردند. حالا دیگر آن ها در مرکز توجهات قرار گرفته بودند و لباس هایشان نهایت مد و خوش­ پوشی به نظر می­ رسید. آن ها بالاخره موفق شده بودند توجه بهترین وام­ گیرندگان را به پولشان جلب کنند … روچیلدها زمام اختیار فرانسه را هم در دست گرفتند، و این بازی بود که در آن استاد بودند.

 

بنجامین دیزرائیلی[۶] – نخست وزیر بریتانیا، رمانی دارد به نام کانینگزبای [۷] ، که دایره المعارف یهودشناسی، جلد ۱۰، صفحات ۵۰۱ و ۵۰۲ ، از آن با عنوان ” بهترین تصویر ارائه شده از امپراطوری روچیلدها ” یاد کرده است. دیزرائیلی، ناتان – و چهار برادرش – را با عنوان “فرمانروای بازار جهانی پول و در نتیجه فرمانروای تمام چیزهای دیگر” توصیف کرده است. کسی که پادشاهان و روسای دولت در همه­ ی کشورها گوش به فرمان او بوده و امور را مطابق با صلاحدید وی رتق و فتق می­ کنند.”

 

 

حکومت نامرئی

 

کودتاهای مالی روچیلدها در سال ۱۸۱۵ در انگلستان و سه سال بعد از آن در فرانسه، تنها دو مثال ساده از اعمال نفوذ­های بسیاری ا­ست که آن ها تا کنون در صحنه ­های جهانی اعمال کرده ­اند. اما اکنون برای منحرف کردن افکار عمومی از ثروت کثیفشان، تغییرات بنیادینی در شیوه­ ی عملکرد خود داده­ اند. حالا دیگر به جای این که بی­ پرده از مردم و ملت ها به نفع خود بهره­ کشی کنند، خود را در سایه مخفی کرده و از پشت چند لایه استتار امور را هدایت می­ کنند.

 

فردریک موتون، نویسنده­ ی شرح حال روجیلدها، این روش جدید را چنین توصیف می­ کند: ” روچیلدها عاشق درخشیدن هستند،  اما علی رغم این جاه­ طلبی اجتماعی، درخششان فقط به مقابل  دوربین و میان کسانی از جنس خودشان محدود می­ شود.

 

“به نظر می­ رسد این علاقه ی روچیلدها به سکوت و خاموشی در نسل اخیرشان رشد محسوسی داشته است. سالها قبل بنیان­ گذار خاندان همین سیاست را در پیش گرفته بود، اما برخی از فرزندانش در راه تسخیر پایگاه های مرکزی قدرت در اروپا به هر حربه­ ای، حتی فعالیت علنی و بی ­محابا، متوسل شدند. این روزها دوباره سعی خانواده بر این است که تا حد امکان چیزی از آن ها به گوش مردم نرسد. به همین دلیل برای بیشتر مردم آن ها فقط یک افسانه ی بزرگ هستند و روچیلدها به شدت مراقبند که تصور مردم از آن ها در همین حد باقی بماند.

 

“با این که امتیاز تمام فعالیتهای صنعتی و تجاری، بهره برداری از معادن و همچنین شرکت های توریستی به طور کامل در اختیار روچیلدهاست، اما در هیچ­کدام نامی از آنها به چشم نمی­ خورد. از سوی دیگر به عنوان مالک بلامنازع کلیه عرصه­ های مالی جهان، نیازی نمی­ بینند که حتی یک برگ گزارش از اوضاع مالی و درآمد خود برای اطلاع عامه مردم منتشر کنند.” ( روچیلدها ، صفحه ۱۸ و ۱۹ )

 

با دقت در تاریخ طولانی حضور روچیلدها در عرصه­ های مختلف، می­ توان به این نتیجه رسید که آن ها همیشه مقاصد خود را با مخفی شدن پشت نقاب “دموکراسی” پیش می­ برند. قرار گرفتن در این موقعیت، روش حساب شده­ ای است برای فریب طبقه ی عوام مردم، و دور نگه داشتنشان از این حقیقت که تمام این ها حربه­­ ای برای از میدان به در کردن رقبا و رسیدن به انحصار جهانی است. و این گونه است که آن ها با پنهان شدن در پشت لایه­ های مختلف، با مهارت تمام مردم را فریب داده و به مقاصد خود دست یافته ­اند.

 

مترجم: ش – ابری
وعده صادق



سر والتر اسکات   در جلد دوم  کتاب “زندگی ناپلئون  ” عنوان می دارد که انقلاب فرانسه بوسیله ی تشکیلات ایلومیناتی طراحی شده، و با پشتیبانی مالی صرافان اروپا به انجام رسیده است. جالب این جاست که این کتاب (که راقم این سطور شخصاً آن را دیده و مطالعه کرده است)، تنها کتابی از اسکات است که نام آن در هیچکدام از منابع موثق به عنوان اثری از این نویسنده به ثبت نرسیده و حالا دیگر به کلی نیست و نابود شده است !

 

باسمه تعالی

 

خاندان شیطانی روچیلد

” اگر کنترل امور مالی یک ملت را به من بسپارید ، دیگر برایم مهم نیست که قوانین حاکم بر آن را چه کسی وضع خواهد کرد.”

این گفته­ ی مایر روچیلد است . یکی از  قدرتمند ترین کسانی که تاریخ بشر تا کنون به خود دیده است.

سال­ها بود که کلمات ” بانکدار جهانی”، ” روچیلد”، ” پول” و ” طلا” نوعی شیفتگی مرموز در بسیاری از مردم سراسر جهان ، علی­ الخصوص مردم آمریکا، به وجود می­ آورد.

اما اکنون چندین سال است که در آمریکا، بارانی از انتقاد توسط طیف وسیعی از کسانی که از پایگاه رفیعی در اعتماد عمومی برخوردارند، بر سر بانکداران جهانی در حال باریدن است. این افراد کسانی هستند که نظراتشان قابل تامل است و به دلیل مسئولت­هایشان موقعیتی دارند که باعث می­شود بدانند در پشت پرده­ ی  سیاست و اقتصاد چه می گذرد.

رئیس جمهور اندرو جکسون [۲] ، تنها رئیس­ جمهور ما که با سیاست هایش موفق شد بدهی ملی را منسوخ کند، از بانکداران جهانی با لفظ ” لانه­­ ی افعی­ ها ” نام برد و با تمام توان تلاش کرد آن­ها را از عرصه­ ی آمریکا محو کند. جکسون معتقد بود که اگر روزی مردم آمریکا بفهمند که چه­ طور این افعی­ ها کشورشان را اداره می­ کنند، پیش از آن که آفتاب روز بعد طلوع کند انقلابی به وقوع خواهد پیوست.

لوئیس تی مک­ فیدن [۳] نماینده کنگره که بیشتر از ۱۰ سال به عنوان رئیس کمیته بانکداری و امور مالی مشغول به کار بوده است عنوان می­ کند که بانکداران جهانی ” خدمه­ ی تبه­کار دزدان دریایی مالی هستند که برای بیرون کشیدن یک دلار از جیب افراد حاضرند حتی گلوی آنها را هم ببرند … از نظر آنها مردم ایالات متحده  طعمه­ ای بیش نیستند.”

جان . اف. هایلان [۴] ، شهردار نیویورک، در سال ۱۹۱۱ گفت : ” بزرگترین تهدید برای جمهوری ما حکومت نامرئی ا­ست که مانند هشت­ پایی عظیم الجثه سیطره­ ی لزجش را بر شهر، ایالت و ملت ما  گسترانیده است. در راس آن هم گروه کوچکی از بانکداران هستند که به طور کلی با نام ” بانک­داران جهانی” شناخته می ­شوند.

آیا این چهره­ های مطرح توصیف درستی از اوضاع ارائه کرده­اند، یا اینکه به نوع بسیار حادی از بیماری پارانویا مبتلا بوده اند؟

بیایید به دور از احساسات تاریخ را واکاوی کرده و به حقایق بشت پرده دست بیابیم. حقایقی که پس از روشن شدن، چشمانمان را به روی واقعیت های بسیاری گشوده، و برای کسانی که می خواهند از اتفاقات محیرالعقولی که در صحنه های ملی و بین المللی روی داده ( و می­ دهد ) درک بهتری داشته باشند، آموزنده  خواهد بود.

 

آغازی نه چندان  شکوهمند

اروپا در واپسین سالهای قرن هجدهم ، همزمان با انقلاب آمریکا ، با آنچه ما امروز می بینیم ، تفاوت زیادی داشت. اروپای آن روزگار از مجموعه ای از کشورهای پادشاهی کوچک و بزرگ، دوک نشین ها ، و ایالت هایی تشکیل شده بود که مدام با یکدیگر در حال جنگ و ستیز بودند. بیشتر مردم  تا رده­ ی رعیتی تنزل داده شده و از هیچ­گونه حقوق سیاسی برخوردار نبودند. امتیازات ناچیزی هم که توسط “مالکانشان” به آنها داده شده بود، می­ توانست با کوچکترین اشاره ­ای بازپس گرفته شود.

 

در چنین روزگاری مرد جوانی در صحنه­ ی اروپا پدیدار شد که مقدر بود تاثیرات شگرفی برتاریخ جهان بگذارد. نام او مایر آمشل باوئر[۵] بود. سالها بعد نام او ، که البته آن را تغییر داده بود ، مترادف با ثروت، قدرت و نفوذ گردید. او نخستین فرد از خاندان روچیلد بود ، اولین بانکدار واقعاً جهانی !

مایر آمشل باوئر در سال ۱۷۴۳ در فرانکفورت به دنیا آمد. پدرش ، موسس[۶] آمشل باوئر طلافروش و صراف دوره­ گردی بود که دیگر از آوارگی و سرگردانی در اروپای شرقی خسته شده و تصمیم گرفت در همان شهری که نخستین پسرش در آن به دنیا آمد ساکن شود. او در جودن استراس (خیابان یهودی­ ها) مغازه – یا بهتر است بگوییم ربا خانه ای باز کرد و صلیب بزرگ سرخ­ رنگی در مقابل در ورودی مغازه­ اش آویخت.

مایر آمشل از همان ابتدای کودکی نشان داد که از توانایی ذهنی خارق العاده­ ای بهره­مند است و پدرش زمان زیادی را صرف آموختن راه و رسم ربا خواری و تمام آنچه که از منابع مختلف آموخته بود به وی کرد. باوئر پدر امیدوار بود که پسرش مثل یک خاخام تربیت شود، ولی مرگ زودهنگامش این برنامه را ناتمام گذاشت.

چند سال پس از مرگ پدر، مایر آمشل باوئر به هانور رفت و به ­عنوان کارمند در بانکی که به اوپنهایمرها [۷] تعلق داشت، مشغول به کار گردید. چیزی نگذشت که توانایی­ های چشم­گیرش مورد توجه قرار گرفت و مدارج ترقی در آن موسسه را به سرعت طی نمود. پاداش این پیشرفت دستیابی به سهامداری جزء بود.

اندکی بعد به فرانکفورت بازگشت و توانست کسب و کاری را که پدرش از سال ۱۷۵۰ آغاز کرده بود، از سر بگیرد. صلیب بزرگ سرخ رنگ هنوز هم بر سردر مغازه خودنمایی می­کرد. پدرش آن را به عنوان یک نماد، از پرچم­های سرخ­رنگ یهودیان انقلابی اروپای شرقی اقتباس کرده بود. از آنجا که مایر آمشل باوئر مفهوم واقعی آن را درک می­ کرد، نام خانوادگی خود را به روچیلد (سپر سرخ) تغییر داد، و از همین جا بود که خاندان روچیلد به وجود آمد.

پایه ­ی انباشت این ثروت هنگفت در دهه­ی ۱۹۷۰ گذاشته شد: زمانی که آمشل روچیلد دوباره با ژنرال وان استورف[۸] ، که در دوران استخدامش در بانک اوپنهایمر پیغام های بانک را به او می­رساند ، ملاقات کرد.

وقتی روچیلد متوجه شد ژنرال، که حالا دیگر با دربار پرنس ویلیام هانائو[۹] ارتباط داشت ، به سکه­ های کمیاب علاقمند است، تصمیم گرفت از این فرصت نهایت استفاده را ببرد. طولی نکشید که با خودشیرینی­ هایی مثل عرضه ­­ی سکه و جواهرات بدلی با قیمت­های ناچیز به آنان، توانست نظر مساعد ژنرال و سایر درباریان را به خود جلب نماید .

تا این که یک روز به حضور شخص پرنس ویلیام بار یافت. پرنس یک دست از کمیاب­ ترین سکه­ های او را خرید، و این نخستین معامله ­ای بود که میان یک روچیلد و حاکم یک منطقه صورت گرفت. کمی بعد روچیلد با سایر حاکمان منطقه هم ارتباط تجاری برقرار کرده بود.

چیزی نگذشت که برنامه­ ی دیگری را به اجرا گذاشت تا جای پای خود را در دربار حاکمان گوناگون منطقه­ محکم ­تر کرده و راه رسیدن به اهدافش را هموارتر نماید. او نامه ­هایی به آنان نوشت که در آنها پس از چرب زبانی فراوان درباره­ ی قدرت و شوکت شاهانه­ شان، از ایشان درخواست می­ کرد که او را تحت حمایت خود قرار دهند. متن زیر نمونه­ ای از این نامه­ هاست:

” بخت بلند خویش را شاکرم که بارها و بارها توفیق خدمت­ رسانی به آن بارگاه رفیع و ملوکانه را به من ارزانی داشت. هنوز هم هرگاه خاطر خطیر والاحضرت این حقیر را شایسته ­ی دریافت اوامر ملوکانه بداند، همچون گذشته از دل و جان و با تمام قوا آماده به خدمتم. و اگر آن عالیجناب مرا قابل دانسته و رسماً به عنوان یکی از چاکران آستان منصوب نماید، انگیزه­ ی حقیر برای چاکری صد چندان خواهد شد. به شما اطمینان می­ دهم که این لطف هیچگونه مزاحمتی برای دستگاه با شکوه شما نخواهد داشت، ولی در عوض برای موجود حقیری مثل من منشا برکات فراوان از جمله ارتقاء موقعیت تجاری خواهد گردید. تا جایی که می­توانم بدون هیچ تردیدی آینده و مسیر زندگی­ ام را در فرانکفورت تثبیت نمایم. “

شگرد او نتیجه داد. در ۲۱ سپتامبر ۱۷۶۹ ، روچیلد موفق شد لوحی با نشان خاندان هس – هانائو را بر سردر مغازه­اش نصب کند، که با حروف سرخ بر آن نوشته شده بود: ” ام. ای. روچیلد، عضو رسمی دربار ملائک پاسبان شاهزاده ویلیام هانائو.”

در سال ۱۷۷۰ روچیلد با گتل اشنپر که ۱۷ سال داشت ازدواج کرد، و خانواده­ی بزرگی متشکل از ۵ پسر و ۵ دختر بوجود آورد. پسرهایشان آمشل، سالامون، ناتان، کالمان (کارل) و جیکوب (جیمز) نام داشتند.

در تاریخ اینطور آمده که ویلیام هانائو “که صلیبش از قرون وسطی در آلمان برای همه شناخته شده بود”، در کار تجارت گوشت انسان! (قاچاق انسان) دست داشت. این شاهزاده که با خاندان های سلطنتی متعددی در اروپا قرابت داشت، در ازای دریافت مبلغ مورد نظرش، به کشورهای مختلف سرباز اجاره می­ داد. مشتری پر و پا قرصش هم دولت انگستان بود که برای کارهایی مثل سربه راه نگه داشتن مستعمره­ نشینان در آمریکا، به چنین سربازانی نیاز داشت.

تجارت سرباز برای او سود سرشاری به بار آورد، به طوری که وقتی مرد ۲۰۰,۰۰۰,۰۰۰ دلار از خود به جای گذاشت: بیشترین ثروتی که تا آن زمان در اروپا انباشته شده شده بود. فردریک مورتون[۱۰]، نویسنده­ ی زندگینامه­ ی روچیلد، ویلیام را با عبارت “  خونسردترین اشراف زاده و در عین حال حقه باز­ترین دلال  اروپا  ” توصیف می کند. ( روچیلدها [۱۱]، ۱۹۶۱، ص. ۴۰)

روچیلد به خدمت این دلال ” گله­ های انسان” درآمد و در این موقعیت جدید چنان جدیت و مسئولیت ­پذیری از خود نشان داد که وقتی ویلیام بالاجبار به دانمارک گریخت، ۶۰۰,۰۰۰ پوند (که در آن موقع ۳۰,۰۰۰,۰۰۰ دلار ارزش داشت) را برای نگهداری به او سپرد.

به گفته ­ی مرحوم ویلیام گای کار[۱۲]، ناخدا سوم و افسر اطلاعاتی نیروی دریایی سلطنتی کانادا، که ارتباطات نزدیکی با حلقه ­های اطلاعاتی در سراسر جهان داشت، این بنیانگذار سلسله­ ی روچیلد بود که سنگ­ بنای تشکیل ایلومیناتی را طرح­ ریزی کرد و سپس اجرا و گسترش آن را به آدام ویشاپت[۱۳] واگذارد.

سر والتر اسکات [۱۴] در جلد دوم  کتاب “زندگی ناپلئون[۱۵] ” عنوان می­ دارد که انقلاب فرانسه بوسیله ­ی تشکیلات ایلومیناتی طراحی شده، و با پشتیبانی مالی صرافان اروپا به انجام رسیده است. جالب این جاست که این کتاب (که راقم این سطور شخصاً آن را دیده و مطالعه کرده است)، تنها کتابی از اسکات است که نام آن در هیچکدام از منابع موثق به عنوان اثری از این نویسنده به ثبت نرسیده و حالا دیگر به کلی نیست و نابود شده است !

 

حقایق

 

برای این که بدانیم پس از آن چه اتفاقی افتاد، به سراغ دایره المعارف یهودشناسی[۱۶] ، چاپ ۱۹۰۵، جلد ۱۰، ص. ۴۹۴ رفته و در آن می­خوانیم : ” بر اساس افسانه­ ها، این پول هنگفت در بشکه­ های شراب جاسازی شد تا از بازرسی­ های سربازان ناپلئون که وارد فرانکفورت شده بودند، جان سالم بدر ببرد و تا سال ۱۸۱۴ همان طور دست نخورده آنجا ماند.حقایق حکایت از این دارد که این اقدام نه از روی احساس بلکه با اهداف تجاری صورت گرفته است.”

اگر جمله ی آخر را با دقت بیشتری مرور کنید، متوجه خواهید شد که معانی زیادی در آن نهفته است. این منبع برجسته و موثق یهودی در اینجا اظهار می­ کند که آنچه روچیلد با آن ۳۰,۰۰۰,۰۰۰ دلار انجام داد بیشتر تجارت بوده تا آنطور که در افسانه آمده است، امانتداری!

به بیان ساده ­تر روچیلد آن پول را از پرنس ویلیام بالا کشید. اما نکته این جاست که این پول پیش از آن که به دست روچیلد برسد هم آن قدرها پاک و مطهر نبود! دولت انگلستان این پول هنگفت را بابت خدماتی که سربازان ویلیام انجام داده بودند به او پرداخت کرده بود. در واقع ویلیام هم این پول را قبلاً از سربازانش که مالک واقعی آن بودند بالا کشیده بود.

به پشتوانه­ ی این پول دو بار بالا کشیده شده بود که مایر آمشل روچیلد تصمیم گرفت اقداماتش را به طور چشم­گیری گسترش داده و در نهایت به اولین بانکدار جهانی تبدیل گردد.

یکی دو سال قبل، روچیلد پسرش ناتان را به انگلستان فرستاده بود تا حافظ منافع تجاری خانواده در آن کشور باشد. ناتان بعد از یک اقامت کوتاه در منچستر  و انجام چند معامله، به توصیه پدرش به لندن رفت و در آنجا با عنوان تاجر و صراف مغازه­ ای برپا کرد. روچیلد برای سرپوش گذاردن بر آنچه انجام داده بود ۳ میلیون دلاری که از ویلیام هس بالا کشیده بود را به عنوان سرمایه به پسرش داد.

دایره ­المعارف یهودشناسی سال ۱۹۰۵ به ما می­گوید که ناتان با این پول غارت شده، در طلای کمپانی هند شرقی سرمایه­ گذاری کرد. چون می­ دانست که هنگام لشگرکشی ­های ولینگتون به آن نیاز خواهد شد. با استفاده از این پول دزدی ناتان از چهار جنبه­ ی مختلف سود برد: ۱٫ از فروش سهام ولینگتون، ۲٫ از فروش طلا به ولینگتون، ۳٫ از بازخرید آن ، ۴٫ از حواله کردن آن به پرتقال … و این نقطه­ ی شروع اموال و دارایی­ های عظیم خانواده بود. ( ص. ۴۹۴ )

بله! دایره­ المعارف یهودشناسی به ما می­ گوید که زیربنای تمام این ثروت افسانه­ ای که در طول سال ها برای خاندان روچیلد گردآمده، یک روش تجارت­ گونه­ برای کلاهبرداری بوده است.

خاندان روچیلد با ثروت هنگفتی که از چنین راه ­های نامشروعی انباشته شده بود، شعبه­ های دیگر بنیاد روچیلدها را در برلین، وین، پاریس و ناپل افتتاح کرد. روچیلد هر یک از پسرانش را برای اداره­ ی یکی از این شعبه ها برگزید. آمشل برای اداره شعبه ­ی برلین درنظر گرفته شد، سالامون مسئول شعبه ­ی وین گردید، جاکوب (جیمز)  به پاریس رفت و کالمان ( کارل) بانک روچیلد در ناپل را افتتاح نمود. مقر اصلی بنیاد روچیلد هم در لندن قرار گرفت و هنوز هم همان جاست.

 

ناتان

 

یکی از معاصرین ناتان روچیلد او را که در بازار سهام لندن به ستون روچیلد تکیه داده، دست های پر قدرتش را در جیبهایش فرو برده و سکوت، بی رحمی و حیله­ گری از او می­ تراود، چنین توصیف می­ کند:

” همه می­ گویند چشم­ ها پنجره­ ی روح هستند. اما در باره­ ی روچیلد چاره­ ای نیست جز این که بپذیریم که یا پنجره ها پنجره نیستند، و یا اصلاً روحی در کار نیست که بخواهد از آن ها به بیرون نگاه کند. دریغ از ذره ­ای نور که از درون این موجود به بیرون راه بیابد. این دو سوراخ به داخل پوسته ا­ی توخالی راه دارند که آدم می­ ماند بدون این که چیزی در آن باشد چطور هنوز سرپا مانده است! در برخورد با افراد مختلفی که به دیدارش می ­آیند، پاهایش را به فاصله از هم ­گذارده و متوقعانه ­ترین نگاهی که تا کنون دیده ­اید یا حتی به فکرتان رسیده است از آن چشمان سربی به بیرون پرتاب می­شود. درست مثل این که کسی شمشیری را از نیام کشیده باشد. ملاقات کننده ، که انگار نه با قرار قبلی، که به صورت اتفاقی به آنجا آمده است یکی دو ثانیه می­ ایستد و نگاه­ هایشان با هم تلاقی می­ کند. نگاهی که اگرچه معنایش قابل فهم نیست، اما می ­توان فهمید که معانی مهمی در پشت آن نهفته است. پس از آن چشم­ ها دوباره در غلاف خود فرو می­ روند و او حالت سنگی همیشگی ­اش را باز می­ یابد.

در تمام طول صبح ملاقات­ کنندگان بسیاری می ­آیند، و همگی به همین صورت پذیرفته شده و به یک صورت ناپدید می­ شوند. آخر از همه هم خود او ناپدید می­ شود و شما را در حالی که مطلقاً چیزی نصیبتان نشده، برجا می­ گذارد! ” ( فردریک مورتون، روچیلدها، ص. ۶۵)

 

وصیتنامه­ ی مایر آمشل

 

وقتی بنیانگدار خاندان روچیلد در ۱۹ سپتامبر ۱۸۱۲ از دنیا رفت وصیتنامه ­ای از خود به جای گذاشت که فقط چند روز از نگارشش می­ گذشت. او در آن وصیتنامه قوانین ویژه­ ای وضع کرده و نحوه­ ی عملکرد خاندانی که نام او را یدک می­ کشید را در سال­ های آتی مشخص کرده بود. آن قوانین از این قرار بودند:

 

۱٫ تمام پست های کلیدی بنیاد روچیلد باید در اختیار افراد خانواده باشد، نه افراد اجیر شده. فقط افراد مذکر خانواده اجازه ­ی مشارکت در فعالیت های تجاری را دارا می ­باشند.

 

پسر ارشد و بزرگترین پسر خانواده باید به عنوان بزرگ و سرپرست خاندان منصوب شود، مگر این که اکثریت خاندان بر کس دیگری اتفاق نظر داشته باشند. (به خاطر همین استثنا بود که در سال ۱۸۱۲ ناتان به خاطر نبوغ سرشارش به عنوان بزرگ خاندان روچیلد منصوب گردید.)

 

۲٫ افراد خانواده می­ بایست با ازدواج ­های درون­ خانواده­ ای با عموزاده­ های درجه اول یا دوم خود، از پراکنده شدن ثروت کلان خانواده جلوگیری نمایند. ( این قانون در ابتدا به شدت مراعات می ­شد، اما بعدها که خانواده­ های یهودی و بانکدار دیگری هم پا به عرصه وجود گذاشتند، این امکان فراهم شد که برخی از افراد خانواده با افراد برگزیده­­ ای از این طبقات ازدواج نمایند.)

 

۳٫ آمشل به صراحت تمام وارثینش را تحت هر شرایطی از داشتن “هرگونه سیاهه ی اموال و املاک که توسط دولت تنظیم شده و در دسترس عموم باشد” منع کرده است. ” … ” همچنین هرگونه اقدام قانونی برای مشخص شدن یا چاپ میزان مبلغ به ارث گذاشته شده را ممنوع اعلام می­ کنم … هرکس این قوانین را نادیده گرفته و هرگونه اقدامی مغایر آنها انجام دهد، اقدام او به عنوان مخالفت با وصیتنامه تلقی شده و به سزای چنین اقدامی خواهد رسید.

 

۴٫ روچیلد خانواده را به داشتن مشارکت دائمی با یکدیگر دستور داد و مقرر کرد بخشی از سود حاصل از املاک که به افراد مونث فامیل تعلق می ­گیرد در اختیار همسر و پسرانشان قرار گرفته و توسط آن ها مدیریت شود. زنان هیچ نقشی در اداره­ ی امور تجاری نخواهند داشت، و هر کدام از آنها که با این موضوع مخالفت کند سهم سود خود از املاک را از دست خواهد داد. ( این بند آخر برای این بود که هرگونه فکر جدا شدن از خانواده را در نطفه خفه کند. بدون شک روچیلد احساس می­ کرد چیزهای زیادی در زیر قالیچه­ ی خانواده پنهان است که به هیچ قیمت نمی بایست نور روز را به خود ببیند.)

 

استحکام مقتدرانه­ ی خاندان روچیلد در چند عامل مهم ریشه داشت:

 

الف – رازداری تمام و کمال همه­ ی افراد خانواده درباره کلیه­ ی فعالیتهای تجاری که درنتیجه­ ی مراقبت دائمی آنها از یکدیگر حاصل شده است.

 

ب – توانایی غیر طبیعی یا بهتر است بگوییم فوق طبیعی آنها در دیدن فرصت ها و استفاده­ ی از آن ها به بهترین نحو ممکن. تمام افراد این خاندان از ولع سیری­ ناپذیری برای جمع­ آوری قدرت و ثروت برخوردارند و در همه­ ی معاملاتشان نهایت بیرحمی و سنگدلی را به خرج می­ دهند.

 

فردریک مورتون، نویسنده­ ی شرح حال روچیلدها به ما می­ گوید که مایر آمشل روچیلد و پنج پسرش “جادوگران” امور مالی و “حساب گران دیو صفتی” بودند که با کمک یک نیروی محرکه­ ی شیطانی قدرت انجام چنین امور مخفیانه­ ای را به دست آورد­ه­اند.

مترجم: ش – ابری
وعده صادق


اعتراف سایت کلیسای شیطان (Church Of Satan) به عدم اعتقاد واقعی به شیطان.

اعتراف سایت کلیسای شیطان (Church Of Satan) به عدم اعتقاد واقعی به شیطان. ترجمه مطلب چنین است: شیطان پرستی یک مذهب لا مذهبی همچون بودیسم است! مذهبی که در آن نیازی به توضیح هیچ کدام از کارهایمان به هیچ کس نداریم. شیطان پرستی اعتقادی به وجود خدا , فرشتگان , بهشت و جهنم , ابلیس , اهریمن , ارواح شیطانی , ارواح خوب , جن, دیو و ... ندارند.

الهم عجل الویک الفرج



بسم الله الرحمن الرحیم


با سلام خدمت همسنگران گرامی


نوسترآداموس کیست؟

مایکل دی نوسترآداموس در استان پروانس در جنوب فرانسه به دنیا آمد. می گویند پدران و نیاکانش یهودی بوده اند. پدربزرگش به تربیت و تعلیم او پرداخت و تا اندازه ای به او ریاضیات و نجوم و نیز زبان های لاتین و یونانی آموخت. در سال 1522پدر و مادرش او را به دانشکده ی مون پلیه فرستادند تا پزشکی بخواند.

در سال 1552کتابی در طب نوشت و تعدادی از روش های خود را برای معالجه طاعون در آن آورد. 4 سال بعد میان شهر های مختلف فرانسه و ایتالیا رفت و آمد می کرد و کتاب هایی درباره ی جادو و ستاره شناسی به دست آورد. سپس به دانشکده ی مون پلیه بازگشت تا اینکه در سال 1529دکترایش را گرفت.

در این دوره مشهور بود که او گرایش های ویژه ای در درمان بیماری ها دارد که بر خلاف روش های رایج است،به ویژه که او خون گیری و حجامت را به عنوان درمان به کار برد.

پس از گرفتن مدرک دکترا در سال1529در شهر
agen
در فرانسه ماندگار شد و با دختری ازدواج کرد و از او صاحب یک پسر و یک دختر شد.با فراگیرشدن طاعون دو فرزند و همسرش درگذشتند و او نتوانست آن ها را نجات دهد. پدر و مادر همسرش از او شکایت رسمی کردند و از او خواستند مهریه ی دخترشان را بپردازد.

مشکلات او به همین جا ختم نشد،بلکه دادگاه های تفتیش عقاید که زیر نظر کلیسای کاتولیک آن زمان بودند، از او خواستند که در شهر
Toulouse
در فرانسه،به اتهام کفر، در برابر آن ها حاظر شود. زیرا در برابر یکی از کسانی که مجسمه مریم باکره را می ساخت ایستاده بود و به او گفته بود " تو فقط شیطان هایی چند درست می کنی " او از این فرمان خودداری کرد زیرا می ترسید اعدامش کنند.

پس گریخت و پنهانی به سفر پرداخت و در سال 1544 به
Salon
در فرانسه رسید و آنجا با بیوه ای ثروتمند ازدواج کرد و صاحب چند فرزند شد.باقیمانده ی عمرش را در همان شهر در خانه اش به سر برد.

او اتاق فوقانی خانه اش را برای مطالعه و کار نجوم و جادوگری و سیر و سلوک انتخاب کرد.او بعدها این کتاب ها را سوزاند.برخی معتقدند که مهم ترین الهام بخش او کتابی به نام راز های مصر
de Mysteries Agyotorum
بوده است.او در این اتاق از سال 1547 شروع به پیشگویی کرد.


نوستر آداموس چگونه به این پیشگویی ها دست یافت؟
خود او در نامه ای که به پسرش قیصر نوشت،به این سؤال می پردازد .او نخست می گوید:این ها یک نور خدایی هستند که روشنی بخش راه کسانی می شوند که به این کار می پردازند، و دیگر این که بخشش و لطف خدایند، و سوم این بررسی و شناسایی ستارگان و گردش آن ها و محاسبه و بهره گیری از آن هاست.

او به گونه ای پنهان به بعد چهارمی نیز اشاره می کند که آن استفاده از سحر و جادو و علوم غریبه
Occult
و پرداختن به آن هاست،که حکمای پیشین در مصر و یونان و بابل آن را بسیار پیش برده بودند.او به پسرش خبر می دهد که کتاب های زیادی در این زمینه ها داشته و همه ی آن ها را سوزانده است.او در نامه ای به پسرش سزار می نویسد:

" از سحر نادرست بپرهیز و به ستاره شناسی و نجوم سرگرم باش.من با آن توانسته ام به کمک کشف و وحی و حساب های پیاپی پیشگویی کنم.از ترس آن که کتاب های علوم غریبه که قرن ها پنهان مانده بوده اند،آشکار شوند و زیانی از خواندن آن ها پدید آید،آن ها را سوزاندم.و من نخواستم محتوای هولناک و ترسناک آن ها روشن شود."

اوکتاب خود را با دو بیتی زیر شروع می کند:

" شبانگاه به تنهایی در کتابخانه پنهانی نشسته

آن از مس است و بر یک سه پایه نهاده

شعله ای کوچک از یک سوراخ بیرون می آید

و کسی که نباید بیهوده سخن او را پذیرفت،به پیروزی دست می یابد

چوب بلند یا دست در میان سه پایه نهاده می شود

و قطراتی آب بر دامن جامه و پاهای خویش می پاشد

آوایی؛ترسی؛او در جامه ی خویش می لرزد

درخشش خدایی،پروردگار در جایی نزدیک او نشسته است".



در این دو بیتی برخی از نشانه های پرداختن به سحر و جادو آشکار است.شب هنگام است. نوسترآداموس تنها در اتاق مطالعات خود نشسته،در برابر او ظرفی مسین قرار دارد که پر از آب است و بر یک سه پایه کوچک نهاده شده. پیشگو در آب می نگرد.

تا آن جا که می بیند آب تیره شد و بخار گشت و آینده اندک اندک پدیدار شد.او را خیس می کند و از آن آب بر گوشه ی لباس و پاهایش می پاشد. از نیرویی که در درونش هست،اندکی احساس ترس می کند.آن چه درحالت کشف و الهام دیده می نویسد.



از سوی دیگر جدا ممکن است او کتاب های مسلمانان چه آن هایی که به ما رسیده،چه به ما نرسیده است را در زمینه ی پیشگویی ها و ملاحم که در احادیث نبوی فراوان هستند،دیده باشد.این روایات درباره ی آینده هستند.ممکن است او آنچه می خواسته از روی این روایات نوشته باشد.

درضمن بعضی از پیشگویی های او کاملا غلط هستند.او پیچیده نویسی و گمراه سازی را به جای روشن سازی به کار گرفته است و در بسیاری از پیشگویی های خود تاریخی ذکر نمی کند..خودش در نامه ای به پسرش نوشته از ترس این که به خاطر جادوگری او را بسوزانند،اینگونه نوشته است.





به گزارش البرز، برخی منابع اسرائیلی طی روزهای گذشته دست به انتشار خبری باعنوان تولد "دجال آخرالزمان " از بدنیا آمدن کودکی عجیب الخلقه در سرزمینهای اشغالی فلسیطنیان خبر میدهند که تنها یک چشم دارد و چشم سمت چپش روی پیشانی اش قرار گرفته و فاقد گودی زیرچشم و بینی است ،دراین اخبار تلاش شده این کودک دجال فتنه گر آخرالزمان معرفی شود
.






درحالیکه چندی پیش به نقل از یکی از دانشمندان دینی کشور خبر باقی ماندن "فقط 5 نشانه ظهور" منتشر شد خبر تولد نوزادی عجیب الخلقه اسرائیل را فراگرفته است
.
به گزارش البرز برخی منابع صهیونیستی با انتشار تصاویری از این کودک عجیب الخلقه از وی بعنوان اصلی ترین علامت آخر الزمان یاد میکنند
.
م
نتشر کنندگان خبر مذکور با معرفی نوزاد مذکور بعنوان یک نوزاد یهودی وی را با دجال که در کتب دینی ادیان بزرگ اسلام ،مسیحیت و یهود ازوی بعنوان فتنه گر آخرالزمان یاد شده ،مقایسه میکنند




این منابع با طرح این سوال که آیا این نوزاد که اکنون با مرگ دست و پنجه نرم میکند همان دجال فتنه گر است؟ ادامه میدهند: دجال پس از رشد و تکامل جسمی مدعی خدایی شده و فتنه گری در جهان را آغاز خواهد کرد
.

انتشار خبرمذکور بصورت گسترده ازسرزمینهای اشغالی آغاز و تاکنون بسیاری از کشورهای جهان را دربرگرفته است

این درحالیست که درپیگیریهای به عمل آمده به سرنخ هایی برای استفاده ابزاری از این نوزاد ناقص الخلقه دست یافته ایم.

این پیگیریها حاکیست نوزاد مذکور چندی پیش در چین و ازیک پدر و مادر اهل این کشور بطور ناقص متولد شد
.

تولد این کودک منجر به بروز ترس درمیان این خانواده چینی میگرددتااینکه با پیشنهاد قابل توجهی ازسوی یک صهیونیست مواجه میشوند.
این یهودی با پیشنهاد کلانی اقدام به خرید نوزاد مذکور و انتقال وی به اسرائیل مینماید
.

کودکی که هم اکنون در برزخ مرگ و زندگی دست وپنجه نرم میکند به ابزاری برای تحقق آرمانهای صهیونیست مبدل شده است
.

باتوجه به اعلام تولد دجال درمیان قوم یهود در احادیث شیعی و انتشارگسترده خبر مذکور این امکان برای رژیم صهیونیستی فراهم میشود تا ضمن تثبیت عقاید دینی یهود صهیونیست بر یهودی بودن اراضی فلسطینیان تاکید نمایند
HuhHuhHuh
.

[تصویر:  6829_730.jpg]

[تصویر:  6830_296.jpg]




بسم الله الرحمن الرحیم
نقد فیلم Inception (تلقین) از منظر قرآن کریم
کلیات فیلم:
این فیلم داستان 6 شخص را روایت می کند که تصمیم دارند با سه مرحله ورود به خواب شخصی ثروتمند او را وادار کنند تا ثروت پدر خویش را بر باد دهد تا به این نحو بر امپراتوری او خاتمه دهند.
اکنون به آیات قرآن که با روال داستان این فیلم مطابقت دارد می پردازیم:
1.و لتجدنهم احرص الناس علی حیوه و من الذین اشرکوا یود احدهم لو یعمر الف سنه و ما هو بمزحزحه من العذاب ان یعمر و الله بصیر بما یعملون (سوره بقره آیه 96)
و بر همه پیداست که یهود به حیات مادی حریص تر از همه خلقند حتی از مشرکان، از این رو (هر یهودی) آرزوی هزار سال عمر می کند و (اگر به آرزویش برسد) عمر هزار سال هم او از عذاب خدا نرهاند و خدا به کردار آنان آگاه است.
از آنجایی که یهودیان افکاری ماتریالیستی داشته و تمام خلقت را همین بعد مادی می دانند به همین دلیل حقایقی مانند زندگی پس از مرگ، روح، معاد و... را نفی می کنند و معتقدند که این دنیای مادی با مرگ به پایان می رسد و هرکس باید از ثانیه های عمر خود لذت ببرد و به این جهت هموراه به دنبال راهی است برای افزایش عمر خویش.در این فیلم این مژده به مخاطب داده می شود که هر کس با توسل به اجنه و شیاطین می تواند هزاران سال عمر خویش را افزایش دهد و جاودانه باشد.تصویر سمت راست مرد جوانی است و تصویر سمت چپ همان مرد است اما به سنین بسیار زیاد کهولت رسیده است زیرا هر کس که در مرحله سوم بمیرد دیگر نمی تواند بیدار شود و هزاران سال در همان خواب و رویا زندگی خویش را سپری خواهد کرد.
[تصویر:  13430841871.png]
2.او کالذی مر علی قریه و هی خاویه علی عرشها قال انی یحیی هذه الله بعد موتها فاماته الله ... (سوره بقره آیه 259)
یا به مانند آن کسی که (برخی از مفسرین گفته اند مراد عزیر است) به دهکده ای گذر کرد که خراب و ویران شده بود گفت به حیرتم که خدا چگونه باز این مردگان را زنده خواهد کرد؟ پس خداوند او را صد سال میراند سپس زنده اش بر انگیخت و به او فرمود که چند مدت درنگ نمودی؟ جواب داد یک روز یا پاره ای از یک روز، خداوند فرمود نه چنین نیست بلکه صد سال (که به خواب مرگ افتادی) نظر در طعام و شراب خود بنما که هنوز تغییر ننموده و الاغ خود را بنگر تا احوال بر تو معلوم شود و...
در این فیلم به افراد آموزش داده می شود که بعد از انجام عملیات خواب اگر می خواهند تست کنند که آیا در هنوز خواب و رویا هستند یا در دنیای واقعی حضور دارند می توانند به وسیله یک شیء که " توتم " نام دارد این تست را انجام دهند.این قسمت فیلم نیز مانند آیه بالاست که خداوند خطاب به عزیر می فرماید که به طعام و شراب خود بنما که هنوز تغییر نکرده است.
[تصویر:  13430843561.png]
3.فضربنا علی اذانهم فی الکهف سنین عددا.(سوره کهف آیه 11)
پس ما (در آن غار از خواب) بر گوش (و هوش) آنان تا چند سالی پرده ی بیهوشی زدیم.
مغز متفکر این فیلم که کاب نام دارد برای آنکه بتواند خوابی عمیق را به وجود آورد تا نقشه خود را عملی سازد مجبور است که خوابیدن را تا سه مرحله پیش ببرد و برای اینکار سراغ فردی با تجربه به نام " یوسف" می رود تا از او کمک بگیرد که این فرد ماده ی بیهوشی را پیشنهاد می کند که عمق خواب را افزایش دهد و سه مرحله خوابیدن اجرا شود چون اگر بدون ماده بیهوشی به خواب دوم و سپس سوم بروند این مراحل پایدار نبوده و فردی که خواب است بیدار می شود و نقشه به هم می خورد.منظور از این ماده بیهوشی مواد توهم زا است که انسان را به خلسه می برد مانند مواد توهم زا امروزی از جمله شیشه، کریستال و ... در آیه فوق نیز مشاهده می شود که انسان می تواند حتی چندین سال به خواب فرو رود مانند اصحاب کهف که 309 سال در خواب بودند.بدیهی است که خواب اصحاب کهف فقط دارای بعد روحی است برعکس این فیلم که خواب و توهم و رویای ایشان جنبه ی مادی دارد که به لطف مواد توهم زا و اجنه صورت می گیرد.
[تصویر:  13430849801.png]
4.و کذلک بعثنا هم لیتساء لوا بینهم قال قائل منهم کم لبثتم . . .(سوره کهف آیه 19)
باز آنان را از خواب بر انگیختیم (و زمان خوابشان بر خود آنان نا معلوم بود) تا میان خودشان صحبت و بحث از مقدار زمان خواب پیش آمد.یکی پرسید چند مدت در غار درنگ کردید؟ . . .
این آیه نیز به همین مورد بالا اشاره دارد که به خواست خداوند افراد می توانند سال های طولانی در خواب باشند.اما باید توجه داشت که زمان در خواب کند تر از حالت بیداری سپری می شود و این نکته در فیلم نیز اشاره می شود.به این نحو که یکی از کاراکتر ها که به خواب رفته گمان می کند که بیش از یک ساعت در خواب بوده در حالی که فقط 5 دقیقه خوابیده بوده است.
[تصویر:  13430851251.png]
5.قال ارایت از اوینا الی الصخره فانی نسیت الحوت ما انسانیه الا الشیطان ان اذکره . . .(سوره کهف آیه 63)
(یوشع) گفت در نظر داری آنجا که بر سر سنگی منزل گرفتیم من آنجا ماهی را فراموش کردم و شیطان از یادم برد . . .
در بخش دیگری از این فیلم شاهد این ادعا هستیم که " کاب " می گوید من استخراج کننده ی ذهن هستم.یعنی می توانم فکری را از ذهنی بردارم.این آیه مبارک قرآن نیز به همین موضوع اشاره دارد که شیطان می تواند فکری را از ذهنی بردارد و همچنین فکری را در ذهنی بگذارد که در آیه بعد به این موضوع نیز اشاره خواهیم کرد.
[تصویر:  13430852721.png]
6.من شر الوسواس الخناس (سوره ناس آیه 4) الذی یوسوس فی صدور الناس (سوره ناس آیه 5) من الجنه و الناس (سوره ناس آیه 6)
(پناه می برم به خدا) از شر وسوسه شیطان که وسوسه بد افکند در دل مردمان چه آن شیطان از جنس جن باشد و یا از نوع انسان.
طبق فرموده ی خداوند در این آیه شیطان می تواند فکری و وسوسه ای را در ذهن انسان بکارد.این عمل علاوه بر شیطان می تواند توسط اجنه و انسان نیز صورت گیرد.در این فیلم نیز بارها شاهد این موضوع هستیم که افراد می توانند به فردی که در خواب هست چیز هایی را القاء کنند و او را فریب داده و به عملی که مد نظر خودشان هست تحریک نمایند.
[تصویر:  13430857601.png]
7.و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن فزادو هم رهقا.(سوره جن آیه 6)
و همانا مردانی که از نوع بشر به مردانی از گروه جن پناه می بردند و به غرور و جهل خود سخت می افزودند.
در قسمتی دیگر از این فیلم شخصی که نقشه طراحی شده توسط " کاب " بر علیه او است (شخصی به نام فیشر) فریب وسوسه های کاب را می خورد و برای نجات به او پناه می برد و از او کمک می خواهد.این قسمت از فیلم نیز دقیقا با آیه فوق مطابقت دارد که انسان برای رهایی از مشکلات به جای توکل بر خداوند متعال فریب وسوسه شیاطین را خورده و به آنان متوسل می شوند.
[تصویر:  13430854341.png]


(بسم الله الرحمن الرحیم)

پس از شبکه “پرس تی وی”، این‌بار “باشگاه خبرنگاران” به سراغ بررسی ابعاد دیگری از عملیات چشم روباه رفته است.

باشگاه خبرنگاران با تهیه مستندی از شیوه‌های نظام‌مند جذب و آموزش نخبگان رسانه‌ای از سوی بی‌بی‌سی فارسی و چگونگی خروج  این افراد از کشور پرده برداشته است.

(برای دانلود اینجا کلیک کنید)

جمع‌آوری اطلاعات مهم از مراکز حساس کشور، فساد اخلاقی کارکنان بی‌بی‌سی فارسی و واکنش‌های احساساتی و از سر شتاب “صادق صبا”، مدیر بی‌بی‌سی فارسی در قبال دستگیری همکارانش در ایران از دیگر مواردی است که در این مستند به آن پرداخته شده است.

همچنین این مستند کوتاه از روابط کارمندان دو شبکه “من و تو” و “صدای آمریکا” با کارمندان و عوامل بی‌بی‌سی فارسی نیز پرده‌برداری کرده است.

 



سلام
خدمت همه همسنگران عزيز


براي ديدن فيلم روي لينك زير كليك كنيد:

اسلام ومسيحيت از نگاه غرب



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد

درباره وبلاگ

خدا : حرمت بنده من از حرمت کعبه بالاتر است . ***************** قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است یازده بار شمردیم و یکی باز کم است این همه آب که جاریست، نه اقیانوس است عرق شرم زمین است که سرباز کم است..... خ
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نور و آدرس soltanh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان